#خواف، خلوتکده دلهای صاف (قسمت چهارم)
مساجد سنگان را به روزگار وانهادیم و خود را به راه سپردیم تا ما را به جایی ببرد که نیش توفان در آنجا نهتنها گزنده نیست که چرخاننده چرخهای صنعتی است باستانی؛ به «نشتیفان». استادتوکلی میگفت نام نشتیفان را از نیشِ توفان برگرفتهاند بدینخاطر که این منطقه در جلوی توفان قرار گرفته است.
مردم این دیار نیش توفان را به نوش جان بدل کردهاند و قدیمیترین آسیاببادیهای جهان را ساخته و «آسباد»شان نامیدهاند. آسبادهایی متفاوت از آنهایی که در کشورهایی مثل هلند در اروپا وجود دارند. استادتوکلی البته معتقد بود همان آسبادهای اروپایی هم ایدهٔ ساختشان از روی همینها بوده است و میگفت قدمت آسبادهای نشتیفان به قرون قبلاز اسلام برمیگردد و به روایتی به قبلاز میلاد مسیح.
ردیفی از آسبادهایی که هر کدام هشت بال چوبی غولپیکر بهطول حدود شش متر داشتند در یک چشمانداز چشمنواز بر بالای تپهای نهچندان بلند قرار گرفته بودند. از آن میان، چندتایی هنوز کار میکردند. ما یکی از آنها را که بهوسیلهٔ آسبادبانی پیر به نام «علیمحمد اعتباری» اداره میشد بازدید کردیم. علیمحمد با چهرهای خندان و تکیهکلام «خندان باش» عصازنان خودش را به در آسبادی رساند که عمرش را بر سر چرخاندن سنگ ۹۰۰کیلویی آن گذاشته بود، بهمدد بادهایی که بر پرههای بلند آسیابش میوزید. درِ آسبادش را برای ما باز کرد و ما وارد اتاق کمنوری شدیم با دیوارها و سقفی از خشت و گِل.
محور آسیاب را که چوبی سخت و قطور تشکیل میداد نشانمان داد که با یک گیربکس سادهٔ چوبی به سنگ رویی آسباد وصل میشد. سنگی از جنس ماسهسنگهای سخت و ستبر که با چرخشش بر روی سنگ ثابت دیگری در زیر، گندمها را به آرد تبدیل میکرد. آن روز باد نبود و آسباد نمیچرخید.
علیمحمد به من گفت بالای یک اهرم چوبی بروم تا وزنم آن را به پایین بکشاند و درنتیجه سرِ دیگر اهرم سنگ چرخان را اندکی بالا ببرد. وزن من برای این کار کفایت نکرد و خودش هم پا برآن چوب نهاد و بالای اهرم آمد. سنگ اندک تکانی خورد. سپس به یکی از همراهان گفت آن سنگ ۹۰۰کیلویی دوار را با دست بچرخاند و چرخاند. علیمحمد توضیح داد با آن اهرم، فاصلهٔ دو سنگ را تنظیم میکند برای کاربردهای مختلف مثل تولید بلغور و یا آرد کردن غلات دیگری غیر از گندم. او گفت روزی ۵۰۰ کیلو ظرفیت تولید آرد آن آسباد است.
پساز توضیحات کامل نحوهٔ کار آسباد بهوسیلهٔ آسبادبان، با او عکس یادگاری گرفتیم و او مدام تکرار میکرد: «خندان باش». خود نیز همواره لبخندی بر چهرهٔ نورانیاش داشت. استادتوکلی گفت خانهٔ علیمحمد نیز اثر ثبت شده است و از او اجازه خواست ما را به خانهاش ببرد برای بازدید. آسبادبان با مهربانی قبول کرد و ما را به خانهٔ کاهگلی زیبای روستاییاش برد. از اینکه میراث فرهنگی خواف خانهٔ او را ثبت ملی کرده و آن مجموعه را بهنحو مناسبی مرمت و نگهداری کرده بود، بسیار خوشحال شدم. خانهٔ علیمحمد چنان آرامشی داشت که یک پرنده «یاکریم» در ارتفاعی قابلدسترس برروی کنتور گازی در ایوان در وردی حیاط لانه ساخته بود و جوجهاش با آسودگی در آن خوابیده بود. به آن پرنده زیبا نگاه کردم و بر از دست رفتن چنین آرامش و چنین ارتباط تنگاتنگ انسان با طبیعت در جامعهٔ مدرن افسوس خوردم.
در ادامهٔ بازدید، به بالای پشتبام آسبادها رفتم. دهانهٔ بادگیر این آسبادها چنان است که باد را به سمت پرهها هدایت میکند. بیگمان آنها که این آسبادها را طراحی کردهاند اگر مهندس مکانیک سیالات نبودهاند از قوانین سیالات کاملاً آگاه بودهاند که یک طرفِ بادگیرها تنگ است و سوی دیگرش گشاد. چنین سازهای باعث ایجاد اُفت فشار در پشت دیوار میشود که خود به افزایش سرعت باد در اطراف پرهها کمک میکند.
درست چسبیده به تپهای که آسبادها بر روی آن قرار گرفتهاند، قبرستانی است که گمان میرود بدینخاطر باشد تا ساختوسازی در سوی وزش باد ایجاد نشود و از اثربخشی باد بر آسباد نکاهد.
خانههای کاهگلی اطراف آسبادهای شهر نشتیفان و کوچههای پرپیچوخم آن، دستم را میگرفتند و مرا به دورترین خاطرات کودکیام میبردند. چند کودک در همان کوچهها بازی میکردند و لبخند و نگاه معصومانهشان به من انرژی میداد و شادی میبخشید.
ناهار را در زیر سقف گنبد خشتی یک بومگردی زیبا در همان نزدیکی خوردیم و پساز اندکی استراحت، آن شهر باستانی دوستداشتنی را ترک گفتیم تا برای شرکت در مراسم بزرگداشتی به قاسمآباد برویم.
(ادامه دارد)
#ثنایی_نژاد
🆔 @yek_harf_az_hezaran
>>Click here to continue<<