TG Telegram Group Link
Channel: خودشناسی ... خودت را ببین
Back to Bottom
جلسه خودشناسی
۲۱ ماه رمضان- فروردین ۱۴۰۲

بخش دوم

درست نیست، جور درنمی آید، عدل نیست یعنی سر جایش نیست.
اگر از او بپرسیم چه میخواهی؟
می گوید نمی دانم. عده ی دیگری میگویند :《پول میخواهم》.
به او می گوییم:《تو که پولدار هستی، تو دیگر چه میخواهی؟ چرا ناراحتی؟ چرا نق میزنی؟ چرا غر میزنی؟》
می گوید:《وقتی میبینم که هیچ چیز سرجایش نیست، بهم میریزم.》
پس معلوم میشود او هم دنبال این است که عدل و حق باشد، یعنی دنبال خداست.

یا مثال کسی که فقیر است و هیچی ندارد، اما میگوید《خیالم راحت است که کارم درست است. وجدانم آرام است که به کسی ظلم نکردم، مال کسی را بر نداشتم و دزدی نکردم. خیالم راحت است.》
در واقع دارد می گوید :《من حق و خدا را میخواهم، دنبال حقیقت و عدالت هستم》

انسان خداخواه است، اگر حس کند که همه جا خدا هست و همه چیز در عالم سر جایش است، َدیگر هیچ چیز نمی خواهد. همه جور مصیبت و سختی و فشاری را تحمل میکند، دیگر غم و غصه ای نخواهد داشت.

امام حسین علیه السلام در شب عاشورا به یارانش فرمود :
《فردا همه ی شما شهید میشوید》، یعنی《دار و ندارتان را از دست میدهید و چیزی نمی ماند«گفتند که» خب شهید میشویم که بشویم، مهم نیست! همه چیز را از دست میدهیم که از دست بدهیم، طوری نیست. اما آیا ما بر حق هستیم یا نیستم؟ آیا حق باماست؟》

حضرت فرمود:《بله حق با شماست》
گفتند:《حالا که حق با ما است، چیزهای دیگر مهم نیستند》

اینها خودشان را پیدا کرده بودند. فهمیده بودند یک خواسته بیشتر ندارند آن هم خدا و حق است.

اینکه من کارم درست باشد، برای خدا باشد و روی حساب زندگی کنم، مهم است.

دیگر این که چه پیش می آید، اصلا مگر مهم است؟ اصلا این که چه پیش می آید مگر دست من و شما است؟ تا حالا هم اگر اتفاقی افتاده مگر دست من و شما بوده است؟ اصلا مگر فرقی می کند؟ مگر مهم است؟

دنیا اینطور است که اتفاقاتی برایت می افتد که دلت نمی خواهد، از اول هم همینطور بوده، تا آخرش هم همین است.

به فکر خودت باش. به فکر حق باش. دنبال نیاز خودت باش. نیاز ما به خداست.

اگر خدا را داشته باشی، چیزی کم نداری، اما اگر خدا را نداشته باشی، یعنی حق با تو نباشد همه ی دنیا را هم به شمابدهند، در واقع هیچ چیز نداری و دستت خالی است. چون دنیا فانی است و آنکه برای ما میماند، فقط خداست.

ادامه دارد...

استاد حسین نوروزی
@mahfelekhodshenasi
جلسه خودشناسی
۲۱ ماه رمضان- فروردین ۱۴۰۲

بخش سوم

دنیا فانی است، یعنی از ما جدا می شود. نه اینکه نابود شود. یعنی ما می رویم و دنیا هست. اما دیگر افراد به درد ما نمی خورد. از ما جدا میشود. این خانه هایی که ما الان در آنها زندگی می کنیم، قبلا دیگری در آنها زندگی کرده اند، کجا هستند؟ آنها رفتند، اما خانه هست.

حضرت امیرالمومنین علی(ع) إمام العارفين فرمودند:
《خلقتم للبقاء لا للفناء》
شماها برای عالم باقی و بقا آفریده شده اید نه برای عالم فانی. خودتان را به کمتر از بقا و خدا نفروشید.

قانع نباشید، به دنیا راضی نشوید. دنیا به هیچکس وفا نکرده است. صد و بیست و چهار هزار پیامبر الهی آمدند و دنیا به آنها وفا نکرد. دنیا اینچنین است. بقاء ندارد.

《 کل من علیها فان 》
هرکه روی زمین است دستخوش مرگ و فناست

چرا دنبال چیزی می روی و به چیزی دل میدهی که بقاء ندارد؟ درحالی که تو میمانی و آن نمیماند.

حالا که میدانم وقتی من هستم، دنیا نیست، چرا به آن دل ببندم که زیر پایم خالی شود و ُخب الان ناگهان ببینم هیچ زاد و توشه ای ندارم و دستم خالی شده است؟

قرآن می فرماید:
《مثل کسی است که روی بلندی ایستاده و ظاهرا زیر پایش محکم است اما میبیند ً زیرش خالی خالی است، یک تکان بخورد، ریخته و افتاده است.》

چرا جایی نمی ایستیم که زیرش ُپر و محکم و قرص است؟

《َالمومن کالجبل الراسخ لاتُحرکه العواصف》
مومن مانند کوه استوار و محکم است که طوفانها و بادهای تند او را تکان نمیدهد.

یعنی اگر همه ی دنیا زیر و رو شود، تکان نمی خورد. در حالی که اگر ما نگاهی به خود بیندازیم، میبینیم وقتی که اوضاع کمی بالا و پایین میشود، ما هم با آن بالا و پایین میشویم. وقتی وضع مالیمان خوب میشود، حالمان جا میآید. اما همین که مقداری خراب میشود، حالمان هم بد میشود.

تا وقتی سالم هستیم، سرحالیم. اما وقتی مریض میشویم، پکر میشویم. چرا ما باید ارزش و قدر خودمان را ندانیم و وصل کنیم به چیزهایی که دست ما نیست؟ دنیایی که ارزش ندارد، فانی است و وفا ندارد.

ادامه دارد...

استاد حسین نوروزی
@mahfelekhodshenasi
جلسه خودشناسی
۲۱ ماه رمضان- فروردین ۱۴۰۲

بخش پایانی

حیف است که انسان خودش را خرج دنیای بی وفا کند در حالی که خدا می فرماید این دنیا را خلق کردم که خرج تو شود.
《ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری》

تمام مطلب در همین کلمه ی《غفلت》 است، اینکه در غفلت نباشیم. همه ی این کهکشانها، به عشق من و شما در حال کار و گردش هستند که خودمان را پیدا کنیم و خدا را بشناسیم. اما توجه نداریم.

در روایت داریم《کسی که در زمین معصیت کند، زمین نفرینش میکند》 ،معنایش این است که این
عالم که به عشق من و شما دارد زندگی میکند، نگاه میکند میبیند من و شما گم هستیم، معلوم نیست چه کار میکنیم، کجا میرویم، هدفمان را گم کرده ایم و غافل هستیم.
بنابراین انگیزه خودش را از دست میدهد. با خودش میگوید: 《اینهایی را که من دارم روی خودم حفظشان میکنم، ارزش حفظ شدن ندارند، اینها ارزش ندارند که روی زمین باشند》 بنابراین پشت و رو میشود و آنها را مدفون میکند. مانند اقوامی که در گذشته بر آنها بلا نازل شد.

ما خیال می کنیم این عالم بی شعور است. درحالیکه همه ی این عالم شعور دارد.

《ما سمیعیم و بصیریم و هشیم وز شما نامحرمان ما خامشیم》

عالم به ما میگوید:
《شما متوجه نمیشوید که ما هدف داریم. این عالم هدف دارد!》

《افحسبتم انما خلقناکم عبثا》
آیا خیال کرده اید که بیهوده آفریده شده اید؟ (یعنی هیچ هدفی ندارید؟)

عالم را برای شما خلق کردم و شماها را برای خودم آفریدم.

خدای متعال می فرماید همه ی عالم
یعنی هدف شما خود خداست. لقاء و دیدار اوست. و اگر خودت را پیدا کنی، به عشق خدا همیشه زنده ای و مرگی نداری. انسان که نمی میرد، مرگ انسان، جهنمی شدن اوست. انسان بهشتی که نمیمیرد، او حیات طیبه پیدا کرده است.

مرگ اگر مرد است گو نزد من آی
تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
او زمن دلقی ستاند رنگ رنگ
من ز او جانی ستانم بی درنگ
مولوی

استاد حسین نوروزی
@mahfelekhodshenasi
- هر شب شب قدر است اگر قدر بدانی.

برای اینکه شب قدرمان را درک کنیم ، باید به دنبال شناخت خودمان باشیم .
بفهمیم چه کسی هستیم ، چه چیزی میخواهیم ، کجای کار و کجای راه هستیم.

فرمودند در این شب ، دعا در چگونگیِ نوشته شدنِ مقدرات نقش دارد و دعایی که از روی صداقت باشد ، مستجاب است.

-صداقت در دعا یعنی چیزی را که به زبان جاری میکنید در عمل هم دنبال کنید ؛ از همین الان همانی باشید که میخواهید باشید . دعای زبانی با دعای عملی یکی باشد.
می‌گوید خدایا عقل مرا زیاد کن ، ولی دنبال عقل نمی‌رود.

---شبِ قدر یعنی شبِ شروع
عقل و فهم و شعور میخواهید ، ثروت میخواهید ، اخلاق میخواهید .......هر چه میخواهید ، از همین الان دنبالش باشید ......

- خواسته های ما ، متناسب با سطح شناخت و معرفت ماست .
هرچه سطح شناخت بالاتر باشد ؛ خواسته های ما متعالی تر میشود و بجایی می‌رسد که دیگر خواسته دنیایی نخواهیم داشت .

- از این بالاتر ، آدمی به جایی می رسد که همیشه در حال و در زمان است ، و آنقدر هوشیار و آگاه است که آن به آن ؛ خودش مدیریت و تقدیر می‌کند ؛ یعنی در زمان و به روز تصمیم می‌گیرد ؛ و این فقط ویژگی امام زمان علیه السلام است که آن به آن فیض می‌رساند.

باید حواسمان به خودمان باشد .
اینکه وظیفه مان چیست ، چطور داریم زندگی می‌کنیم ، چه کاری را باید انجام میدادیم که انجام ندادیم ، یا چه کاری را باید ترک میکردیم که نکردیم ...........

- آدمی باید برسد به جایی که ؛ همیشه در زمان و به روز باشد  یعنی به خود باشد .
- اذا عَرفتَ فَاعمَل ما شِئت .
یعنی هر کاری که انجام دهد ، درست است .
در لحظه و آن ؛ تصمیمی می‌گیرد و کاری انجام می‌دهد که  مورد رضای خداست و مقدرات هم همانی است که خدا می‌خواهد و خودش هم راضی میباشد .

استاد حسین نوروزی
@mahfelekhodshenasi
خودتی که خودت رو عذاب میدی
خودت رو که ببخشی، خدا رو می‌بینی که از اولش هم تو رو میشناسه که این کاره نبودی، بخشیده بود، اصلا ننوشته بود.

استاد حسین نوروزی
@mahfelekhodshenasi
اگر زرنگ باشی به حساب نفست میرسی نه دونه دونه ی اعمال.
کل اعمال میذاری پای خدا

استاد حسین نوروزی
@mahfelekhodshenasi
لحظه‌هایی در زندگی هست که چنان احساس ناامیدی و بی‌پناهی و پوچی می‌کنی که از هر چیز و هرکس گریزان، یا حتی متنفری. متنفر هم نباشی، یکجور حس لَختی داری. حس بی‌تعلقی. بودن و نبودن هیچ‌چیز برایت مهم نیست. چو تخته پاره بر موج، رها رها رها من.

درست مثل آه و نگاه سرد والدینی که جوانی و آرزوها و داشته‌ها و نداشته‌هایشان را قربانی بچه‌هایی کرده‌اند که حالا همان‌ها با هزار لیچارِ طلبکارانه می‌برندشان خانه سالمندان و رهایشان می‌کنند. چه فکر می‌کردند و چه شد.

لحظه‌های باختنی که حس می‌کنی تهِ تهش است. دیگر چیزی برای باختن نداری. هیچ چیز برایت مهم نیست. دیگر حس و حال قمار دوباره را نداری. حس و حال قمار در بازارِ زندگی آدمیزاد را کیفور می‌کند. انگیزه و حرکت می‌دهد. حتی اگر هزاربار ببازی دوباره شروع می‌کنی. یکبار دیگر. یکبار دیگر. دوباره. شاید این‌بار ... . چرخ زندگی را همین احساس قمار است که می‌گرداند.


اما در آن لحظات سردِ باختن‌هایِ بدونِ حس قمار، آدمی خود را در لبه پرتگاه هستی می‌بیند. حتی افتادن هم دیگر برایش مهم نیست. چیزی ندارد که از دست بدهد.

گیر افتادن لایِ منگه‌ی ساعتی که نمی‌گذرد؛ و عمری که بی‌وجدان، شتابان می‌گذرد. لحظه‌های اورژانسیِ زخمِ روح و روان. یا الان، یا هیچ‌وقت. امروز که محتاج توام جای تو خالی‌ست؛ فردا که بیایی به سراغم نفسی نیست. فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ. همین الان میخوام. دقیقا همین الان. به فاصله‌ی یک چشم بر هم زدن. حتی کمتر از چشم برهم زدن. بعد هم آخرش انگار هنوز ته دلت قرص نشده، با حساب و کتاب انسانی برای شیر فهم شدن جنابش سه بار باز هم تکرار می‌کنی که خوب جا بیفتد: السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ. همین الان، همین الان، همین الان. زود. تند. سریع.

این لحظه‌ها برای هرکس فرق دارد. یکی با مال‌باختگی. یکی با فرزند باختگی. یکی با کار باختگی. یکی با مقام باختگی. هرکسی باختنِ خودش را دارد. و از همه بدتر، عُمر باختگی. لحظه‌ی احتضاری که مرگ پنجه بر گلویت انداخته. یا آن ماه‌ها و سال‌های آخر عمر که فوقش، بیس سی هزار دم و بازدم دیگر فرصت داری، که یکی یکی دارند تمام می‌شوند. عمر، برَف است و آفتاب تموز.

همیشه هم باختن نیست. گاهی حتی نمی‌دانی چه مرگت است. اما آن احساس تلخ را داری. احساس بی پناهی. ناامیدی. کرختی
احساسی که من اسمش را می‌گذارم احساس بی‌قماری. حتی قمار برای آخرت و سودهای بهشتی

شاید اسمی را که جنابِ مهندسِ سازنده‌مان گذاشته بهتر باشد: احساس تنگی. احساس خفگی. اصطلاحی که خدا چندین بار در قرآن استفاده کرده: "حتی ضاقَت علیهمُ الارض..." کار به جایی می‌رسد که زمین با تمام فراخی‌اش بر آدمی تنگ می‌گردد، و از خود به تنگ می‌آید.

همان زمینی که در جایی دیگر آن را به وسعت توصیف می‌کند. برخی در قیامت می‌گویند خدایا زندگی ما سخت گذشت، به همین‌ خاطر از خطاهایمان بگذر.
بهانه‌شان چنین نقد می‌شود:
مگر زمین خدا وسیع نبود که جایتان را عوض کنید، و وضعیتتان را سروسامان بهتری ببخشید؟(نساء، ۹۷)

حالا همان خدا می‌گوید آدمی را چنان آفریدم که زمین با تمام وسعتش، لحظه‌هایی چنان بر آدمی تنگ می‌شود که احساس خفگی می‌کند.

نمی‌دانم. شاید به عمد چنان می‌کند تا یابوی خداوندگاری در روی زمین برمان ندارد. این‌طور وقتها چاره‌ای نیست جز پناه بردن به خودش

باید به خودش پناه ببری، تا آرام بگیری، دوست و آشنا هم نمی‌توانند برایت کاری بکنند. آدمی تازه می‌فهمد که هیچ پناهی ندارد جز خدا، و این حس یک چیزی است شبیه دل‌تنگی، سردرگمی، دل‌آزردگی، یک چیزی شبیه درد بی‌درمان

شاید این حس بی‌قماری کار خود خدا باشد. به عمد این حس را در آدم گذاشته تا یابو برش ندارد و خدایی کند.عیار آدم‌ها دقیقا همین‌جاست که معلوم می‌شود. گرنه، وقتی همه چیز خوب و سرجایش است، چه ایمانی و چه کفری؟ در احساس بی‌قماری‌ست که آدمی محتوایش را بیرون می‌ریزد.یکی می‌لغزد و یکی به ریسمان آسمان چنگ می‌زند.

درست مثل دوران قحطی. مثل جنگ. مثل زلزله یا هر موقعیت مرزی دیگری که شخصیت واقعی آدم‌ها بیرون می‌ریزد، آن احساس بی‌قماری نیز ایمان و کفر پنهان را هویدا می‌کند. تهِ تهش، هیچ‌کس ماندگار نیست. آدمی می‌ماند و آنچه اندوخته، و با خود می‌برد
چو بید بر سر ایمان خویش می‌لرزم
که دل به دست کمان ابرویی‌ست کافرکیش


قطعاً شما را به چيزهایى چون ترس و گرسنگى و كاهشى در اموال و جان‌ها و محصولات مى‌آزماييم؛ و مژده ده شكيبايان را. همان كسانى كه چون مصيبتى به آنان برسد مى‌گويند: ما از آنِ خدا هستيم و به سوى او باز مى‏گرديم. بر ايشان درودها و رحمتى از پروردگارشان باد؛ و راه‏يافتگان هم همانا خود ايشانند (بقره، ۱۵۵)

بَر جَه ای عاشق برآور اضطراب
بانگ آب و تشنه و آنگاه خواب

محسن زندی...روانشناس
@mahfelekhodshenasi
اگر انسان حساب خودش رو از دنیا و مرکبش جدا کنه همه را میبخشه.
هیچ کس به خود ما نمیتونه ظلم کنه جز خودمون.
اگر این حقیقت را درک کردی همه را میبخشی، هم دوستانت را هم دشمنانت را میبخشی.
یک ذره کینه توی دلش نمیمونه.

استاد حسین نوروزی
@mahfelekhodshenasi
لازم نیست بدن ما از دنیا خارج شود تا ما به آرامش برسیم.
از دنیا عبور و گذشت کنید، از همه بگذریم نه فقط از پول و نعمتهای دنیا بگذریم از بدی هایی که به ما شده بگذریم.
چرا نمیتونیم بگذریم؟ چرا انقدر سخته؟
چون خودمون رو نمیشناسیم، خیال میکنیم نعمتهایی که در دنیاست نعمت خود ماست.

استاد حسین نوروزی
@mahfelekhodshenasi
ما خدا رو هم نمی‌بخشیم.
از خدا طلبکار هستیم. به خدا شکایت می‌کنیم.
اگر کسی بتونه خدا رو ببخشه، همه چی رو بخشیده.
خدا رو که بشناسی می‌تونی‌ همه رو ببخشی.
هم باید دیگران رو ببخشی، هم خودت رو ببخشی.
همه رو ببخشی.

استاد حسین نوروزی
@mahfelekhodshenasi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💎چگونه فرزندان‌مان را ترغیب کنیم تا از دستگاه‌های دیجیتال و فضای مجازی کمتر استفاده کنند.

📚دکتر بکی کندی

@mahfelekhodshenasi
در بطن هر اعتیادی، تلاشی برای فرار از خود نهفته است
فرار از اندوه
از تردید
نگرانی
شرم
ترس
احساس گناه
و تنهایی...

تلاش برای بودن در جایی غیر از جای کنونی‌مان،
نبودن در اکنون...

مراقبه، مراقبه‌ی واقعی، شجاعانه قلبِ اعتیاد را هدف میگیرد
اعتیاد به "جایی دیگر"
به "لحظه ای دیگر”
به “اینجا نه”

در مراقبه‌ی حقیقی ما “اینجا”ییم
در “این” لحظه

ما به خود اجازه میدهیم که امروز دقیقا همان گونه که هستیم،
همان جا که هستیم،
در همین لحظه باشیم.

ما آشفتگیِ این انسانِ ناقص را با توجهی عریان، هر چند دردناک و سوزان، گرامی می‌داریم

ما می‌مانیم
فقط می‌مانیم...

و ...
به آن بخشی از وجودمان را که نمیخواهد بماند احترام میگذاریم
آن بخشی که میخواهد فرار کند
میخواهد فرسخ ها دورتر از اینجا باشد.
آن بخشی که سیگار، مشروب، مواد، شکلات، هیجان، مسافرت، خرید کردن و ... را میخواهد

ما از آن بخش شرمسار نیستیم
نگاهش میکنیم
و در برابرش تعظیم میکنیم
و همدردیِ بی حد خود را نثارش میکنیم
چرا که آن بخش نیز مقدس است، فقط جوان است و وحشت‌زده.

دوست من
حتی آن بخشِ غیر قابل پذیرشت، توسط زندگی پذیرفته شده است..
آن بخش، گناهکار، اشتباه، زشت یا غیر معنوی نیست...

مخرب ترین طوفان ها نیز در “اینجا”، در گستره ی این آسمان بخشنده‌ی “حضور “ پذیرفته می‌شوند.

#جف_فاستر
@mahfelekhodshenasi
فأمّا حقُّ اللّه ِ الأكبرُ علَيكَ
فأنْ تَعْبُدَهُ، لا تُشْرِكَ بهِ شَيئا،
فإذا فَعلْتَ ذلكَ بإخْلاصٍ
جَعلَ لكَ على نَفسِهِ أنْ يَكْفِيَكَ أمْرَ الدُّنيا و الآخِرَةِ
حقّ خداوند بزرگ بر تو اين است كه
او را بندگی کنی و شريكى برايش قائل نشوى؛
اگر از روى اخلاص چنين كنى، [او خود] كار دنيا و آخرت تو را كفايت مى‌كند.

از رساله‌ی حقوق امام سجاد علیه السلام


خدا یعنی حق
بندگی خدا، یعنی بندگی و پیروی از حق.

حق یعنی آن‌چه می‌فهمیم درست است
شاخص و معیار سنجش درست و غلط است
مادی نیست
چیزی بیرون از ما و جدا از ما نیست
حق چیزی است که ما به آن دسترسی داریم
با آن ارتباط می‌گیریم
می‌فهمیم
فهم داریم
یعنی حق یک چیزی جدای از وجود ما نیست
با ما هست، درون ماست
خیلی نزدیک است

خدا نزدیک است
خیلی نزدیک
حتی نزدیک‌تر از آنچه در ذهن تصور کنیم
یعنی چی؟
یهو بگو خودشی دیگه!!!

بله، ما خدایی هستیم، اما به آن توجه نداریم
ما به خدا دسترسی داریم
اوقاتی که با خودمان صداقت داریم، حق را تشخیص می‌دهیم، می‌فهمیم، درک می‌کنیم که همه چیز سر جایش است،
آن لحظه با  فهم یکی شده ایم، با خدا یکی شده ایم.

قدر خودت را بدان
خودت را به کمتر از حق و خدا نفروش

الله اکبر
خدا بزرگتر است

اگر بنده‌ی خدای بزرگ باشی، اگر بنده‌ی حق باشی،
یعنی توجه تو فقط به خدا و حق باشد،
امر دنیا و آخرت تو را کفایت می‌کند.

می‌فهمی کجا باید چه کار کنی


سجاد جعفری
@GomshodeVaghei
@mahfelekhodshenasi
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
بخشیدن کسی که به شما بدی کرده ( منظور سهوا  بدی کردن نیست )
مثل آب و غذا دادن به اسبی است که پایش شکسته
از او مراقبت میکنی اما در مسابقه روی آن شرط نمی‌بندی
بعبارتی در زندگی به سختی می شود به او تکیه کرد

اکرم نجاتی
@mahfelekhodshenasi
📝 چند نقل قول از دنیل کانمن

۱. اگر به شما اجازه دادند برای کودکتان یک چیز آرزو کنید، آرزو کنید خوش‌بین باشد.

۲. خوش‌بین بودن شما را سالم و انعطاف‌پذیر نگه‌ می‌دارد.

۳. جهان بسیار کمتر از آنچه فکر می‌کنید معنا دارد؛ انسجامی که در جهان به چشم می‌آید بیشتر ناشی از شیوه‌ کارکرد مغزتان است.

۴. پیام‌ها وقتی برای ما تکرار می‌شوند، قانع‌کننده‌تر می‌شوند؛ اجازه ندهید حوادثی که در رسانه‌ها تکرار می‌شوند بر شما تاثیر بگذارند.

۵. رفتار ما با توجه به اینکه کدام سیستم تفکر، سیستم ۱ یا سیستم ۲ (تفکر سریع یا تفکر کند)، کنترل مغزمان را در دست می‌گیرد متفاوت است.

۶. من وقتی از حماقت انسان‌ها حرف می‌زنم، از فعل سوم شخص استفاده نمی‌کنم؛ چون می‌دانم خودم هم گرفتار این خطاهای شناختی هستم.

۷. دوستانی که می‌توانند احساسات تو را درک کنند، اما بیش‌ازحد تحت تأثیر آن احساسات قرار نگیرند، می‌توانند بهترین کمک برای تو باشند.

۸. ما عادت داریم تصمیم‌گیرندگان را به‌خاطر پیامدهای بد تصمیم‌های خوبشان سرزنش کنیم و برای نتایج خوب‌‌ تصمیم‌هایشان هم اعتبار کمی قائل هستیم. چنین تمایلی «نتیجه‌نگری» یا «سوگیری نتیجه» نام دارد.

@mahfelekhodshenasi
سیستم ۱ و سیستم ۲ تفکر (تفکر سریع و تفکر کند)

دانیل کانمن، برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال ۲۰۰۲، در کتاب تفکر، سریع و کند دو نوع سیستم تفکر را توضیح می‌دهد: سیستم ۱ (تفکر سریع) و سیستم ۲ (تفکر کند). در تفکر سریع یا سیستم ۱، ما در برابر محرک‌ها فوراً نتیجه می‌گیریم و عکس‌العمل نشان می‌دهیم، درحالی‌که در تفکر کند یا سیستم ۲ با تأمل اطلاعات را پردازش و سپس نتیجه‌گیری می‌کنیم‌.

زمانی که لازم نیست اطلاعات را تحلیل و پردازش کنیم، سیستم ۱ فعال است. به‌عبارت‌دیگر، در تفکر سریع شهودی و ناخودآگاه فکر می‌کنیم. تمام احساسات و هیجانات ما از سیستم ۱ نشئت می‌گیرند. در سیستم ۱، ما به‌طور طبیعی از تفکر زیاد برای تصمیم‌گیری پرهیز می‌کنیم. خلاصه سیستم ۱ سریع، شهودی، هیجانی، بی‌تأمل و خطاپذیر است. چند مثال: حاصل جمع ۱۰ + ۱۰، تشخیص چهره برادرتان، گفت‌وگوی صمیمانه با بهترین دوستتان و ترمز گرفتن بی‌درنگ زمانی که کسی ناگهان جلو ماشینتان می‌پرد نمونه‌هایی از تفکر سریع‌اند.

در مقایسه با سیستم ۱، فرد در سیستم ۲ کند اما منطقی و متفکر است. اگر شما به زمان نیاز دارید تا اطلاعات را پردازش و تحلیل و به نظرات موافق و مخالف توجه کنید، سیستم ۲ این کار را انجام می‌دهد. درواقع، تفکر نقادانه با سیستم ۲ همساز است. خلاصه، فرد در سیستم ۲ آهسته، آگاه، باملاحظه، منطقی، متفکر و پرتلاش است و نقادانه می‌اندیشد. چند مثال: محاسبه حاصل ضرب ۳۷×۲۳، سرمایه‌گذاری، انتخاب همسر، انتخاب رشته تحصیلی، تلاش برای اختراع محصول جدید و شروع کسب‌وکار با سیستم ۲ انجام می‌گیرند.

خطاهای شناختی، معمولاً، از سیستم ۱ نشئت می‌گیرند. با این حال، سیستم ۲ نیز می‌تواند منشا خطاهایی مانند تفکر بیش‌ازحد، خطای تایید و تضاد انتخاب باشد.

📙منبع:
۶۶ خطای شناختی در تصمیم‌گیری: پیامدها و راه‌حل‌ها، صص ۲۷ و ۲۹

@mahfelekhodshenasi
قضاوت گاهی قطعی است
وگاهی احتمالی
گاهی درباره دیگران است
وگاهی درباره خود
گاهی درباره خوبی ها است
وگاهی درباره بدی ها
وقتی گفته می شود نباید قضاوت کرد گاهی به این معناست که
چیزی را که بطور قطعی نمی دانیم نباید بطور قطعی بگوئیم
وگاهی به این معناست که
باید به معایب خود توجه کرد و نباید به معایب دیگران پرداخت
وگاهی به این معناست که
اساساً توجه به بیرون انسان را از درون غافل می کند و قضاوت درباره دیگران انسان را از خود دور کرده و او را متوجه بیرون می کند
وگاهی هم به این معناست و شاید مراد اصلی هم همین باشد که:
انسان موجودی رازآلود و پیچیده است و به این راحتی نمی توان او را شناخته و درباره او قضاوت کرد
بنابراین حتی درباره خود هم نمی توان براحتی قضاوت کرد
زیرا خودشناسی از مشکل ترین امور است و هیچ کاری به اندازه خودشناسی دشوار نیست
و وقتی انسان درباره خودش هم نمی تواند براحتی قضاوت کند چطور می تواند درباره دیگران به قضاوت بنشیند؟

استاد حسین نوروزی
@mahfelekhodshenasi
ما وقتی حق داریم درباره کسی قضاوت کنیم که بتوانیم خود را جای او بگذاریم و از منظر و نگاه او نگاه کنیم .

پس قبل از قضاوت درباره هرکس باید تلاش کرد برای شناختِ منظر و نگاه او .
شاید او با چشمی نگاه می‌کند که ما با چشم دیگر میخواهیم درباره او قضاوت کنیم .

استاد حسین نوروزی
@mahfelekhodshenasi
قضاوت صحیح مبتنی بر شناخت عدل است و شناخت عدل نیازمند عقل است و عقل در فطرت همه انسانها هست
اگر همه به عقل فطری خود مراجعه کنند هیچ قضاوت نادرستی نخواهند داشت
کسی می‌تواند به عقل فطری خود مراجعه کند که صادقانه شناخت حقیقت را بخواهد و تنها گمشده اش حکمت و عدل باشد
آنچه مانع دسترسی و رجوع ما به عقل فطری می شود خواسته های دل لاکردار است که دیده حقیقت بین ما را کور می‌کند حقیقت خودش را به کسی که خواسته های دیگری غیر از حقیقت دارد نشان نمی‌دهد
هر وقت خواستیم بدانیم قضاوت درستی داشتیم یا نه به شکل و شمایل ظاهری آن نگاه نکنیم که آیا مطابق با قواعد و اصول منطق صوری هست یا نیست، نگاه کنیم به انگیزه ای که ما را به قضاوت واداشته است.

استاد حسین نوروزی
@mahfelekhodshenasi
HTML Embed Code:
2024/06/05 09:10:00
Back to Top