در دلایل فرهنگستان سوئد از «آزادی» سخن به میان آمد و این کلمه ایست که میتواند به انحاء مختلف تفسیر شود. در
غرب مفهومِ آزادی کلیست، در حالیکه برای من آزادی مفهوم صریحی دارد. اینکه انسان بیش از يك جفت کفش داشته باشد و چندان بخورد که گرسنه نماند. به گمان من نپذیرفتن این جایزه کمتر از پذیرفتنش خطرناك است. اگر جایزه را میپذیرفتم خود را در معرض چیزی قرار میدادم که من آن را «پس گرفتن عینی» اصطلاح میکنم. در مقالهی فیگاروي ادبي خواندم که فرهنگستان سوئد در مورد گذشتهی سیاسی مغشوشِ من سختگیری نخواهد کرد. میدانم که این مقاله عقیدهی فرهنگستان سوئد نیست، اما به وضوح نشان میدهد که پذیرفتن این جایزه از طرف من در محافلِ دست راستی چگونه تعبیر میشود. من این گذشتهی مغشوش را همچون گذشته باارزش تلقی میکنم، با آنکه حاضرم برخی از اشتباهات را که در میان رفقای من پديد آمد، بپذیرم. قصدِ من ازین سخن آن نیست که بگویم این جایزه، جایزهای است بورژوازی، اما در برخی محافل که من خوب میشناسم، بهطور غیرقابلاجتناب چنین تعبیر خواهد شد.
سرانجام به مسئلهی پول میرسیم؛ هنگامیکه فرهنگستان سوئد افتخارش را با مبلغی گزاف همراه میکند، بار سنگینی بر دوش برندهی جایزه میگذارد؛ و این مسئله مرا بسیار مضطرب کرده است. البته آدم میتواند جایزه را بپذیرد و با پولش به سازمانها و جنبشهایی که در نظرش گرامی است، کمک کند. من خود در فكر کمیتهی رفع تبعیض نژادیِ لندن بودم.
و یا میتوان به سبب اصول کلی، جایزه را نپذیرفت و در این صورت جنبش مزبور را از آن پشتیبانی که احتمالاً محتاجش بود، محروم کرد. زیرا نمیتوان از کسی انتظار داشت که به خاطر ۲۵۰۰۰۰ کرون از اصولی که نه تنها از آنِ او بلکه متعلق به تمام رفقایش است، سرپیچی کند. این است که اهدای جایزه و نپذیرفتنِ ناگزیر من، آن را برای من ملال آور ساخته است.
منبع: مجلهی آرش آبان 1343، شماره نهم
@mazdakpanjehee
>>Click here to continue<<