Channel: حسین پناهی و سخنان بزرگان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍁 @hosen_panahy
خدایا بہ
ﻣﺎ ﺑﯿﺎﻣﻮﺯ ڪہ ﺣﺮﻣﺖ
ﺩﻝﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﻧﺒﺮﯾﻢ ...
بہ ﻣﺎ بیاﻣﻮﺯ
ڪہ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ
ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻨﯿﻢ ...
ﻭ ﺁﻧﺎنڪہ ﺩﻭﺳﺘﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ
ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﺎﻃﺮ ﻧﺒﺮﯾﻢ.
شبتان پر امید🌙
خدایا بہ
ﻣﺎ ﺑﯿﺎﻣﻮﺯ ڪہ ﺣﺮﻣﺖ
ﺩﻝﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﻧﺒﺮﯾﻢ ...
بہ ﻣﺎ بیاﻣﻮﺯ
ڪہ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ
ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻨﯿﻢ ...
ﻭ ﺁﻧﺎنڪہ ﺩﻭﺳﺘﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ
ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﺎﻃﺮ ﻧﺒﺮﯾﻢ.
شبتان پر امید🌙
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍁 @hosen_panahy
💚✨بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ
💚✨چونکه صبح آمد وچشمم باز شد
💚✨خلقـتم با خالقم همـراز شد
💚✨غرق رحمت میشود آنروز که
💚✨صبحش با نام "تو" آغـاز شد
💚✨ روزتون به زیبایی نام خدا 💚
💚✨بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ
💚✨چونکه صبح آمد وچشمم باز شد
💚✨خلقـتم با خالقم همـراز شد
💚✨غرق رحمت میشود آنروز که
💚✨صبحش با نام "تو" آغـاز شد
💚✨ روزتون به زیبایی نام خدا 💚
🍁 @hosen_panahy
می خواهم برگردم به روزهایِ خوبی که مادربزرگ زنده بود
که پدربزرگ ، نفس می کشید .
برگردم به حیاطِ قدیمیِ ساده ای ؛
که همیشه ی خدا ، بویِ کاهگِل و شمعدانی می داد .
رویِ حاشیه ی حوضِ آبی رنگِ میان حیاط بنشینم و آب بازی کنم ،
خیس شوم ،
آنقدر که غصه و بی مهریِ دنیا از جسمِ خسته ام پاک شود .🌸🍃
می خواهم به روزگاری برگردم ؛
که سفره ی ساده ی مادربزرگ ؛
انگار به اندازه ی آسمان ، وسعت داشت .
و هیچکس از سادگیِ غذا ،
یا کوچکیِ اتاق ، شکایت نمی کرد ،
آن روزها همه چیز بی تکلف و دلنشین بود .🌸🍃
همه مان بی توقع ، خوش بودیم ،
بدونِ چشمداشت ، محبت می کردیم ،
و از تهِ دل می خندیدیم ...
دلم برایِ خنده هایِ بی ریایم ،
برایِ دلخوشیِ ساده ی آن روزهایم تنگ شده .🌸🍃
پدربزرگم رفت ... مادربزرگم رفت ...
و آن دورهمی هایِ جانانه ؛
به خاطرات پیوست .
روزهایِ خوب بر نمی گردند ،
افسوس ...
ما برایِ بزرگ شدنمان ؛
بهایِ سنگینی پرداختیم ...🌸🍃
می خواهم برگردم به روزهایِ خوبی که مادربزرگ زنده بود
که پدربزرگ ، نفس می کشید .
برگردم به حیاطِ قدیمیِ ساده ای ؛
که همیشه ی خدا ، بویِ کاهگِل و شمعدانی می داد .
رویِ حاشیه ی حوضِ آبی رنگِ میان حیاط بنشینم و آب بازی کنم ،
خیس شوم ،
آنقدر که غصه و بی مهریِ دنیا از جسمِ خسته ام پاک شود .🌸🍃
می خواهم به روزگاری برگردم ؛
که سفره ی ساده ی مادربزرگ ؛
انگار به اندازه ی آسمان ، وسعت داشت .
و هیچکس از سادگیِ غذا ،
یا کوچکیِ اتاق ، شکایت نمی کرد ،
آن روزها همه چیز بی تکلف و دلنشین بود .🌸🍃
همه مان بی توقع ، خوش بودیم ،
بدونِ چشمداشت ، محبت می کردیم ،
و از تهِ دل می خندیدیم ...
دلم برایِ خنده هایِ بی ریایم ،
برایِ دلخوشیِ ساده ی آن روزهایم تنگ شده .🌸🍃
پدربزرگم رفت ... مادربزرگم رفت ...
و آن دورهمی هایِ جانانه ؛
به خاطرات پیوست .
روزهایِ خوب بر نمی گردند ،
افسوس ...
ما برایِ بزرگ شدنمان ؛
بهایِ سنگینی پرداختیم ...🌸🍃
🍁 @hosen_panahy
باور سم است ،
هیچگاه چیزی را باور نکن.
تجربه کن ، زندگی کن ،
اگر هم حرفی بزنی از تجربه خودت خواهد بود و
اصالت خواهد داشت.
نگو باور دارم ، زیرا این جمله را نادانان می گویند.
اگر بگویی نمی دانم بهتر است ،
اینگونه صداقتت را نشان داده ای و
ریاکار نبودنت را نشان داده ای و
معصومیتت را نشان داده ای...
#اشو
باور سم است ،
هیچگاه چیزی را باور نکن.
تجربه کن ، زندگی کن ،
اگر هم حرفی بزنی از تجربه خودت خواهد بود و
اصالت خواهد داشت.
نگو باور دارم ، زیرا این جمله را نادانان می گویند.
اگر بگویی نمی دانم بهتر است ،
اینگونه صداقتت را نشان داده ای و
ریاکار نبودنت را نشان داده ای و
معصومیتت را نشان داده ای...
#اشو
🍁 @hosen_panahy
هیچ مگسی در اندیشه فتح ابرها نیست، و هیچ گرگی، گرگ دیگر را به خاطر اندیشه اش نمی کشد!
هیچ کلاغی به طاووس، رشک نمیبرد، و قناری میداند قار قار هم شنیدن دارد.
هیچ موشي ، به فیل بخاطر بزرگی اش حسادت نمیکند و زنبور میداند که گل، مال پروانه هم هست...
رودخانه به قورباغه هم اجازه خواندن میدهد! کوه از مرگ نمیترسد و هیچ سنگی به سفر فکر نمیکند.
زمین میچرخد تا آفتاب به سمت دیگری هم بتابد و خاک در رویاندن، زشت و زیبا نمیکند!
هیچ موجودی در زمین، بیشتر از انسان همنوعانش را قضاوت نمیکند و همنوعانش را به خاک و خون نمی کشد!
ای انسان
دنیا، فقط براي تو نیست....
هیچ مگسی در اندیشه فتح ابرها نیست، و هیچ گرگی، گرگ دیگر را به خاطر اندیشه اش نمی کشد!
هیچ کلاغی به طاووس، رشک نمیبرد، و قناری میداند قار قار هم شنیدن دارد.
هیچ موشي ، به فیل بخاطر بزرگی اش حسادت نمیکند و زنبور میداند که گل، مال پروانه هم هست...
رودخانه به قورباغه هم اجازه خواندن میدهد! کوه از مرگ نمیترسد و هیچ سنگی به سفر فکر نمیکند.
زمین میچرخد تا آفتاب به سمت دیگری هم بتابد و خاک در رویاندن، زشت و زیبا نمیکند!
هیچ موجودی در زمین، بیشتر از انسان همنوعانش را قضاوت نمیکند و همنوعانش را به خاک و خون نمی کشد!
ای انسان
دنیا، فقط براي تو نیست....
🍁 @hosen_panahy
يڪ نڪته را فراموش نڪنيد...
لطف مڪرر
حق مسلم ميگردد!!
پس لطفا، به اندازه لطف ڪنيد...
يڪ نڪته را فراموش نڪنيد...
لطف مڪرر
حق مسلم ميگردد!!
پس لطفا، به اندازه لطف ڪنيد...
🍁 @hosen_panahy
دو فروشنده کفش برای فروش کفشهای فروشگاهشان به جزیرهای اعزام شدند. فروشنده اول پس از ورود به جزیره با حیرت فهمید که هیچکس کفش نمیپوشد.
فورا تلگرافی به دفتر فروشگاه در شیکاگو فرستاد و گفت: فردا برمیگردم. اینجا هیچکس کفش نمیپوشد.
فروشنده دوم هم از دیدن همان واقعیت حیرت کرد. فورا این تلگراف را به دفتر فروشگاه خود فرستاد: لطفا 1000 جفت کفش بفرستید. اینجا همه کفش لازم دارند.
📌 فرق بین مانع و فرصت چیست؟ نگرش ما نسبت به آن.
📚 اصول نگرش
👤 جان سی مکسول
دو فروشنده کفش برای فروش کفشهای فروشگاهشان به جزیرهای اعزام شدند. فروشنده اول پس از ورود به جزیره با حیرت فهمید که هیچکس کفش نمیپوشد.
فورا تلگرافی به دفتر فروشگاه در شیکاگو فرستاد و گفت: فردا برمیگردم. اینجا هیچکس کفش نمیپوشد.
فروشنده دوم هم از دیدن همان واقعیت حیرت کرد. فورا این تلگراف را به دفتر فروشگاه خود فرستاد: لطفا 1000 جفت کفش بفرستید. اینجا همه کفش لازم دارند.
📌 فرق بین مانع و فرصت چیست؟ نگرش ما نسبت به آن.
📚 اصول نگرش
👤 جان سی مکسول
🍁 @hosen_panahy
« زندگی » و « زمان » معلم های
شگفت انگیزی هستند.
« زندگی » به ما می آموزد از
« زمان» درست استفاده کنیم.
و « زمان » به ما ارزش
« زندگی » را می آموزد.
« زندگی » و « زمان » معلم های
شگفت انگیزی هستند.
« زندگی » به ما می آموزد از
« زمان» درست استفاده کنیم.
و « زمان » به ما ارزش
« زندگی » را می آموزد.
🍁 @hosen_panahy
خودم را هفت بار سرزنش کردم:
مرتبه نخست، وقتی که سعی کردم از راه دورویی به بزرگی برسم.
مرتبه دوم، وقتی در مقابل افلیجان لنگیدم.
مرتبه سوم، وقتی که میان سخت و آسان، آسان را انتخاب کردم.
مرتبه چهارم، وقتی که اشتباه کردم و خودم را با اشتباه دیگران دلداری دادم.
مرتبه پنجم، وقتی که از ترس و ضعف سست شده بودم و سستی خود را به توانمندی وانمود کردم.
مرتبه ششم، وقتی که جامه هایم را بالا نگه داشته بودم تا با خاک زندگی برخورد پیدا نکند.
مرتبه هفتم، وقتی که در مقابل خداوند به مناجات و راز و نیاز ایستادم و فکر کردم که دعا فضیلتی درخور اوست.
📕 انديشه_هاى_نو_و_شگفت
#جبران_خليل_جبران
خودم را هفت بار سرزنش کردم:
مرتبه نخست، وقتی که سعی کردم از راه دورویی به بزرگی برسم.
مرتبه دوم، وقتی در مقابل افلیجان لنگیدم.
مرتبه سوم، وقتی که میان سخت و آسان، آسان را انتخاب کردم.
مرتبه چهارم، وقتی که اشتباه کردم و خودم را با اشتباه دیگران دلداری دادم.
مرتبه پنجم، وقتی که از ترس و ضعف سست شده بودم و سستی خود را به توانمندی وانمود کردم.
مرتبه ششم، وقتی که جامه هایم را بالا نگه داشته بودم تا با خاک زندگی برخورد پیدا نکند.
مرتبه هفتم، وقتی که در مقابل خداوند به مناجات و راز و نیاز ایستادم و فکر کردم که دعا فضیلتی درخور اوست.
📕 انديشه_هاى_نو_و_شگفت
#جبران_خليل_جبران
🍁 @hosen_panahy
غمگین نشو
وقتی کسی تلاشت را نمیبیند
هنرت را درک نمیکند ...
طلوع خورشید ،
منظرهای تماشایی است
اما بیشتر مردم همیشهی خدا
آن موقع صبح خواب هستند.
#جان_لنون
غمگین نشو
وقتی کسی تلاشت را نمیبیند
هنرت را درک نمیکند ...
طلوع خورشید ،
منظرهای تماشایی است
اما بیشتر مردم همیشهی خدا
آن موقع صبح خواب هستند.
#جان_لنون
🍁 @hosen_panahy
❤️داستانے بسیار زیبا و خواندنے❤️
روزے حضرت داوود نبے (ع) از یڪ آبادے میگذشت.
پیرزنے را دید بر سر قبرے زجه زنان ، نالان و گریان.
پرسید: مادر چرا گریه مےڪنے؟
پیرزن گفت: فرزندم در این سن ڪم از دنیا رفت.
داوود نبے (ع) گفت: مگر چند سال عمر ڪرد؟
پیرزن جواب داد:350 سال!!
داوود نبے(ع) گفت: مادر ناراحت نباش.
پیرزن گفت: چرا؟
پیامبر فرمود: بعد از ما گروهے بدنیا مےآیند ڪه بیش از صد سال عمر نمےڪنند.
پیرزن حالش دگرگون شد و از داوود نبے (ع) پرسید: آنها براے خودشان خانه هم میسازند، آیا وقت خانه درست ڪردن دارند؟
حضرت داوود نبے (ع) فرمود: بله آنها در این فرصت ڪم با هم در خانه سازے رقابت مےڪنند. پیرزن تعجب ڪرد و گفت: اگر جاے آنها بودم تمام صد سال را به سجده خدا میپرداختم.
❤️داستانے بسیار زیبا و خواندنے❤️
روزے حضرت داوود نبے (ع) از یڪ آبادے میگذشت.
پیرزنے را دید بر سر قبرے زجه زنان ، نالان و گریان.
پرسید: مادر چرا گریه مےڪنے؟
پیرزن گفت: فرزندم در این سن ڪم از دنیا رفت.
داوود نبے (ع) گفت: مگر چند سال عمر ڪرد؟
پیرزن جواب داد:350 سال!!
داوود نبے(ع) گفت: مادر ناراحت نباش.
پیرزن گفت: چرا؟
پیامبر فرمود: بعد از ما گروهے بدنیا مےآیند ڪه بیش از صد سال عمر نمےڪنند.
پیرزن حالش دگرگون شد و از داوود نبے (ع) پرسید: آنها براے خودشان خانه هم میسازند، آیا وقت خانه درست ڪردن دارند؟
حضرت داوود نبے (ع) فرمود: بله آنها در این فرصت ڪم با هم در خانه سازے رقابت مےڪنند. پیرزن تعجب ڪرد و گفت: اگر جاے آنها بودم تمام صد سال را به سجده خدا میپرداختم.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍁 @hosen_panahy
💫پشتِ تمام آرزوهاے تو
⭐️"خــدا" ايستاده است
💫ڪافےست بہ حڪمتش
⭐️ايماڹ داشتہ باشے
💫او را بخوانيد تا شما را اجابت ڪند
⭐️شبتون خوش
💫پشتِ تمام آرزوهاے تو
⭐️"خــدا" ايستاده است
💫ڪافےست بہ حڪمتش
⭐️ايماڹ داشتہ باشے
💫او را بخوانيد تا شما را اجابت ڪند
⭐️شبتون خوش
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍁 @hosen_panahy
💖💫ای آنکه گشـایندهٔ هـر بنـد تـویی
⚪️💫بیرون ز عبـارت چه و چنـد تـویی
💖💫این دولت من بس که منم بندهٔ تو
⚪️💫این عزت من بس که خداوند تویی
💖💫 الـــهـــی روزم را
⚪️💫با بنــدگی تـو پاگشا میکنم
💖💫بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
⚪️💫الـــهــی بــه امــیــد تـــو
💖💫ای آنکه گشـایندهٔ هـر بنـد تـویی
⚪️💫بیرون ز عبـارت چه و چنـد تـویی
💖💫این دولت من بس که منم بندهٔ تو
⚪️💫این عزت من بس که خداوند تویی
💖💫 الـــهـــی روزم را
⚪️💫با بنــدگی تـو پاگشا میکنم
💖💫بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
⚪️💫الـــهــی بــه امــیــد تـــو
🍁 @hosen_panahy
❣متنی فوق العاده زیبا❣
از شادروان دكتر امیر ناصر كاتوزيان
" پدر علم حقوق ایران "
تو یک زنی...
زیبا باش!
لباس خوب بپوش!
ورزش کن !
مواظب هیکل و اندامت باش!
هر سنی که داری خوب و زیبا بگرد!
همیشه بوی عطر بده!
مطالعه کن و آگاهيتو بالا ببر...
خودت را به صرف قهوه ای یا چایی در يک خلوت دنج ميهمان کن!
براي خودت گاهی هديه ای بخر!
وقتی به خودت و روحت احترام
می گذاری
احساس سربلندی می کنى
آنوقت ديگر از تنهايي به ديگران پناه نمی بری و اگر قرار است انتخاب کنی کمتر به اشتباه اعتماد می کنی
يادت باشد...
برای یک زن عزت نفس غوغا ميکند🌸
❣متنی فوق العاده زیبا❣
از شادروان دكتر امیر ناصر كاتوزيان
" پدر علم حقوق ایران "
تو یک زنی...
زیبا باش!
لباس خوب بپوش!
ورزش کن !
مواظب هیکل و اندامت باش!
هر سنی که داری خوب و زیبا بگرد!
همیشه بوی عطر بده!
مطالعه کن و آگاهيتو بالا ببر...
خودت را به صرف قهوه ای یا چایی در يک خلوت دنج ميهمان کن!
براي خودت گاهی هديه ای بخر!
وقتی به خودت و روحت احترام
می گذاری
احساس سربلندی می کنى
آنوقت ديگر از تنهايي به ديگران پناه نمی بری و اگر قرار است انتخاب کنی کمتر به اشتباه اعتماد می کنی
يادت باشد...
برای یک زن عزت نفس غوغا ميکند🌸
🍁 @hosen_panahy
خنده ام با دیگری،درمان دردم مادر است
مایه ی دلگرمیَم،وقتی که سردم مادر است
آنکه در هر سجده اش حتما دعایم می کند؛
با تمام آن خطاهایی که کردم مادر است
او که میبخشاید و من را نمی راند زِ خود؛
آن زمانی که خدا هم کرده طردم مادر است
دائما دلشوره ی فردای من را دارد و...
میشود دلواپسم هرجا و هردم،مادر است
او که بی این واژه ها هم خوب میفهمد فقط...
حال و احوال مرا از روی زردم،مادر است
این غزل هم مانده عاجز، نه نشد وصفش کنم...
او تمام هستیم،درمان دردم مادر است..
خنده ام با دیگری،درمان دردم مادر است
مایه ی دلگرمیَم،وقتی که سردم مادر است
آنکه در هر سجده اش حتما دعایم می کند؛
با تمام آن خطاهایی که کردم مادر است
او که میبخشاید و من را نمی راند زِ خود؛
آن زمانی که خدا هم کرده طردم مادر است
دائما دلشوره ی فردای من را دارد و...
میشود دلواپسم هرجا و هردم،مادر است
او که بی این واژه ها هم خوب میفهمد فقط...
حال و احوال مرا از روی زردم،مادر است
این غزل هم مانده عاجز، نه نشد وصفش کنم...
او تمام هستیم،درمان دردم مادر است..
🍁 @hosen_panahy
رویایی دارم
*اسلحه ها را زنده به گور کنید*
*و "گندم " بکارید*
*دیکتاتورها را خلع درجه،*
*و بر سینه ی "کشاورزان " مدال حک کنید*
*انبار مهمات را بسوزانید،*
*و کتابخانه بسازید*
*فشنگ ها را خفه کنید*
*و قلم ها را "مسلح"*
موشک ها را در قفس کنید*
*و پرندگان را "آزاد"*
*مرز ها را به هم بدوزید*
*و "پرچم "ها را در قلب نهان کنید*
*انسانیت را قاب کنید*
*بر سینه ی دیوار بکوبید و قبله بسازید*
*همه جا را آذین ببندید*
*تا "مطربان" و "کودکان" بنوازند*
*آری،زندگی زیباست!*
*همچو"سیبی سرخ"در دستان زنی*
رویایی دارم
*اسلحه ها را زنده به گور کنید*
*و "گندم " بکارید*
*دیکتاتورها را خلع درجه،*
*و بر سینه ی "کشاورزان " مدال حک کنید*
*انبار مهمات را بسوزانید،*
*و کتابخانه بسازید*
*فشنگ ها را خفه کنید*
*و قلم ها را "مسلح"*
موشک ها را در قفس کنید*
*و پرندگان را "آزاد"*
*مرز ها را به هم بدوزید*
*و "پرچم "ها را در قلب نهان کنید*
*انسانیت را قاب کنید*
*بر سینه ی دیوار بکوبید و قبله بسازید*
*همه جا را آذین ببندید*
*تا "مطربان" و "کودکان" بنوازند*
*آری،زندگی زیباست!*
*همچو"سیبی سرخ"در دستان زنی*
🍁 @hosen_panahy
از یک گورکن پرسیدند:
تو که با قبر و مرده و جنازه سرو کار داشتی
عجیب ترین چیزی که دیدی چی بود؟
گورکن گفت: پنجاه ساله گور میکنم
مرده غسل میدم، اجساد زیادی را کفن کردم
و زیر خاک دفن کردم ولی عجیب ترین
چیزی که دیدم خودم هستم.
پنجاه ساله با همه چیزایی که دیدم
هنوز باور نکردم من هم یه روز میمیرم...
از یک گورکن پرسیدند:
تو که با قبر و مرده و جنازه سرو کار داشتی
عجیب ترین چیزی که دیدی چی بود؟
گورکن گفت: پنجاه ساله گور میکنم
مرده غسل میدم، اجساد زیادی را کفن کردم
و زیر خاک دفن کردم ولی عجیب ترین
چیزی که دیدم خودم هستم.
پنجاه ساله با همه چیزایی که دیدم
هنوز باور نکردم من هم یه روز میمیرم...
🍁 @hosen_panahy
🔸زنی که صاحب فرزند نمیشد؛ پیش پیامبر زمانش میرود و میگوید: از خدا فرزندی صالح برایم بخواه...
🔹پیامبر دعا میکند ، وحی میرسد که آن زن را بدون فرزند خلق کردم. زن میگوید خدا رحیم است و میرود.
🔸سال بعد باز تکرار میشود و باز وحی می آید که بدون فرزند است. زن این بار نیز به آسمان نگاه میکند و میرود.
🔹سال سوم پیامبر زن را با کودکی در آغوش می بیند. با تعجب از خدا میپرسد: بارالها، چگونه کودکی دارد؟ او که بدون فرزندخلق شده بود!؟
🔺وحی میرسد: هر بار گفتم فرزندی نخواهد داشت، او باور نکرد و مرا رحیم خواند. رحمتم بر سرنوشتش پیشی گرفت. با دعا سرنوشت تغییر میکند، از رحمت الهی ناامید نشوید اینقدر به درگاهی الهی بزنید تا در باز شود...
🔻ميان آرزوی تو و معجزه خداوند، ديواری است به نام اعتماد. پس اگر دوست داری به آرزويت برسی با تمام وجود به او اعتماد کن.
هيچ کودکی نگران وعده بعدی غذايش نيست! زيرا به مهربانی مادرش ايمان دارد....
☆ای کاش ايمانی از جنس کودکانه داشته باشيم به خدا...☆❣️
🔸زنی که صاحب فرزند نمیشد؛ پیش پیامبر زمانش میرود و میگوید: از خدا فرزندی صالح برایم بخواه...
🔹پیامبر دعا میکند ، وحی میرسد که آن زن را بدون فرزند خلق کردم. زن میگوید خدا رحیم است و میرود.
🔸سال بعد باز تکرار میشود و باز وحی می آید که بدون فرزند است. زن این بار نیز به آسمان نگاه میکند و میرود.
🔹سال سوم پیامبر زن را با کودکی در آغوش می بیند. با تعجب از خدا میپرسد: بارالها، چگونه کودکی دارد؟ او که بدون فرزندخلق شده بود!؟
🔺وحی میرسد: هر بار گفتم فرزندی نخواهد داشت، او باور نکرد و مرا رحیم خواند. رحمتم بر سرنوشتش پیشی گرفت. با دعا سرنوشت تغییر میکند، از رحمت الهی ناامید نشوید اینقدر به درگاهی الهی بزنید تا در باز شود...
🔻ميان آرزوی تو و معجزه خداوند، ديواری است به نام اعتماد. پس اگر دوست داری به آرزويت برسی با تمام وجود به او اعتماد کن.
هيچ کودکی نگران وعده بعدی غذايش نيست! زيرا به مهربانی مادرش ايمان دارد....
☆ای کاش ايمانی از جنس کودکانه داشته باشيم به خدا...☆❣️
🍁 @hosen_panahy
قدیما خوابیدن هم یه مزه دیگه داشت!
همیشه دعوا داشتیم سر جای بهتر
الان هر کی اتاق جدا
تخت جدا
تنهایی...
هیچی خواب دور همی قدیم نمیشه...
قدیما خوابیدن هم یه مزه دیگه داشت!
همیشه دعوا داشتیم سر جای بهتر
الان هر کی اتاق جدا
تخت جدا
تنهایی...
هیچی خواب دور همی قدیم نمیشه...
🍁 @hosen_panahy
☕کجاها نباید خندید!!!
☕به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارمان را میچیند و به ما میگوید ارباب، نخندیم... به پسرکی که آدامس میفروشد و ما هرگز نمیخریم، نخندیم... به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه میرود و شاید چند ثانیه ی کوتاه معطلمان کند، نخندیم...
☕به دبیری که دست و عینکش گچیست و یقه ی پیراهنش جمع شده، نخندیم... به دستان پدرمان... به جارو کردن مادرمان... به راننده ی چاق اتوبوس... به پاکبانی که در گرمای تیرماه کلاه پشمی به سردارد... به راننده ی آژانسی که چرت میزند... به پارگی ریز جوراب کسی در مجلسی... به پشت و رو بودن چادر پیرزنی در خیابان... نخندیم...
☕نخندیم که دنیا ارزشش را ندارد... که هرگز نمیدانیم چه دنیای بزرگ و پر دردسری دارند: آدم هایی که هر کدام برای خود و خانواده ای، همه چیز و همه کسند.... آدم هایی که برای زندگی تقلا میکنند... بار میبرند... بی خوابی میکشند... کهنه میپوشند... جارو میزنند... سرما و گرما را تحمل میکنند... و گاهی خجالت هم میکشند... خیلی ساده... هرگز به آدم هایی که تنها پشتیبانشان "خداست" نخندیم...
☕کجاها نباید خندید!!!
☕به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارمان را میچیند و به ما میگوید ارباب، نخندیم... به پسرکی که آدامس میفروشد و ما هرگز نمیخریم، نخندیم... به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه میرود و شاید چند ثانیه ی کوتاه معطلمان کند، نخندیم...
☕به دبیری که دست و عینکش گچیست و یقه ی پیراهنش جمع شده، نخندیم... به دستان پدرمان... به جارو کردن مادرمان... به راننده ی چاق اتوبوس... به پاکبانی که در گرمای تیرماه کلاه پشمی به سردارد... به راننده ی آژانسی که چرت میزند... به پارگی ریز جوراب کسی در مجلسی... به پشت و رو بودن چادر پیرزنی در خیابان... نخندیم...
☕نخندیم که دنیا ارزشش را ندارد... که هرگز نمیدانیم چه دنیای بزرگ و پر دردسری دارند: آدم هایی که هر کدام برای خود و خانواده ای، همه چیز و همه کسند.... آدم هایی که برای زندگی تقلا میکنند... بار میبرند... بی خوابی میکشند... کهنه میپوشند... جارو میزنند... سرما و گرما را تحمل میکنند... و گاهی خجالت هم میکشند... خیلی ساده... هرگز به آدم هایی که تنها پشتیبانشان "خداست" نخندیم...
HTML Embed Code: