ای کاش به جای حفظ کردن تمام آن سندرمهای نادر برای امتحانهای عبث، به جای تمام آن اسلایدهای رنگی ژورنال کلاب که چند شب تا صبح بیدارمان نگهداشت، به جای تمام ریتالینها و آلپرازولامها، که نورونهایمان را یکبهیک سوزاند برای نمرهای بیشتر، یکی میآمد و هر روز، از آن زمانی که دانشجویی خوشحال با روپوشی سفید بودیم تا روزی که میان سیل درد مردم، به دنبال زمانی خالی و کممریض برای پایانمان بودیم، پیری روشنبین، هر روز برایمان در مورنینگ ریپورت، بلند میخواند که آی دانشجوی جوان:
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن
چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نهای از سر غیب
باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
دکتر امید رضائی
نویسنده و انکولوژیست
https://hottg.com/omidrezaie55
>>Click here to continue<<