Channel: νοῦς
νοῦς
بزمِ بافت و رنگ 🔹دبا: «رودوزی»، آراستن انواع بافتهها پس از بافت، با استفاده از دوخت نخ، پارچههای رنگین و اشیاء گوناگون بهوسیلۀ سوزن یا قلاب، یا کاستن بخشهایی از پارچه با برش یا بیرونكشیدن نخهای تار و پود قسمتی از پارچه است که فریبا افتخار در دائرةالمعارف…
از جمله علومی که ابن سینا بدان علاقمند است علم دوزندگی و صنعت پوشاک است. در نمط نهم اشارات عارف را چنین وصف میکند که گاه باشد که عارفان به جانب بهترین لباسها و پوشیدنیها و زیورآلات نورانی پر بهاء جذب شوند. گرچه عارفان به این نوع پوشش و التفات به آن را همیشه ندارند و گاه باشد که تا مدتها هیچ به لباس اندیشه نکنند. اما اینکه از اوصاف عارفان این باشد که از پوشش لباس گرانقیمت و طلاکوب و زرکوب رودوزی شده استفاده کنند و بدان مایل باشند را فقط ابن سینا گفته است. ابن سینا در زندگی نامه نیز به دو سنخ لباس که دلالت بر صنف محققان دارد را نام میبرد «و انا فی ذی الفقها ذاک مع التحت الحنک» و در آن زمان در لباس فقها بودم با عمامه و ابا. این آخر زندگی نامه هنگام خروج از بخارای سامانی است. بار دیگر جوزجانی ذکر میکند که در راه اصفهان در زی صوفیان بود و حداقل به این دو لباس اشاره شده که البته باید با البسه اشراف و وزرای درباری نیز میانه بدی نداشته باشد. اما به عنوان کسوت فقط از این دو یاد میکند. فقیه و متصوف.
بحث مفصل درباره پوشاک در کتاب قانون ذکر میشود. که انواع پشم و پنبه و ابریشم و غیره دارای چه خواصی برای بدن و روح بخاری هستند.
بحث مفصل درباره پوشاک در کتاب قانون ذکر میشود. که انواع پشم و پنبه و ابریشم و غیره دارای چه خواصی برای بدن و روح بخاری هستند.
زنگِ زمان.pdf
277.5 KB
شعری قدیمی که دوستی خواستند بد ندانستم اینجا هم بگذارم. هرچند اگر الان قصد پاکنویس کردن و بیاض داشتم هیچ سخنی در مقدمه و موخره و توضیح شعر نمیگفتم توضیحات از سال ۹۵ است. دقیقا دوازده سال بعد از سرودن شعر. هشت سال پیش
Forwarded from فلسفیات (حامد روشنی راد)
محاورهٔ پارمنيدس افلاطون.
چکیدهٔ رئوس مطالب.
۱. شخصيتها
محفل اصلی:
1- پارمنيدس (در سن شصت و پنج سالگی) 2- زنون (در سن چهل سالگی) 3-سقراط (با وصف بسيار جوان) 4-ارسطو (كه بعداً يكی از سی جبار شد) 5-پوثودوروس (دوست و شاگرد زنون).
مكان: خانهٔ پوثودوروس در ناحيهٔ كراميكوسِ آتن.
پارمنيدس و زنون برای شركت در جشن «پان آتنه» به آتن آمدهاند. با دو نفر ديگر زیرا درd129 سقراط میگويد: "در ميان ما هفت تن كه اينجا حاضرند..."
محفل ثانوی:
1-كفالوس (همراه با چند تنِ نامعلومِ ديگر كه از كلازومنه به آتن آمدهاند كه داستان گفتگوی سقراط و پارمنيدس (روايت محفل اصلي) را از آنتيفون بشنوند) 2- گلاوكن 3- آدئيمانتوس (برادر ناتنی آنتيفون كه كفالوس و همراهانش را نزد آنتيفون میبرد) 4- آنتيفون (پسر پوريلامپس و راویِ اصلی محاوره كه تمامِ داستان و گفتگوهای محفل اصلی را از بر است)
مكان: خانهٔ آنتيفون در ناحيهٔ ميلت و نزديك ميدان اصلی [ = آگورا] آتن.
پس داستان دارای سه راوی است.
1- پوثودروس (كه در محفل اصلی حاضر بوده و گفتگو را بهطور زنده شنيده است.)
2- آنتيفون (گفتگو را از پوثودروس شنيده، آن را از بر كرده و برای كفالوس و ديگران روايت كرده است)
3- كفالوس (كه در متن افلاطون يعني در محفل ثانوی، كل داستان از زبان او روايت ميشود).
یعنی روایت دارای ساختاری پوستپیازی (اونیون اسکین) و تودرتو است.
@alhamediat
چکیدهٔ رئوس مطالب.
۱. شخصيتها
محفل اصلی:
1- پارمنيدس (در سن شصت و پنج سالگی) 2- زنون (در سن چهل سالگی) 3-سقراط (با وصف بسيار جوان) 4-ارسطو (كه بعداً يكی از سی جبار شد) 5-پوثودوروس (دوست و شاگرد زنون).
مكان: خانهٔ پوثودوروس در ناحيهٔ كراميكوسِ آتن.
پارمنيدس و زنون برای شركت در جشن «پان آتنه» به آتن آمدهاند. با دو نفر ديگر زیرا درd129 سقراط میگويد: "در ميان ما هفت تن كه اينجا حاضرند..."
محفل ثانوی:
1-كفالوس (همراه با چند تنِ نامعلومِ ديگر كه از كلازومنه به آتن آمدهاند كه داستان گفتگوی سقراط و پارمنيدس (روايت محفل اصلي) را از آنتيفون بشنوند) 2- گلاوكن 3- آدئيمانتوس (برادر ناتنی آنتيفون كه كفالوس و همراهانش را نزد آنتيفون میبرد) 4- آنتيفون (پسر پوريلامپس و راویِ اصلی محاوره كه تمامِ داستان و گفتگوهای محفل اصلی را از بر است)
مكان: خانهٔ آنتيفون در ناحيهٔ ميلت و نزديك ميدان اصلی [ = آگورا] آتن.
پس داستان دارای سه راوی است.
1- پوثودروس (كه در محفل اصلی حاضر بوده و گفتگو را بهطور زنده شنيده است.)
2- آنتيفون (گفتگو را از پوثودروس شنيده، آن را از بر كرده و برای كفالوس و ديگران روايت كرده است)
3- كفالوس (كه در متن افلاطون يعني در محفل ثانوی، كل داستان از زبان او روايت ميشود).
یعنی روایت دارای ساختاری پوستپیازی (اونیون اسکین) و تودرتو است.
@alhamediat
Forwarded from فلسفیات (حامد روشنی راد)
۲. بخشبندیِ محاوره.
مقدمه ( معرفی شخصيتها راويان و فضای محاوره) [a126 - d127] شامل سه بند:
الف- معرفی محفل دوم
[a126 - c126]
ب- معرفی انتيفون
[a127]
ج- معرفی محفل اول
[b127 - d 127]
بخش اول محاوره. (گفتگوی سقراط، زنون و پارمنيدس دربارهٔ نظريهٔ ايده) [e127 - e136] شامل چهار بحث الف و ب و ج و د.
الف- بحث سقراط دربارهٔ كتاب زنون در نفی كثرت [e127 - e128]
الف-1- استدلال زنون در نفی كثرت: كثرت مستلزم تناقض است: موجود كثير در آنِ واحد هم شبيه است و هم ناشبيه: (مثلاً اگر چند درخت موجود باشد، اين چند درخت از اين جهت كه همگی درختند "شبيه" اند، اما از اين جهت كه چند درختاند و هر يك غير از ديگری است "ناشبيه" اند؛ پس چند درخت كثير همزمان شبيه و ناشبيه اند). [طبق برهان رفع تالی: اگر كثرت آنگاه تناقض / تناقض محال است= كثرت محال است.]
الف-2- دو انتقاد ظريف سقراط:
1- زنون! «آيا تو معتقدی هريك از استدلالهايت دليلی كامل برای اثبات اين مطلب است [كه كثرت وجود ندارد] بنابراين معتقدی به تعداد استدلالهایی كه در كتاب خود نوشتهای دليل آوردهای كه كثرت وجود ندارد؟» (e127) و زنون بی آنكه اصلا متوجه شود كه اين سخن انتقاد به تناقضگوییِ اوست ميگويد: «عقيدهٔ من همين است و تو خوب فهميدی»
2- پارمنيدس! «تو ميگویی "وحدت" زنون میگويد "لاكثرت" هريك چنان استدلال میكنيد كه گویی وجه اشتراكی در ميان نيست [سخنهايتان ناشبيه است] حال آنكه هر دو يك چيز میگوييد [و شبيه است]»(b 128).
ب- طرح نظريه مثال توسط سقراط [a129 - a130]
ب-1- امكانِ حمل همزمان محمولهای متضاد بر شی واحد، مستلزم پذيرفتن ايده است. «از يك سو "خود شباهت" وجود دارد از سوی ديگر خود "بيشباهتی"، اگر "خودِ شبيه" "ناشبيه" باشد شگفت است اما شگفت نيست كه "بهرمند از شباهت" "بهرمند از بيشباهتی" هم باشد» [بي129]. (در اينجا سقراط انديشة زنون در نفی كثرت را ناشی از تمايز قائل نشدن ميان "خود كثرت" و "بهرمند از كثرت" میداند. با تمايز نهادن ميان اين دو حمل محمولهای متناقض بر شی واحد ممكن میشود. از حيث نظر به اجزا، من كثيرم از حيث نظر به جمعِ اطرافيان، واحدم. امكانِ حمل همزمان "حركت" و "سكون" بر شی واحد و ساير محمولهای نقيض نيز همينگونه است).
( غايت اين رساله را بايد چنين خلاصه كرد: كشف شروط امكان حمل مفاهيم متناقض بر امر واحد).
ب-2- گذشته از پذيرفتن "ايده" و تميز آن از "اشياء بهرمند از ايده"، امكان حمل محمولهای متناقض بر امر واحد نيازمند اين است كه نشان داده شود، «خود ايدههای [متناقض] میتوانند به هم بياميزند و از هم جدا شوند» [e129] سقراط نمیگويد "الف" ناممكن است "لا-الف" شود، میگويد شگفت است كه چنين باشد. «اما اگر كسی بتواند چنين امري را نشان دهد، شايستهٔ ستايش و تمجيد است».
( بر اين اساس بايد گفت: در واقع غايت رساله را بايد چنين خلاصه كرد: كشف شروط امكان حمل مفاهيم متناقض بر يكديگر).
@alhamediat
مقدمه ( معرفی شخصيتها راويان و فضای محاوره) [a126 - d127] شامل سه بند:
الف- معرفی محفل دوم
[a126 - c126]
ب- معرفی انتيفون
[a127]
ج- معرفی محفل اول
[b127 - d 127]
بخش اول محاوره. (گفتگوی سقراط، زنون و پارمنيدس دربارهٔ نظريهٔ ايده) [e127 - e136] شامل چهار بحث الف و ب و ج و د.
الف- بحث سقراط دربارهٔ كتاب زنون در نفی كثرت [e127 - e128]
الف-1- استدلال زنون در نفی كثرت: كثرت مستلزم تناقض است: موجود كثير در آنِ واحد هم شبيه است و هم ناشبيه: (مثلاً اگر چند درخت موجود باشد، اين چند درخت از اين جهت كه همگی درختند "شبيه" اند، اما از اين جهت كه چند درختاند و هر يك غير از ديگری است "ناشبيه" اند؛ پس چند درخت كثير همزمان شبيه و ناشبيه اند). [طبق برهان رفع تالی: اگر كثرت آنگاه تناقض / تناقض محال است= كثرت محال است.]
الف-2- دو انتقاد ظريف سقراط:
1- زنون! «آيا تو معتقدی هريك از استدلالهايت دليلی كامل برای اثبات اين مطلب است [كه كثرت وجود ندارد] بنابراين معتقدی به تعداد استدلالهایی كه در كتاب خود نوشتهای دليل آوردهای كه كثرت وجود ندارد؟» (e127) و زنون بی آنكه اصلا متوجه شود كه اين سخن انتقاد به تناقضگوییِ اوست ميگويد: «عقيدهٔ من همين است و تو خوب فهميدی»
2- پارمنيدس! «تو ميگویی "وحدت" زنون میگويد "لاكثرت" هريك چنان استدلال میكنيد كه گویی وجه اشتراكی در ميان نيست [سخنهايتان ناشبيه است] حال آنكه هر دو يك چيز میگوييد [و شبيه است]»(b 128).
ب- طرح نظريه مثال توسط سقراط [a129 - a130]
ب-1- امكانِ حمل همزمان محمولهای متضاد بر شی واحد، مستلزم پذيرفتن ايده است. «از يك سو "خود شباهت" وجود دارد از سوی ديگر خود "بيشباهتی"، اگر "خودِ شبيه" "ناشبيه" باشد شگفت است اما شگفت نيست كه "بهرمند از شباهت" "بهرمند از بيشباهتی" هم باشد» [بي129]. (در اينجا سقراط انديشة زنون در نفی كثرت را ناشی از تمايز قائل نشدن ميان "خود كثرت" و "بهرمند از كثرت" میداند. با تمايز نهادن ميان اين دو حمل محمولهای متناقض بر شی واحد ممكن میشود. از حيث نظر به اجزا، من كثيرم از حيث نظر به جمعِ اطرافيان، واحدم. امكانِ حمل همزمان "حركت" و "سكون" بر شی واحد و ساير محمولهای نقيض نيز همينگونه است).
( غايت اين رساله را بايد چنين خلاصه كرد: كشف شروط امكان حمل مفاهيم متناقض بر امر واحد).
ب-2- گذشته از پذيرفتن "ايده" و تميز آن از "اشياء بهرمند از ايده"، امكان حمل محمولهای متناقض بر امر واحد نيازمند اين است كه نشان داده شود، «خود ايدههای [متناقض] میتوانند به هم بياميزند و از هم جدا شوند» [e129] سقراط نمیگويد "الف" ناممكن است "لا-الف" شود، میگويد شگفت است كه چنين باشد. «اما اگر كسی بتواند چنين امري را نشان دهد، شايستهٔ ستايش و تمجيد است».
( بر اين اساس بايد گفت: در واقع غايت رساله را بايد چنين خلاصه كرد: كشف شروط امكان حمل مفاهيم متناقض بر يكديگر).
@alhamediat
Forwarded from فلسفیات (حامد روشنی راد)
ج- ايرادات پارمنيدس بر نظريهٔ مثال. [b130 - 135b]
ج-1- ايراد اولِ پارمنيدس:[ b130 - e130 ] خود شباهت امريست مستقل از شباهتي كه در ماست. آيا عدالت و زيبايی و نيكی هم چنيناند و مستقل وجود دارند؟ (سقراط آری) انسان و آتش و آب هم مثال دارد؟ (سقراط: بارها ترديد كردهام) آيا دربارهٔ مو و گل و فضولات هم مرددی؟ (به هيچ وجه! جای شگفتی است اگر برای آنها ايده قائل بودم. آنها همانگونه اند كه میبينيم) [ اما سقراط بعد از اين میگويد گهگاه مشوش میشود كه نكند وضع دربارهٔ آنها هم چنين باشد، به همين دليل هرگاه به انها میرسم به آنها پشت میكنم و به همان ايدههای وحدت و عدالت و... میانديشم.] پارمنيدس: اين به دليل اين است كه هنوز جوانی و سخن مردم برایات مهم است].
ج-2- ايراد دوم:[ e130 - e131] بهرمند از ايده يا از كل آن بهرمند است يا از جز آن؟ از كل آن نمیتواند بهرمند باشد زيرا اگر كل ايده در هريك از افراد كثير حاضر باشد، ايده از خود جدا میشود. از جز هم ايده نمیتواند بهرمند باشد چون ايده واحد است و دارای اجزا و قسمتپذير نيست. پس فرد نه از جز ايده بهرمند است نه از كل آن.
ج-3- ايراد سوم:[a132 - b133] (ايراد انسان سوم) علت قول به ايده اين است كه كثيری از امور دارای صفت الف اند وقتی همه را باهم بنگری ميگويی «الفی واحد وجود دارد». اما وقتی الف واحد و شی متصف به الف را بنگری الف سومی هست كه الف واحد و شی متصف به الف هر دو از آن بهرمندند و همين طور تابینهايت.
[سقراط: ايده فكریاست كه در نفس جای دارد. پارمنيدس: اما فكر فكرِ چيزی است. پس ايده آن وحدتی است كه كه فكر مییابد و میشناسد و در همهٔ چيزها لايتغير است.] سقراط: اينگونه بگو كه مثال در هستی وجود دارند و چيزهای ديگر به آن شبيهاند. پارمنيدس: بهروری از ايده از طريق شباهت نيست چون انسان سوم لازم میآيد. [سپس میگويد تو هنوز نميدانی با جدا تصور كردن ايدهها چه مشكلاتی پيش خواهد آمد]
ج-4- بزرگترين ايراد:[b133 - c134 ] ايدهها برای ما قابل شناختن نيست. زيرا ( ايده در ما و برای ما نيست زيرا مستقل است) (ماهيت ايده، معلول ارتباطی است كه ايدهها با يكديگر دارند و نه با ما و دنيای تصاوير- اين دو تنها اشتراك اسم دارند. مثلا خواجه و برده : "خود خواجه" خواجهٔ "خود برده" است نه خواجهٔ فلان بردهٔ انسانی) و نيز "شناسايیِ فینفسه" "شناسايیِ حقيقت فینفسه" است. هرچه وجود مستقل دارد به وسيلهٔ شناساییِ فینفسه میتوان شناخت، يعنی با ايده شناسایی/ ما ايدهٔ شناسايی را نداريم = پس ما هيچ يك از ايدهها را نمیتوانيم شناخت زيرا فاقد ايدهٔ شناسايی هستيم.
ج-5- ایراد از آن بزرگتر :[c134 - b135 ] نه تنها ما قادر به شناخت ايدهها نيستيم، بلكه خدا كه صاحب شناسايی حقيقی است، ( از آنجا كه ايدهها و موجودات جهانی تنها در همنوعان خود اثر میبخشند) نه میتواند چيزهای جهان ما را بشناسد و نه میتواند با قدرت مطلق خود به ما حكومت كند.
[ اگر تصديق كنيم ايدهها راستی موجوداند، و هر يك وجودی مجزا و مستقل دارند، ناچار خواهيم شد كه نتايجی را هم كه از وجود آنها حاصل میشود بپذيريم، از اينرو كسی كه سخنان ما بشنود در درستیِ آنها ترديد خواهد كرد، و سرانجام يا منكر وجود ايدهها خواهد شد، يا اگر وجود آنها را بپذيرد خواهد گفت آنها برای آدميان قابل شناخت نيستند و رد اين ادعا برای ما بسيار دشوار خواهد بود. [135a].
د-شرايط شناخت ايده و تقاضا از پارمنيدس برای پژوهش[b135 - b137]
در [c135] پارمنيدس میگويد: «اگر وجود ايدهها و جداییِ آنها از اشياء را نپذيريم، آنگاه امری كه انسان بتواند برای شناخت، اندیشه ٔ خود را بر روی آن فيكس كند وجود نخواهد داشت، و همه چيز فاقد چنان وجههایست كه همواره با خود همان باشد، در اين صورت معنای هرگونه سخن (استدلال علمی) ويران میشود.» در واقع ثبوت مفارق ايده شرط امكان هرگونه شناساییِ علمی شمرده میشود. پارمنيدس در اينجا شرايطی را برای فهم ايده ذكر میكند مانند: تمرين (گيمناسيا) و استعداد منطقی و جدلي. [طبق بعضی تفاسير از طرف گاتری و كرنفورد، هدف اصلی از رسالهٔ پارمنيدس دستيابی مخاطب به همين توانايی است.
@alhamediat
ج-1- ايراد اولِ پارمنيدس:[ b130 - e130 ] خود شباهت امريست مستقل از شباهتي كه در ماست. آيا عدالت و زيبايی و نيكی هم چنيناند و مستقل وجود دارند؟ (سقراط آری) انسان و آتش و آب هم مثال دارد؟ (سقراط: بارها ترديد كردهام) آيا دربارهٔ مو و گل و فضولات هم مرددی؟ (به هيچ وجه! جای شگفتی است اگر برای آنها ايده قائل بودم. آنها همانگونه اند كه میبينيم) [ اما سقراط بعد از اين میگويد گهگاه مشوش میشود كه نكند وضع دربارهٔ آنها هم چنين باشد، به همين دليل هرگاه به انها میرسم به آنها پشت میكنم و به همان ايدههای وحدت و عدالت و... میانديشم.] پارمنيدس: اين به دليل اين است كه هنوز جوانی و سخن مردم برایات مهم است].
ج-2- ايراد دوم:[ e130 - e131] بهرمند از ايده يا از كل آن بهرمند است يا از جز آن؟ از كل آن نمیتواند بهرمند باشد زيرا اگر كل ايده در هريك از افراد كثير حاضر باشد، ايده از خود جدا میشود. از جز هم ايده نمیتواند بهرمند باشد چون ايده واحد است و دارای اجزا و قسمتپذير نيست. پس فرد نه از جز ايده بهرمند است نه از كل آن.
ج-3- ايراد سوم:[a132 - b133] (ايراد انسان سوم) علت قول به ايده اين است كه كثيری از امور دارای صفت الف اند وقتی همه را باهم بنگری ميگويی «الفی واحد وجود دارد». اما وقتی الف واحد و شی متصف به الف را بنگری الف سومی هست كه الف واحد و شی متصف به الف هر دو از آن بهرمندند و همين طور تابینهايت.
[سقراط: ايده فكریاست كه در نفس جای دارد. پارمنيدس: اما فكر فكرِ چيزی است. پس ايده آن وحدتی است كه كه فكر مییابد و میشناسد و در همهٔ چيزها لايتغير است.] سقراط: اينگونه بگو كه مثال در هستی وجود دارند و چيزهای ديگر به آن شبيهاند. پارمنيدس: بهروری از ايده از طريق شباهت نيست چون انسان سوم لازم میآيد. [سپس میگويد تو هنوز نميدانی با جدا تصور كردن ايدهها چه مشكلاتی پيش خواهد آمد]
ج-4- بزرگترين ايراد:[b133 - c134 ] ايدهها برای ما قابل شناختن نيست. زيرا ( ايده در ما و برای ما نيست زيرا مستقل است) (ماهيت ايده، معلول ارتباطی است كه ايدهها با يكديگر دارند و نه با ما و دنيای تصاوير- اين دو تنها اشتراك اسم دارند. مثلا خواجه و برده : "خود خواجه" خواجهٔ "خود برده" است نه خواجهٔ فلان بردهٔ انسانی) و نيز "شناسايیِ فینفسه" "شناسايیِ حقيقت فینفسه" است. هرچه وجود مستقل دارد به وسيلهٔ شناساییِ فینفسه میتوان شناخت، يعنی با ايده شناسایی/ ما ايدهٔ شناسايی را نداريم = پس ما هيچ يك از ايدهها را نمیتوانيم شناخت زيرا فاقد ايدهٔ شناسايی هستيم.
ج-5- ایراد از آن بزرگتر :[c134 - b135 ] نه تنها ما قادر به شناخت ايدهها نيستيم، بلكه خدا كه صاحب شناسايی حقيقی است، ( از آنجا كه ايدهها و موجودات جهانی تنها در همنوعان خود اثر میبخشند) نه میتواند چيزهای جهان ما را بشناسد و نه میتواند با قدرت مطلق خود به ما حكومت كند.
[ اگر تصديق كنيم ايدهها راستی موجوداند، و هر يك وجودی مجزا و مستقل دارند، ناچار خواهيم شد كه نتايجی را هم كه از وجود آنها حاصل میشود بپذيريم، از اينرو كسی كه سخنان ما بشنود در درستیِ آنها ترديد خواهد كرد، و سرانجام يا منكر وجود ايدهها خواهد شد، يا اگر وجود آنها را بپذيرد خواهد گفت آنها برای آدميان قابل شناخت نيستند و رد اين ادعا برای ما بسيار دشوار خواهد بود. [135a].
د-شرايط شناخت ايده و تقاضا از پارمنيدس برای پژوهش[b135 - b137]
در [c135] پارمنيدس میگويد: «اگر وجود ايدهها و جداییِ آنها از اشياء را نپذيريم، آنگاه امری كه انسان بتواند برای شناخت، اندیشه ٔ خود را بر روی آن فيكس كند وجود نخواهد داشت، و همه چيز فاقد چنان وجههایست كه همواره با خود همان باشد، در اين صورت معنای هرگونه سخن (استدلال علمی) ويران میشود.» در واقع ثبوت مفارق ايده شرط امكان هرگونه شناساییِ علمی شمرده میشود. پارمنيدس در اينجا شرايطی را برای فهم ايده ذكر میكند مانند: تمرين (گيمناسيا) و استعداد منطقی و جدلي. [طبق بعضی تفاسير از طرف گاتری و كرنفورد، هدف اصلی از رسالهٔ پارمنيدس دستيابی مخاطب به همين توانايی است.
@alhamediat
Forwarded from فلسفیات (حامد روشنی راد)
.
بخش دوم (گفتگوي پارمنيدس و ارسطو دربارهٔ واحد) [از c137 تا آخر]
بخش دوم به هشت فصل تقسيم شده و بخشبندی مباحث به ترتيب زير است:
الف: اگر واحد هست
الف-1- نتايج برای واحد در رابطه با واحد. 137c-142a6
الف-2- نتايج برای واحد در رابطه با غيرواحد(كثير) 142b-157b4
الف-3- نتايج برای غيرواحد(كثير) در رابطه با واحد.157b-159a9
الف-4- نتايج برای غيرواحد(كثير) در رابطه با خودكثرات 159b-160b3
ب: اگر واحد نيست
ب-1- نتايج برای واحد در رابطه با غيرواحد(كثرات) 160b-163b
ب-2- نتايج برای واحد در رابطه با خود واحد 163b-164b3
ب-3- نتايج برای غيرواحد(كثرات) در ارتباط با واحد 164b-165e1
ب-4- نتايج برای غير واحد(كثرات) در ارتباط با خود كثرات165c-166c6
(این چهار حوزه که در اینجا بررسی میشود مبنای چهار اقنوم نو افلاطونی است: احد عقل نفس ماده).
تفصیلِ این فهرست هشت بخشی بدین شرح است:
الف: اگر واحد هست.
الف-1- در اين مرحله به ترتيب مفاهيم زير از "واحد" "سلب" ميشود (با نظر به واحد بماهو واحد) نکتهٔ تفسیری: این همان اقنوم احد است که همهٔ محمولات زیر از او سلب میشود. واحد با نظر به ذات خودش نه در نسبت با کثیر.
كل [] داشتن اجزاء [] داشتن آغاز و وسط و پايان[] حد[] شكل[] مكان [] درخود بودن[] در ديگري بودن[] تغير[] تغيرمكان [] سكون[] همانی [] غيريت [] شباهت به خود [] شباهت به غير [] بیشباهتی به خود[] بيشباهتی به غير [] همانی با خود [] همانی با غير [] غيريت باخود غيريت با غير[] برابری با خود [] كوچكتري و بزرگتري از خود [] كوچكتری و بزرگتری از غير[] همسنی با غير [] جوانتری و پيرتری از غير [] زمان [] گذشته و حال وآينده [] وجود [] وحدت [] نام [].
الف-2- در اين مرحله به ترتيب مفاهيم زير بر "واحد" "حمل" میشود: (با نظر به واحد بما هو كثير)
داشتن اجزا [] كل [] كثرت [] حد [] داشتن كناره [] داشتن آغاز و وسط و پايان [] شكل [] در خود بودن [] در ديگری بودن [] حركت [] سكون [] هماني با خود [] همانی با غير خود [] شباهت با خود [] شباهت با غير[] بیشباهتی با خود [] بیشباهتی به غير [] تماس با خود [] تماس با غير خود [] برابری با خود [] برابری با غير [] بزرگتری و كوچكتری از خود [] بزرگتری و كوچكتری از غير [] پيرتر و جوانتر از خود بودن [] پيرتر و جوانتر از غير بودن [] همسن خود ديگري بودن [] پيرتر و جوانتر از خود شدن [] پيرتر و جوانتر از غير شدن [] نام [] پيدايش [] فساد []
الف-3- در اين مرحله بر "غير واحد" مفاهيم زير "حمل" ميشود: (با نظر به كثير به ما هو واحد)
داشتن اجزا [] كليت [] وحدت [] حد [] بيحدي [] شباهت به خود [] شباهت به ديگري [] حركت [] سكون [] و تمام كيفيات متضاد ديگر.
الف-4- در اين مرحله از "غير واحد" مفاهيم زير "سلب" ميشود: (با نظر به كثير بما هو كثير)
داشتن اجزاء [] كليت [] وحدت [] كثرت [] شباهت باخود [] بيشباهتي با خود [] دويي [] هماني [] غيريت [] سكون [] حركت [] كون و فساد[] بزرگتري و كوچكتري و برابری.
اين فصل اينگونه خلاصه میشود: اگر واحد موجود است واحد همه چيز است و هيچ نيست، خواه نسبت به خود، خواه نسبت به غير، وضع غير نيز همين است.(B.160)
ب: اگر واحد موجود نيست.
ب-1- در اين مرحله مفاهيم زير بر "واحدِ ناموجود" "حمل" ميشود ( با نظر به واحد بما هو كثير)
قابليت شناخت [] غيريت از ديگران [] آن [] متعلق به آن [] وجود [] بیشباهتی [] شباهت به خود [] نابرابری [] بزرگتری و كوچكتری [] برابری [] حركت [] سكون [] كون و فساد []
ب-2- در اين مرحله مفاهيم زير به ترتيب از "واحدِ ناموجود" "سلب" میشود( با نظر به واحد بما هو واحد).
هرگونه وجود[] پيدايش و فساد [] تغيير [] حركت [] سكون [] بزرگی و كوچكی و برابری [] شباهت [] غيريت [] بیشباهتی [] همانی [] از آن و براي آن و اين و چيز [] قبلاً و بعداً و اكنون [] شناسايی و احساس و تصور [] بيان و نام []
ب-3- در اين مرحله مفاهيم زير بر "غير واحد" "حمل" میشود ( با نظر به كثير بما هو واحد)
غيريت [] كثرت [] نمود وحدت [] نمود زوج و فرد [] نمود كوچكی و بزرگی و برابری [] نمود حد [] نمود شباهت و بيشباهتی [] نمود همانی و غيريت [] نمود حركت و سكون [] نمود كون و فساد و ساير كيفيات متضاد ديگر.
ب-4- مفاهيم زير در اين مرحله از "غير واحد(كثرات)" "سلب" میشود (با نظر به كثير بما هو كثير)
يكی و وحدت [] كثرت [] نمود وحدت و كثرت [] شباهت و بیشباهتی [] همانی و غيريت و نمودهای آنها []
نتيجه چنين بيان میشود:
چنين مینمايد كه واحد خواه باشد خواه نباشد هم خود و هم امور ديگر در رابطه با خود و در رابطه با يكديگر به همهٔ معانی هستند و نيستند و پديدار میشوند و پديدار نمیشوند.
@alhamediat
بخش دوم (گفتگوي پارمنيدس و ارسطو دربارهٔ واحد) [از c137 تا آخر]
بخش دوم به هشت فصل تقسيم شده و بخشبندی مباحث به ترتيب زير است:
الف: اگر واحد هست
الف-1- نتايج برای واحد در رابطه با واحد. 137c-142a6
الف-2- نتايج برای واحد در رابطه با غيرواحد(كثير) 142b-157b4
الف-3- نتايج برای غيرواحد(كثير) در رابطه با واحد.157b-159a9
الف-4- نتايج برای غيرواحد(كثير) در رابطه با خودكثرات 159b-160b3
ب: اگر واحد نيست
ب-1- نتايج برای واحد در رابطه با غيرواحد(كثرات) 160b-163b
ب-2- نتايج برای واحد در رابطه با خود واحد 163b-164b3
ب-3- نتايج برای غيرواحد(كثرات) در ارتباط با واحد 164b-165e1
ب-4- نتايج برای غير واحد(كثرات) در ارتباط با خود كثرات165c-166c6
(این چهار حوزه که در اینجا بررسی میشود مبنای چهار اقنوم نو افلاطونی است: احد عقل نفس ماده).
تفصیلِ این فهرست هشت بخشی بدین شرح است:
الف: اگر واحد هست.
الف-1- در اين مرحله به ترتيب مفاهيم زير از "واحد" "سلب" ميشود (با نظر به واحد بماهو واحد) نکتهٔ تفسیری: این همان اقنوم احد است که همهٔ محمولات زیر از او سلب میشود. واحد با نظر به ذات خودش نه در نسبت با کثیر.
كل [] داشتن اجزاء [] داشتن آغاز و وسط و پايان[] حد[] شكل[] مكان [] درخود بودن[] در ديگري بودن[] تغير[] تغيرمكان [] سكون[] همانی [] غيريت [] شباهت به خود [] شباهت به غير [] بیشباهتی به خود[] بيشباهتی به غير [] همانی با خود [] همانی با غير [] غيريت باخود غيريت با غير[] برابری با خود [] كوچكتري و بزرگتري از خود [] كوچكتری و بزرگتری از غير[] همسنی با غير [] جوانتری و پيرتری از غير [] زمان [] گذشته و حال وآينده [] وجود [] وحدت [] نام [].
الف-2- در اين مرحله به ترتيب مفاهيم زير بر "واحد" "حمل" میشود: (با نظر به واحد بما هو كثير)
داشتن اجزا [] كل [] كثرت [] حد [] داشتن كناره [] داشتن آغاز و وسط و پايان [] شكل [] در خود بودن [] در ديگری بودن [] حركت [] سكون [] هماني با خود [] همانی با غير خود [] شباهت با خود [] شباهت با غير[] بیشباهتی با خود [] بیشباهتی به غير [] تماس با خود [] تماس با غير خود [] برابری با خود [] برابری با غير [] بزرگتری و كوچكتری از خود [] بزرگتری و كوچكتری از غير [] پيرتر و جوانتر از خود بودن [] پيرتر و جوانتر از غير بودن [] همسن خود ديگري بودن [] پيرتر و جوانتر از خود شدن [] پيرتر و جوانتر از غير شدن [] نام [] پيدايش [] فساد []
الف-3- در اين مرحله بر "غير واحد" مفاهيم زير "حمل" ميشود: (با نظر به كثير به ما هو واحد)
داشتن اجزا [] كليت [] وحدت [] حد [] بيحدي [] شباهت به خود [] شباهت به ديگري [] حركت [] سكون [] و تمام كيفيات متضاد ديگر.
الف-4- در اين مرحله از "غير واحد" مفاهيم زير "سلب" ميشود: (با نظر به كثير بما هو كثير)
داشتن اجزاء [] كليت [] وحدت [] كثرت [] شباهت باخود [] بيشباهتي با خود [] دويي [] هماني [] غيريت [] سكون [] حركت [] كون و فساد[] بزرگتري و كوچكتري و برابری.
اين فصل اينگونه خلاصه میشود: اگر واحد موجود است واحد همه چيز است و هيچ نيست، خواه نسبت به خود، خواه نسبت به غير، وضع غير نيز همين است.(B.160)
ب: اگر واحد موجود نيست.
ب-1- در اين مرحله مفاهيم زير بر "واحدِ ناموجود" "حمل" ميشود ( با نظر به واحد بما هو كثير)
قابليت شناخت [] غيريت از ديگران [] آن [] متعلق به آن [] وجود [] بیشباهتی [] شباهت به خود [] نابرابری [] بزرگتری و كوچكتری [] برابری [] حركت [] سكون [] كون و فساد []
ب-2- در اين مرحله مفاهيم زير به ترتيب از "واحدِ ناموجود" "سلب" میشود( با نظر به واحد بما هو واحد).
هرگونه وجود[] پيدايش و فساد [] تغيير [] حركت [] سكون [] بزرگی و كوچكی و برابری [] شباهت [] غيريت [] بیشباهتی [] همانی [] از آن و براي آن و اين و چيز [] قبلاً و بعداً و اكنون [] شناسايی و احساس و تصور [] بيان و نام []
ب-3- در اين مرحله مفاهيم زير بر "غير واحد" "حمل" میشود ( با نظر به كثير بما هو واحد)
غيريت [] كثرت [] نمود وحدت [] نمود زوج و فرد [] نمود كوچكی و بزرگی و برابری [] نمود حد [] نمود شباهت و بيشباهتی [] نمود همانی و غيريت [] نمود حركت و سكون [] نمود كون و فساد و ساير كيفيات متضاد ديگر.
ب-4- مفاهيم زير در اين مرحله از "غير واحد(كثرات)" "سلب" میشود (با نظر به كثير بما هو كثير)
يكی و وحدت [] كثرت [] نمود وحدت و كثرت [] شباهت و بیشباهتی [] همانی و غيريت و نمودهای آنها []
نتيجه چنين بيان میشود:
چنين مینمايد كه واحد خواه باشد خواه نباشد هم خود و هم امور ديگر در رابطه با خود و در رابطه با يكديگر به همهٔ معانی هستند و نيستند و پديدار میشوند و پديدار نمیشوند.
@alhamediat
تلخیص پارمنیدس افلاطون.
در این تلخیص شیوهٔ خاصی از تقسیم و ترتیب رعایت شده و برای تنظیم آن نیروی زیادی صرف شده است. تصورم این است با این ترتیب و خوانش که صورت نموداری ان را آوردم فهم دقیق و فراگیر شاهکار فلسفی افلاطون که اوج فلسفه ٔ او را به نمایش میگذارد قابل فهم و بسیار پرمعناست. خصوصا ساختار هستی شناسی نوافلاطونیان را در بردارد و توضیح میدهد. امیدوارم این تلخیص مورد استفاده ٔ دانشجویان و خوانندگان محاوره ٔ پارمنيدس قرار گیرد و حتما در ادامه کلمات کلیدی که باید به درون دوقلابها اضافه شود، و همچنین نشان دادن چهار بنیان که همان چهاذ اقنوم نوافلاطونیان است. احد که همه چیز از آن سلب میشود. عقل، نفس، و جسم.
من به همین شیوه پنج تا هفت محاوره افلاطون را تلخیص اینگونه کردم. جمهوری، تیمائوس، فایدروس، کراتولوس، ضیافت، سوفسطایی، فلیبوس، اینها اهم منابع اندیشه دوران پختگی افلاطون است.
در این تلخیص شیوهٔ خاصی از تقسیم و ترتیب رعایت شده و برای تنظیم آن نیروی زیادی صرف شده است. تصورم این است با این ترتیب و خوانش که صورت نموداری ان را آوردم فهم دقیق و فراگیر شاهکار فلسفی افلاطون که اوج فلسفه ٔ او را به نمایش میگذارد قابل فهم و بسیار پرمعناست. خصوصا ساختار هستی شناسی نوافلاطونیان را در بردارد و توضیح میدهد. امیدوارم این تلخیص مورد استفاده ٔ دانشجویان و خوانندگان محاوره ٔ پارمنيدس قرار گیرد و حتما در ادامه کلمات کلیدی که باید به درون دوقلابها اضافه شود، و همچنین نشان دادن چهار بنیان که همان چهاذ اقنوم نوافلاطونیان است. احد که همه چیز از آن سلب میشود. عقل، نفس، و جسم.
من به همین شیوه پنج تا هفت محاوره افلاطون را تلخیص اینگونه کردم. جمهوری، تیمائوس، فایدروس، کراتولوس، ضیافت، سوفسطایی، فلیبوس، اینها اهم منابع اندیشه دوران پختگی افلاطون است.
نقش عرفان در سیاست از منظر امام خمینی
استاد سید یدالله یزدان پناه
سید جواد طباطبایی تاکید دارد بر مبنای اندیشه عرفانی ناممکن است اندیشه سیاسی پدید بیاید. یزدان پناه در این نطق درباره ذاتی بودن سیاست برای سیر و سلوک عارف میگوید. و غالب جنبشهای اجتماعی ایران متاثر از جنبشهای عرفانی و شیعی بوده است.
از محسنات این روایت یزدان پناه تاکید بر اهمیت کتاب مصباح الهدایه. که خمینی در سن ۲۳ سالگی نوشته و به نظر من بهترین اثر اوست و موثر بسیار در آثار متاخر.
از محسنات این روایت یزدان پناه تاکید بر اهمیت کتاب مصباح الهدایه. که خمینی در سن ۲۳ سالگی نوشته و به نظر من بهترین اثر اوست و موثر بسیار در آثار متاخر.
tzawouq.lamiah.alarab.pdf
2.5 MB
تذوق الجمالی لامیه العرب.
تقریبا بهترین کتاب معاصر در تحلیل کامل لامیه العرب این کتاب است که قول همه شروح دیگر را آورده.
تقریبا بهترین کتاب معاصر در تحلیل کامل لامیه العرب این کتاب است که قول همه شروح دیگر را آورده.
شخصی ملقب به خاتون رزبار یا رمزبار (هم مقام همراز و رازدار خلقت) علاوه بر اینکه مادر سلطان بود، شفیع یاران و نشانه ی پاکی به معنای حقیقی هستند. یکی از معانی نام و ذات او این است که محض حضور و عبور خود از اندیشه سالکان بارانی دیمه و رگبار از رموز بر یارسان و طالبان آیین یاری نازل و بارش ذهنی میکند. رزبار اما معنای رز به معنی درخت انگور نیز گرفته است که معنایی متفاوت است خاتون رمزبار است که یکی از هفت تنان یا ابدال آیین یارسان هستند.
🔻علی اصغر حمزهپور، رئیس اداره محیط زیست شهرستان بردسکن گفت که به حکم دادگاه شکارچی غیرمجاز در این شهرستان خراسان رضوی ملزم به انجام فعالیت زیستمحیطی از جمله سیراب کردن حیوانات حیات وحش به مدت یک هزار و ۸۰ ساعت شده است.
🔹به گفته او بردسکن دارای مناطق حفاظت شده «درونه» و پناهگاه حیات وحش «دشت لاغری» است که مساحت آن به ۱۰۰ هزار هکتار میرسد که عملیات گشت و کنترل زیست محیطی، برخورد با متخلفین شکار و صید و معرفی آنها به حوزه قضایی توسط یگان حفاظت محیط زیست با جدیت انجام میشود.
او شهرستان بردسکن را یکی از شهرستانهای با تنوع زیستی بالا به لحاظ تعدد گونههای مختلف جانوری و گیاهی معرفی کرده است.
شهرستان بردسکن با ۸۵ هزار نفر جمعیت و سه شهر بردسکن، شهرآباد و انابد و ۷۳ روستای بالای ۲۰ خانوار در فاصله ۲۸۰ کیلومتری جنوب غرب مشهد، مرکز استان خراسان رضوی قرار دارد.
@BBCPersian
به عقیده من یکی از بهترین ایدهها برای حفظ طولانی و مطمئن انواع جانوران در حال انقراض اهلی سازی آنهاست. بسیاری از حیوانات مانند گربه و کلاب و بهایم و اسبان اگر توسط انسان اهلی شدند این کار مانع از میان رفتن نسل بسیاری از حیوانات شد (این پارادکس جالبی است که اکولوژبستی کانادیی مطرح کرده که کسانی که دستور به ممنوعیت گوشتخواری میدهند خود نمیدانند با تبلیغ این امر نژادهای بزرگی از حیوانات مختلف و متنوع را دچار کمیابی و انقراض میکنند. لذا نباید گمان کرد عدم کشتار حیوانات و حذف انها از فهرست غذاها میتواند به توسعه یا ایجاد وضعیت بهتر برای حیوانات بدل شود، در بهترین حالت نیازی به تولید و تماسل گسترده انواع گاو و اسب و استر و گوسفند و بز نیست. و این به معنی محروم ساختن گونهدهایی زیستی از بقا و حیات است به نیت خیرخواهانه و طبیعت دوستانه.
اما همان اندازه که شکار و برداشت این حیوانات وحشی مهم است، تولید و پرورش آنها مهمتر است. وضعیت های میانی بین خالت زندگی اهلی و وحشی یا حتی مثلا کاملا اهلی کردن یوزپلنگان و تولید انبوه آن در امکان و منازل و محافل بسیار ارزشمند تر از تاکید بر وحشیت این حیوان و زیست غیر اهلی و همزیست با انسان بدل میکند که مطلوب نیست.
🔻علی اصغر حمزهپور، رئیس اداره محیط زیست شهرستان بردسکن گفت که به حکم دادگاه شکارچی غیرمجاز در این شهرستان خراسان رضوی ملزم به انجام فعالیت زیستمحیطی از جمله سیراب کردن حیوانات حیات وحش به مدت یک هزار و ۸۰ ساعت شده است.
🔹به گفته او بردسکن دارای مناطق حفاظت شده «درونه» و پناهگاه حیات وحش «دشت لاغری» است که مساحت آن به ۱۰۰ هزار هکتار میرسد که عملیات گشت و کنترل زیست محیطی، برخورد با متخلفین شکار و صید و معرفی آنها به حوزه قضایی توسط یگان حفاظت محیط زیست با جدیت انجام میشود.
او شهرستان بردسکن را یکی از شهرستانهای با تنوع زیستی بالا به لحاظ تعدد گونههای مختلف جانوری و گیاهی معرفی کرده است.
شهرستان بردسکن با ۸۵ هزار نفر جمعیت و سه شهر بردسکن، شهرآباد و انابد و ۷۳ روستای بالای ۲۰ خانوار در فاصله ۲۸۰ کیلومتری جنوب غرب مشهد، مرکز استان خراسان رضوی قرار دارد.
@BBCPersian
به عقیده من یکی از بهترین ایدهها برای حفظ طولانی و مطمئن انواع جانوران در حال انقراض اهلی سازی آنهاست. بسیاری از حیوانات مانند گربه و کلاب و بهایم و اسبان اگر توسط انسان اهلی شدند این کار مانع از میان رفتن نسل بسیاری از حیوانات شد (این پارادکس جالبی است که اکولوژبستی کانادیی مطرح کرده که کسانی که دستور به ممنوعیت گوشتخواری میدهند خود نمیدانند با تبلیغ این امر نژادهای بزرگی از حیوانات مختلف و متنوع را دچار کمیابی و انقراض میکنند. لذا نباید گمان کرد عدم کشتار حیوانات و حذف انها از فهرست غذاها میتواند به توسعه یا ایجاد وضعیت بهتر برای حیوانات بدل شود، در بهترین حالت نیازی به تولید و تماسل گسترده انواع گاو و اسب و استر و گوسفند و بز نیست. و این به معنی محروم ساختن گونهدهایی زیستی از بقا و حیات است به نیت خیرخواهانه و طبیعت دوستانه.
اما همان اندازه که شکار و برداشت این حیوانات وحشی مهم است، تولید و پرورش آنها مهمتر است. وضعیت های میانی بین خالت زندگی اهلی و وحشی یا حتی مثلا کاملا اهلی کردن یوزپلنگان و تولید انبوه آن در امکان و منازل و محافل بسیار ارزشمند تر از تاکید بر وحشیت این حیوان و زیست غیر اهلی و همزیست با انسان بدل میکند که مطلوب نیست.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دعای عهد را صبح جمعه میخوانند اما حفظ، بودن الفاظ مقدسه آن برای هر صبح خواندن زیبا و مفید به نطر میرسد. بسیار با دعای زیارت عاشورا در تعیین و تفکیک خودی از دشمن افراط و دقت شده است.
اللّٰهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنِی وَبَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذِی جَعَلْتَهُ عَلَیٰ عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً فَأَخْرِجْنِی مِنْ قَبْرِی مُؤْتَزِراً کَفَنِی، شاهِراً سَیْفِی، مُجَرِّداً قَناتِی، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدَّاعِی فِی الْحاضِرِ وَالْبادِی. اللّٰهُمَّ أَرِنِی الطَّلْعَةَ الرَّشِیدَةَ، وَالْغُرَّةَ الْحَمِیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرِی بِنَظْرَةٍ مِنِّی إِلَیْهِ، وَعَجِّلْ فَرَجَهُ، وَسَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَأَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بِی مَحَجَّتَهُ، وَأَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ.
***
تنها با دریافت حال و هوای امامان بعد از موسی کاظم میتوان فضای تشیع کاتولیک و کلاسیک را دریافت. خصوصا امام هادی پیرمردی خردمند و فیلسوف مشرب و امام جواد جوانی عارف مسلک و متمایل به علوم جفر و جامعه. آنچه در سامرا به یادگار مانده و شامل مجموعه بقاع متبرکه است که داعش یکبار هم کاملا از پایه آن را منهدم کرد اما دوباره بازسازی شد. این فضای چهار امام آخر بسیار با سایر ائمه متفاوت و رابطه با آنها وجودی تر و حضوری تر است. قبلا درباره صحیفه امام هادی و اهمیت تاریخی و سیاسی و کلامی آن گفته بودم.
انهم یرونها بعیدا و نریها قریبا
***
تنها با دریافت حال و هوای امامان بعد از موسی کاظم میتوان فضای تشیع کاتولیک و کلاسیک را دریافت. خصوصا امام هادی پیرمردی خردمند و فیلسوف مشرب و امام جواد جوانی عارف مسلک و متمایل به علوم جفر و جامعه. آنچه در سامرا به یادگار مانده و شامل مجموعه بقاع متبرکه است که داعش یکبار هم کاملا از پایه آن را منهدم کرد اما دوباره بازسازی شد. این فضای چهار امام آخر بسیار با سایر ائمه متفاوت و رابطه با آنها وجودی تر و حضوری تر است. قبلا درباره صحیفه امام هادی و اهمیت تاریخی و سیاسی و کلامی آن گفته بودم.
انهم یرونها بعیدا و نریها قریبا
Audio
AudioLab
جلسه بیست و یکم #سیاستنامه
ادامه تربیت غلامان سرای ،احوال آلپتکین و غلام وی سبکتکین
همراه با روایت بیهقی از دوران غلامی سبکتکین، جلسه ۳۲ خوانش نوین تاریخ بیهقی👇
جلسات سیاستنامه را اینجا دنبال کنید 👇
https://hottg.com/+AAAAAFPqGgT-vfJs6_M0tw
ادامه تربیت غلامان سرای ،احوال آلپتکین و غلام وی سبکتکین
همراه با روایت بیهقی از دوران غلامی سبکتکین، جلسه ۳۲ خوانش نوین تاریخ بیهقی👇
جلسات سیاستنامه را اینجا دنبال کنید 👇
https://hottg.com/+AAAAAFPqGgT-vfJs6_M0tw
Audio
AudioLab
جلسه بیست و دوم #سیاستنامه
شامل قسمت سوم فصل بیست و هفتم( شرح طغیان الپتگین علیه امیر سامانی و خروج او و سبکتکین بسوی بخارا و بلخ ، تا خُلم)
جلسات سیاستنامه را اینجا دنبال کنید 👇
https://hottg.com/+AAAAAFPqGgT-vfJs6_M0tw
ابتدای این مجموعه را از اینجا ببینیدـ
https://hottg.com/Seyedimotun/426
شامل قسمت سوم فصل بیست و هفتم( شرح طغیان الپتگین علیه امیر سامانی و خروج او و سبکتکین بسوی بخارا و بلخ ، تا خُلم)
جلسات سیاستنامه را اینجا دنبال کنید 👇
https://hottg.com/+AAAAAFPqGgT-vfJs6_M0tw
ابتدای این مجموعه را از اینجا ببینیدـ
https://hottg.com/Seyedimotun/426
جورجنامه»، یکی از عجیبترین و ناشناختهترین آثار تاریخ ادبیات فارسی
فرادید: صاحب کتاب «جورجنامه» کار خودش را شبیه به کار فردوسی میدانست؛ اشعارش را هم با همان وزن و با همان سبک و سیاق شاهنامه سروده بود؛ اما در حالیکه فردوسی تاریخ پادشاهان و دلاوران افسانهای ایران را روایت میکرد، صاحب جورجنامه، راوی فتوحات «اعلیحضرت قدرقدرت مریخ صولت، کینگ جورج سوم» پادشاه انگلستان بود!
ملا فیروز بن کاووس بن رستم، موبدی زرتشتی از پارسیان هند بود. پارسیان هند گروهی از زرتشتیان ایرانی بودند که در سدههای قبل از نقاط مختلف ایران به هندوستان مهاجرت کرده بودند و به ویژه در نواحی گجرات و بمبئی ساکن شده بودند.
ملا فیروز در سال ۱۱۲۷ شمسی در هند به دنیا آمد و در کودکی به همراه پدرش سفر چندسالهای به ایران داشت. در این سفر فیروز در نزد موبد زرتشتیان در شهر یزد علوم مذهبی زرتشتی و ادبیات را مطالعه کرد و چند سال نیز در شیراز و اصفهان به مطالعۀ علوم دیگر مشغول شد و بعد از آن به بمبئی بازگشت.
در همین ایامِ زندگی ملافیروز بود که انگلستان استعمارگری خود در هندوستان را آغاز کرده بود. اما اغلب پارسیان هند با انگلیسیها روابط خوبی داشتند و ملا فیروز نیز از جمله کسانی بود که در نزد فرمانداران و فرماندهان انگلیسی رفت و آمد و احترام داشت. ملا فیروز به ویژه با جاناتان دانکن، استاندار بمبئی روابط نزدیکی داشت و همین شخص بود که پیشنهاد سرودن منظومهای دربارۀ فتوحات انگلیسیها در هند را به ملافیروز داد.
ملافیروز این پیشنهاد را پذیرفت و پس از مطالعۀ آثاری به زبان انگلیسی که شرح ورود انگلیسیها به هند و سلطۀ آنان بر آن سرزمین را در خود داشتند، شروع به سرودن منظومهای در این باب به سبک و سیاق شاهنامۀ فردوسی کرد. این منظومه ۴۰ هزار بیتی که مشتمل بر مدح پادشاه وقت انگلستان یعنی جورج سوم نیز بود، به نام این پادشاه «جورجنامه» یا به تعبیر خود ملافیروز «جارجنامه» نامیده شد.
پس از اتمام کتاب و پیش از چاپ آن، ملا فیروز از دنیا رفت و بنابراین برادرزادۀ او یعنی رستم بن ملا کیقباد با نوشتن مقدمهای بر کتاب آن را به چاپ رساند. رستم در بخشی از مقدمۀ خود به ذکر چرایی و چگونگی سرودن این منظومه توسط عمویش پرداخت. در این مقدمه به عبارات جالبی برمیخوریم که در مدح انگلیسیها و خصوصاً پادشاه انگلستان نوشته شدهاند. عباراتی که کاملاً شبیه مدایح ادبای قدیم ایران دربارۀ سلاطین ایرانی هستند.
برای مثال در بخشی از این مقدمه دربارۀ دلیل سرودن منظومه مینویسد: «چه خوش بودی اگر در این عهد که ساحت مملکت هندوستان از شعشعۀ انوار التفات اولیای دولت انگلستان رشک باغ جنان گردیده و صیت رعیتپروری و عدالتگستری ایشان به گوش هوشِ هر نزدیک و دور رسیده است، سخنوری همچو آن نادرۀ دوران [یعنی فردوسی] به دست میآمد که به نظم، کیفیت ورود صاحبان شوکت و شان [یعنی انگلیسیها] به هندوستان و مسخر نمودن آن مملکت را نثار بارگاه فلکاشتباه اعلیحضرت قدرقدرت جمشیدتربیت فریدونمرتبت سکندرصلابت مریخصولت، سلطان سلاطین زمان و مفخر خواقین دوران کینگ جارج سیّم سازد»!
در این مقدمه تنها به مدح شاه انگلستان اکتفا نشده بلکه ماموران و فرمانداران او مانند جاناتان دانکن نیز با عباراتی نظیر «نواب سپهررکاب خورشید احتجاب» ستوده شده و یا دربارۀ رفتن ملافیروز به حضور جاناتان نوشته است: «روزی ملافیروزبن کاووس را بخت بلند یار و طالع ارجمند مددکار شد تا باریاب محفل مینومثال آن مهرِ سپهر ریاست و اجلال و گوهر دریای کامرانی و اقبال گردید».
اما گذشته از مقدمه، خود منظومۀ جورجنامه نیز آکنده از همین گونه مدیحهها است که در قالب تقلیدی از شاهنامۀ فردوسی سروده شدهاند و از اینجهت حتی مضحکتر از عبارات این مقدمه جلوه میکنند. به عنوان مثال ابیات زیر حاوی نام سفیران و ژنرالهای انگلیسی هستند که شرح کارهایشان در قالبی حماسی بیان شده است:
فرادید: صاحب کتاب «جورجنامه» کار خودش را شبیه به کار فردوسی میدانست؛ اشعارش را هم با همان وزن و با همان سبک و سیاق شاهنامه سروده بود؛ اما در حالیکه فردوسی تاریخ پادشاهان و دلاوران افسانهای ایران را روایت میکرد، صاحب جورجنامه، راوی فتوحات «اعلیحضرت قدرقدرت مریخ صولت، کینگ جورج سوم» پادشاه انگلستان بود!
ملا فیروز بن کاووس بن رستم، موبدی زرتشتی از پارسیان هند بود. پارسیان هند گروهی از زرتشتیان ایرانی بودند که در سدههای قبل از نقاط مختلف ایران به هندوستان مهاجرت کرده بودند و به ویژه در نواحی گجرات و بمبئی ساکن شده بودند.
ملا فیروز در سال ۱۱۲۷ شمسی در هند به دنیا آمد و در کودکی به همراه پدرش سفر چندسالهای به ایران داشت. در این سفر فیروز در نزد موبد زرتشتیان در شهر یزد علوم مذهبی زرتشتی و ادبیات را مطالعه کرد و چند سال نیز در شیراز و اصفهان به مطالعۀ علوم دیگر مشغول شد و بعد از آن به بمبئی بازگشت.
در همین ایامِ زندگی ملافیروز بود که انگلستان استعمارگری خود در هندوستان را آغاز کرده بود. اما اغلب پارسیان هند با انگلیسیها روابط خوبی داشتند و ملا فیروز نیز از جمله کسانی بود که در نزد فرمانداران و فرماندهان انگلیسی رفت و آمد و احترام داشت. ملا فیروز به ویژه با جاناتان دانکن، استاندار بمبئی روابط نزدیکی داشت و همین شخص بود که پیشنهاد سرودن منظومهای دربارۀ فتوحات انگلیسیها در هند را به ملافیروز داد.
ملافیروز این پیشنهاد را پذیرفت و پس از مطالعۀ آثاری به زبان انگلیسی که شرح ورود انگلیسیها به هند و سلطۀ آنان بر آن سرزمین را در خود داشتند، شروع به سرودن منظومهای در این باب به سبک و سیاق شاهنامۀ فردوسی کرد. این منظومه ۴۰ هزار بیتی که مشتمل بر مدح پادشاه وقت انگلستان یعنی جورج سوم نیز بود، به نام این پادشاه «جورجنامه» یا به تعبیر خود ملافیروز «جارجنامه» نامیده شد.
پس از اتمام کتاب و پیش از چاپ آن، ملا فیروز از دنیا رفت و بنابراین برادرزادۀ او یعنی رستم بن ملا کیقباد با نوشتن مقدمهای بر کتاب آن را به چاپ رساند. رستم در بخشی از مقدمۀ خود به ذکر چرایی و چگونگی سرودن این منظومه توسط عمویش پرداخت. در این مقدمه به عبارات جالبی برمیخوریم که در مدح انگلیسیها و خصوصاً پادشاه انگلستان نوشته شدهاند. عباراتی که کاملاً شبیه مدایح ادبای قدیم ایران دربارۀ سلاطین ایرانی هستند.
برای مثال در بخشی از این مقدمه دربارۀ دلیل سرودن منظومه مینویسد: «چه خوش بودی اگر در این عهد که ساحت مملکت هندوستان از شعشعۀ انوار التفات اولیای دولت انگلستان رشک باغ جنان گردیده و صیت رعیتپروری و عدالتگستری ایشان به گوش هوشِ هر نزدیک و دور رسیده است، سخنوری همچو آن نادرۀ دوران [یعنی فردوسی] به دست میآمد که به نظم، کیفیت ورود صاحبان شوکت و شان [یعنی انگلیسیها] به هندوستان و مسخر نمودن آن مملکت را نثار بارگاه فلکاشتباه اعلیحضرت قدرقدرت جمشیدتربیت فریدونمرتبت سکندرصلابت مریخصولت، سلطان سلاطین زمان و مفخر خواقین دوران کینگ جارج سیّم سازد»!
در این مقدمه تنها به مدح شاه انگلستان اکتفا نشده بلکه ماموران و فرمانداران او مانند جاناتان دانکن نیز با عباراتی نظیر «نواب سپهررکاب خورشید احتجاب» ستوده شده و یا دربارۀ رفتن ملافیروز به حضور جاناتان نوشته است: «روزی ملافیروزبن کاووس را بخت بلند یار و طالع ارجمند مددکار شد تا باریاب محفل مینومثال آن مهرِ سپهر ریاست و اجلال و گوهر دریای کامرانی و اقبال گردید».
اما گذشته از مقدمه، خود منظومۀ جورجنامه نیز آکنده از همین گونه مدیحهها است که در قالب تقلیدی از شاهنامۀ فردوسی سروده شدهاند و از اینجهت حتی مضحکتر از عبارات این مقدمه جلوه میکنند. به عنوان مثال ابیات زیر حاوی نام سفیران و ژنرالهای انگلیسی هستند که شرح کارهایشان در قالبی حماسی بیان شده است:
برگزاری شبِ «یوزف فون همر پورگشتال و جهانِ ایرانی» در مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی
♦️دبا: به مناسبت دویستوپنجاهمین سالگرد تولد «یوزف فون همر پورگشتال»، هفتصدوچهلوسومین شب از سلسلۀ شبهای بخارا به بررسی زندگی و آثار این ایرانشناس بزرگ اتریشی اختصاص یافت که با همکاری انجمن فرهنگی اتریش در تهران، در مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی برگزار شد.
🔸در این رویداد، «احمد مسجدجامعی»، قائممقام مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی سخن گفت: دربارۀ مناسبات ایران و اتریش از نقطۀ ویژهای آغاز میکنم و آن اینکه فصل مهمی از تاریخ علم با اتریشیها آغاز شد و بهویژه در معماری و موسیقی و توپخانه بود. اتریشیها در ایران آثار مهمی از خود برجای گذاشتند که ازجمله احداث جادۀ قدیم شمیران و ایجاد نظمیه بود اما آن نقطۀ عطفِ منظور، در دورۀ ناصری بود.
🔸وقتی امیرکبیر دارالفنون را بنیان نهاد از معلمان اتریشی دعوت کرد و در مقابل چون روسیها و انگلیسیها چون مسائل فیمابین را رعایت نمیکردند، دعوتشان نکرد تا جاییکه حتی سفارت روسیه به دعوت از اتریشیها اعتراض کرد.
🔸درنتیجه هنر و آموزش جدید در ایران را نَمسهایها یا نَمساویها یا اتریشیها راه انداختند چون دارالفنون مدرسه نبود بلکه دانشگاه به معنای امروز بود. وقتی هیئتی از سوی امیرکبیر راهی اتریش شد تا معلمانی را برگزیند، پورگشتال زنده بود و بعید است که مورد مشورت نبوده باشد. درنتیجه او در آموزش عالی ایران مؤثر بود.
🔸اما او چرا از میان این همه شاعر، حافظ را انتخاب کرد تا اشعارش را به آلمانی برگرداند. حدسم این است او خود اهل شعر و ادبیات بود و به همیندلیل همۀ اشعار حافظ را ترجمه کرده است. ترجمهای که برداشتی از دیوان حافظ است و آنقدر در جریان فکری جهان غرب اثر گذاشت که توجه به فرهنگ شرق و یونانی و شرقی توسعه یافت.
🔸اتریش پنجرۀ ورود ایرانیان به فرهنگ و علم جدید بود و در مقابل ایران به غنای ادب اروپا به خصوص در دورۀ رمانتیک بهویژه ادبیات آلمانیزبان افزود. امیدوارم ٢۵٠ سالگی پورگشتال، سرآغاز همکاریهای فرهنگی ایران و اتریش باشد.
🔹 دیگر سخنرانان این برنامه، ولف دیتریش هایم، سفیر اتریش در تهران؛ امیل بریکس، تاریخنگار، دیپلمات و رئیس آکادمی دیپلماتیک وین؛ سعید فیروزآبادی، استاد دانشگاه و پژوهشگر مطالعات ایرانیِ آلمانیزبان؛ سیبِله ونتکر، عضو مؤسسۀ تحقیقات تاریخی اتریش و آکادمی علوم اتریش؛ علیرضا بردونی، دانشجوی دکتری و پژوهشگر ادبیات آلمانی و علی دهباشی، مدیر مجلۀ بخارا بودند.
@cgie_org_ir
♦️دبا: به مناسبت دویستوپنجاهمین سالگرد تولد «یوزف فون همر پورگشتال»، هفتصدوچهلوسومین شب از سلسلۀ شبهای بخارا به بررسی زندگی و آثار این ایرانشناس بزرگ اتریشی اختصاص یافت که با همکاری انجمن فرهنگی اتریش در تهران، در مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی برگزار شد.
🔸در این رویداد، «احمد مسجدجامعی»، قائممقام مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی سخن گفت: دربارۀ مناسبات ایران و اتریش از نقطۀ ویژهای آغاز میکنم و آن اینکه فصل مهمی از تاریخ علم با اتریشیها آغاز شد و بهویژه در معماری و موسیقی و توپخانه بود. اتریشیها در ایران آثار مهمی از خود برجای گذاشتند که ازجمله احداث جادۀ قدیم شمیران و ایجاد نظمیه بود اما آن نقطۀ عطفِ منظور، در دورۀ ناصری بود.
🔸وقتی امیرکبیر دارالفنون را بنیان نهاد از معلمان اتریشی دعوت کرد و در مقابل چون روسیها و انگلیسیها چون مسائل فیمابین را رعایت نمیکردند، دعوتشان نکرد تا جاییکه حتی سفارت روسیه به دعوت از اتریشیها اعتراض کرد.
🔸درنتیجه هنر و آموزش جدید در ایران را نَمسهایها یا نَمساویها یا اتریشیها راه انداختند چون دارالفنون مدرسه نبود بلکه دانشگاه به معنای امروز بود. وقتی هیئتی از سوی امیرکبیر راهی اتریش شد تا معلمانی را برگزیند، پورگشتال زنده بود و بعید است که مورد مشورت نبوده باشد. درنتیجه او در آموزش عالی ایران مؤثر بود.
🔸اما او چرا از میان این همه شاعر، حافظ را انتخاب کرد تا اشعارش را به آلمانی برگرداند. حدسم این است او خود اهل شعر و ادبیات بود و به همیندلیل همۀ اشعار حافظ را ترجمه کرده است. ترجمهای که برداشتی از دیوان حافظ است و آنقدر در جریان فکری جهان غرب اثر گذاشت که توجه به فرهنگ شرق و یونانی و شرقی توسعه یافت.
🔸اتریش پنجرۀ ورود ایرانیان به فرهنگ و علم جدید بود و در مقابل ایران به غنای ادب اروپا به خصوص در دورۀ رمانتیک بهویژه ادبیات آلمانیزبان افزود. امیدوارم ٢۵٠ سالگی پورگشتال، سرآغاز همکاریهای فرهنگی ایران و اتریش باشد.
🔹 دیگر سخنرانان این برنامه، ولف دیتریش هایم، سفیر اتریش در تهران؛ امیل بریکس، تاریخنگار، دیپلمات و رئیس آکادمی دیپلماتیک وین؛ سعید فیروزآبادی، استاد دانشگاه و پژوهشگر مطالعات ایرانیِ آلمانیزبان؛ سیبِله ونتکر، عضو مؤسسۀ تحقیقات تاریخی اتریش و آکادمی علوم اتریش؛ علیرضا بردونی، دانشجوی دکتری و پژوهشگر ادبیات آلمانی و علی دهباشی، مدیر مجلۀ بخارا بودند.
@cgie_org_ir
HTML Embed Code: