TG Telegram Group Link
Channel: 📛 شعر ممنوعه ⛔️
Back to Bottom
چندین صدا شنیده‌ام اما دهان یکی‌ست!
گویا صدای نعره و بانگ اذان یکی‌ست!

یک‌سوی بر یزید و دگرسوی بر حسین
خلقی گریستند ولی روضه‌خوان یکی‌ست!

افسرده از مطالعه‌ی زهر و پادزهر
دیدم دو شیشه‌اند ولیکن دکان یکی‌ست!

در عصر ظلم، ظلم و به دوران عدل، ظلم...
در کفر و دین مسافرم و ارمغان یکی‌ست!

در گوش من مقایسه‌ی خیر و شر مخوان
چندین مجلّد است ولی داستان یکی‌ست!

دزد طلا گریخت ولی دزد گیوه نه...
دردا که در گلوی گذر پاسبان یکی‌ست!

در جنگ شیخ و شاه، فقط زخم سهم ماست
تیر از دو سوی می‌رود اما نشان یکی‌ست!

اینک نگاه کن که نگویی: ندیده‌ام!
در کار ظلم بستن چشم و زبان یکی‌ست...

آنجا که پشت گردن مظلوم می‌خورد
حدّ گناه تیغ و تماشاگران یکی‌ست!


#حسین جنتی
📛 شعر ممنوعه ⛔️
چندین صدا شنیده‌ام اما دهان یکی‌ست! گویا صدای نعره و بانگ اذان یکی‌ست! ‌ یک‌سوی بر یزید و دگرسوی بر حسین خلقی گریستند ولی روضه‌خوان یکی‌ست! ‌ افسرده از مطالعه‌ی زهر و پادزهر دیدم دو شیشه‌اند ولیکن دکان یکی‌ست! ‌ در عصر ظلم، ظلم و به دوران عدل، ظلم... در کفر…
نقیضه ای به شعر بالا ☝️☝️

گویم تو را حسین کجاها دهان دوتاست؟
هر جایگه که مصلحت روضه خوان دوتاست
من خود به چشم خویش نظر کرده ام بسی
گاهی امام عصر و امام زمان دوتاست
هرجا که نان شیخ شود تخته فی المثل
بینی دکان یکی است ولی ناندان دوتاست
هر معصیت که سر زند از راع و کدخدا
گر چه گنه یکی است مکافات آن دوتاست
سهم خلایق است اگر یک بهشت و حور
پر واضح است سهم زما بهتران دوتاست
گاهی به نعل و گاه به میخ است کوفتن
‌کار کسی که مد نظر گاه آن دوتاست
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
زندیق باش و رند که رطل گران دوتاست

و شاه بیتی از استاد بادکوبه ای:
دیدی که به دنبال هوا و هوس شیخ
همواره فرامین خدا در نوسان است!

# زندیق
آخوند از دزدها هم بد تر است.
وی از پاپ های رم هم بدتراست.
آخوند عامل ویرانی کل سرزمین.
وی از غارتگر قم(پادشاهان غارتگر قلب سرزمین ایران در گذشته) هم بدتر است.
آخوند ملت باستانی را نابود کرد.
وی از بمب اتم هم بدتراست.
وی هیچ زنده ای از دست او در صلح نیست.
وی از پست ترین مردم هم بد تر است.
انتخابات سرشماری احمق هاست
خاتمی پدر اصلاحات دشمن ماست

به ظاهر در جنگ با اصولگرهاست
ولی از درون هم سفره با دزد هاست

اصلاح طلب و اصولگرا مثل یک معماست
هدف جنگ و تفرقه و اعتقاد و باورهاست

خاتمی نیروی کنترل کننده آخوندهاست
رهبر تراشی برای فریب دادن ذهن ماست

متفکر سیاسی از بدنه اجتماعی ما جداست
با خریدن زمان به فکر نجات تیم ملاهاست

  اصولگرا و اصلاح طلب در یک لباس، هستند
   به ظاهر میش ولی گرگهای درنده  هستند

#علی_آتشبت
اصلا به کنار فقر و بیکاری را
یا هر چه که هست مشکل جاری را
آقای نظام خسته‌ایم از دستت
جمع‌اش بکن این حجاب اجباری را

#جمشید_عزیزی
آن قدَر در شهر بیماریّ مُزمِن ریخته
شاخه‌ی کافر ، بماند برگ مؤمن ریخته

شُکر می‌گویم خدا را پُشت بام خانه‌ها
دیشِ دیگر آبروی نصب آنتن ریخته

بس که در استیج های انجمن ها خوانده‌ام
چند وقتی هست دیگر ترسم از سِن ریخته

تا کمر باریک دیدی گول ظاهر را نخور
توی پوشاکِ زنانه صد مُدِل گِن ریخته

مردم از دار و ندارم باخبر هستند چون
از بشر من به گمانم بیشتر جِن ریخته

کور شد محسن، رفیقم! بعد دیدم تا کمر
شامپوی گلنار در حمام محسن ریخته

کودکان کار و سر توی زباله در وطن
مثل فقر بچّه‌ای مانند اوشِن ریخته

قیمت اجناس در بازار طوری هست که
در کنار کُرک و پر ، اشک از محاسن ریخته

نه فقط ماشین چینی بیشتر هست از پراید
زعفرانِ چین چرا در شهر قائن ریخته ؟

ما شراب و حوری و جنّت نمی‌خواهیم شیخ
هر دو مورد در جهان تا حد ممکن ریخته

در وزارتخانه ها هم به ازای یک وزیر
پنج تا نایب رئیس و ده معاون ریخته

خانه می‌خواهم اگر ضامن جز الزامات هست
وام می‌خواهم ولیکن نسل ضامن ریخته

توی ظاهر های مسئولین ما ها داغ مُهر!
ذاتشان را هم خدا در ظرف باطن ریخته

شعر من سر درد دارد احتمالا همسرم
توی طبع شعر من ویروسِ میگرِن ریخته

تسمه تایمم پاره شد که هر بلایی را خدا
بر سر هر کس در اینجا هست ساکِن ریخته

وعده ها دادند اول از قبوض آب و برق
آبروی هر چه مسئول است لاکِن ریخته


#مهدی_خداپرست
یـکـی بـا روزگـار خـویـش مـی‌سـاخـت ..
یکی برخویش و بخت‌ خویش می‌تاخت

یـکـی آســوده خـاطــر ســود مـی‌بُــرد ..
یـکی کـوشیـد و جـنگـیـد آخـرش باخـت

یـکـی زیـسـت و ندانـسـت زیـسـتـن را !
یـکی دانـسـت و بر کـشفـش نـپـرداخـت

یـکـی سـازش نـکــرد و کُـرکُـری خـوانــد
یـکـی تـنـبـور و چـنـگ صـلـح بِـنْـواخـت

یـکــی رفــت و رســیــد راه درســت را :
یـکی خـود را بـه چـاه نـنگ بـیَـنـداخـت

یـکـی ؛ در وادیِ دوز و کـلـک نـیـســت ..
یـکـی بـا حـیلـه دارد سـاخـت و پـاخـت

یـکـی بـر چـهـره زد مـاسـک سـیـاسـت !
یـکـی مـیــلِ حـقـیـقــت را بـرافـراخــت

یـکـی بـر نـان شـب ، روزش سـیاهـسـت
یـکی بی‌دغـدغـه بـا روز و شـب ساخـت

یـکـی دیــد مــعـظـلات و دم نَــزَد زان :
یـکی خـنجـر به رویـش از غـلاف آخـت

جـهـانِ ســازگــر و نــاســازگــاریـسـت ..
یـکی را نـاز بـخـشیـد وان‌ یـکی تـاخـت

#سازوناساز
#یزدان_ماماهانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خدا خاکستری رنگ است
صفر تا صد کعبه از سنگ است

هویت اسلام به معنای جنگ است
سیاست با دین هماهنگ است

بهشت و جهنم فریب ونیرنگ است
عدالت واژه گم نام و قشنگ است

خدایی که خود در محدودیت باشد
چطور به فکر نجات بشر باشد

#علی_آتشبت
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یکجا همه را بغل کنی ای سردار
بر وعده‌ی خود عمل کنی ای سردار

تا یک سر مو از افسران کم نشود
باید همه را کچل کنی ای سردار


#حسین‌شاه‌بیکی
قسم بر نام پاک و نیک ایران
من این دیر کهن را دوست دارم

اگر افسانه بوده یا حقیقت
یلان پیلتن را دوست دارم

کنون صدپاره شد گر پیکر تو
من این صدپاره تن را دوست دارم

شدی غرق هزاران محنت و درد
چو جانم این محن را دوست دارم

به تاریخ پر از مهر تو سوگند
چو سرباز این وطن را دوست دارم

من از خاکت گرفتم جان شدم من
نگویم بی تو من را دوست دارم

ز فردوسی و خیام، پورسینا
نجوم انجمن را دوست دارم

ز یوتاب آرتمیس تا شهربانو
دلیر شیرزن را دوست دارم

چو شاخاب فراتاریخی پارس
خزر نه کاسپین را دوست دارم

دماوندت نماد استواری است
من آن سرو چمن را دوست دارم

نه دل بر تازیان دارم نه اغیار
شَه نیکوسخن  را دوست دارم

چنان مهرت به دل دارم که حتی
به عشق تو کفن را دوست دارم

#یوسف_منزوی
‌از فقر هزار و یک بلا می خیزد
جهل و مرض و فتنه و دا می خیزد

نفرین به شعار "فقرُ فخری" که از آن
صوفی تهی مغز و گدا می خیزد


#یوسف_منزوی
به من نگو! که قسم ها  به جانتان دادم
خطوط ممتد مرگی  نشانتان دادم

به من نگو! که تعارف نکرده ام این بار
برای کشتَنِ هر یک اَمانتان دادم

به من نگو تو از آن خنجرِ خیانت ها
خودم به ضربه ی آخر توانتان دادم !

به من نگو! چه سوالی نکرده ام اما
برای پاسخ قطعی زمانتان دادم

نگو کجاست تفنگت میان این هجمه!
به وقتِ فاجعه ماشه چکانِتان دادم

بـیا بـبـین، که چگونه شبیه خوابی خوش     
برای این همه سستی تکانتان دادم

#فرزاد_الماسی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فاکتورهای سیاسی انقلابی
ظاهرسازی زیر نقاب های قلابی

دروغ سازی زیر پرچم بی حجابی
بذر متولد شده انقلاب زهرا رضایی

قتل و کشتار و تجاوز خیابانی
تفکرات اسلامی ضد انسانی

مدل تربیت شده حیوانی
جهل و خرافات عدم نادانی

روشن فکران در حبس و زندانی
حکومت افتاده دست یک روحانی

حجاب شده بهانه ای برای ویرانی
عمق حقیقت تلخ است تو چه میدانی

اعتقاد و باور و اندیشه صلیقه های انسانی
دنیا یک خوب و بد است همین نقطه پایانی

یک کار نیک انجام بده در تاریخ بمانی
لعنت به تاریکی و زشتی وسگ زندگانی

به ظاهر انسان همگی حیوان صفت وجانی
مهر دروغ و دزدی همگی زده اند بر پیشانی

#علی_آتشبت
کارون شده تا اَرس تو را می بوسم
با تشنگی طبس تو را می بوسم
ای فصل نگاه من ،بهار، آزادی
از پشت همین قفس تو را می بوسم
#فرزاد_الماسی
دارا جهان ندارد سارا زبان ندارد
بابا ستاره‌ای در هفت آسمان ندارد

کارون ز چشمه خشکيد البرز لب فرو بست
حتا دل دماوند آتشفشان ندارد

ديو سياه در بند آسان رهيد و بگريخت
رستم در اين هياهو گُرز گران ندارد

روز وداع خورشيد زاينده رود خُشکيد
زيرا دل سپاهان نقش جهان ندارد

بر نام پارس‌دريا نامی دگر نهادند
گويی که آرش ما تير و کمان ندارد

دريای مازنی‌ها بر کام ديگران شد
نادر! ز خاک برخيز ميهن جوان ندارد

دارا! کجای کاری دزدان سرزمينت
بر بيستون نويسند دارا جهان ندارد

آييم به دادخواهی فريادمان بلند است
اما چه سود اينجا نوشيروان ندارد

سرخ و سپيد و سبز است اين بيرق کيانی
اما صد آه و افسوس شير ژيان ندارد

کو آن حکيم توسی شهنامه‌ای سُرايد
شايد که شاعر ما ديگر بيان ندارد

هرگز نخواب کوروش ای مهر آريايی
بی نام تو وطن نيز نام و نشان ندارد
 من از آرامش شبهای ترسان می هراسم
من از آن خار بر دیوار چسبان می هراسم

هراسی نیست از برخورد و شأن روستایی
من از فرهنگ شهرستان و استان می هراسم

اگر آپارتمانی با نمایی مرمری هست
من از بنیان نامیزان ویران می هراسم

هراسی از هجوم گلۀ گرگی ندارم
من از کفتار خونخوار بیابان می هراسم

هراسی از تلاطم خیز دریا نیستش ، من
ز خشم کوسه های تیز دندان می هراسم

نه از هُشیار تام و مطّلع باکی نباشد
من از آگه نبودن های نادان می هراسم

نمیترسم اگر شیری به سینه پنجه کوبد
من از چنگال بدکردار انسان می هراسم

#هراس۱
#یزدان_ماماهانی
#مفاعیلن_مفاعیلن_مفاعیلن_فعولن
با عود و عطر ، شهر معطّر نمیشود

بی ماهِ قرص ، شب که منوّر نمیشود


گیرم که آب ، شسته همه ردِّ خونِ خلق

در قحطیِ زمانه مکرّر نمیشود


گفتی زِ باغِ سبز ، ولی کو نشانه ای

با بوته ذهنِ ما که مصوّر نمیشود


لب تشنه ایم ، حسرت یک جامی از شراب

مستی زِ دور دیدنِ ساغر نمیشود


آئینِ عشق ، صلح و وفا بود و بندگی

سالک به کیشِ حق که ستمگر نمیشود


فرمود حق که اشرفِ مخلوقِ من تویی

امّا بشر که خوار و محقّر نمیشود


کو آن کرامتی که نَهَم سر به اندرون

موسی که بی عصای پیمبر نمیشود


در وادیِ طلب همگی در کفِ فنا

آخر که شیخ ، شاهِ توانگر نمیشود


بر رویِ گنج خفته و دنبالِ لقمه ایم

با وعده هایِ پوچ که شب سر نمیشود


چنگیز اگر شکست صفوفِ عدویِ خویش

بی صدقِ پادشه که مظفّر نمیشود


" دلدار " کور سویِ عدالت اگر که بود

بعثی یِ بی وجود برادر نمیشود


#امیراسکندری

1401/6/27
درگیرِ رزم و جنگیم با دشمنی خیالی

دستان و پا شکستیم با چوبِ بیسبالی


تاکتیکِ جَکی چان را با کونگ فویِ بروسلی

حتّی تَرک نیفتاد بر کوزه ای سفالی


دشمن تراشیِ ما با غرب و آمریکایی

باشد مدام هر روز بی قطع و اختلالی


دندانِ تیز ما را کلِّ جهان شمردند

پوسیده بود امّا دندانِ اورجینالی


آید زِ بیشه هر شب غرّش زِ یوز و شیران

کُرک و پری نمانده حتّی به شیر یالی


وقتی که گربه افتاد بر زیرِ خرسِ روسی

شد اژدها هویدا بی داد و قیل و قالی


نان کیمیاست اینجا ، جان بی بها تر از خس

خس چیره بر درخت و گُل لِه شد از بلالی


"دلدار " تیره روزی شد سهمِ مردم امّا !!!!!

شیخان پیِ عروج اند ، بی هیچ اتصالی


#امیراسکندری


هجدهم شهریور ماه ۱۴۰۱
محصولِ باغِ سبزِ من ارباب میخورد

نان از درون سفره یِ بی تاب میخورد


هیزم شد آن درختِ کهن سالِ پر ثمر

تریاکِ ناب میکشد و تاب میخورد


عاجز زِ نان و گندم و یک لقمه ایم و او

سیمینه جام دارد و زان آب میخورد


دیدم کشیده ضااااایِ نمازش به هر توان

خونِ تمامِ شهر به محراب میخورد


بوی کباب میرسد هر شب زِ منزلش

گویا به بزمِ خویش مِیِ ناب میخورد


ما خسته ایم و جور و ستم برده تابِ ما

این زندگیِ نحس به گرداب میخورد


آهو رمیده ایم به دشتی پر از کمین

آخر گلو به خنجرِ قصّاب میخورد


" دلدار " اگر تفکّرِ جانانه ای کنی

دانی که رنج و غم زِ کجا آب میخورد


#اميراسكندري

1401/5/2
HTML Embed Code:
2024/04/19 07:50:52
Back to Top