Channel: گشتها | هومن پناهنده
.
شهری پر از خروشِ دهان های شُبهه ناک!
اجناسِ شُبهه ناک و دکان های شُبهه ناک!
شهری ست شهر من، که پر از دیر و مسجد است
شهری بزرگ! پُر، زِِ مکان های شُبهه ناک!
شیخ و امیر و تاجر و دلال و خرده پای
خیلِ عظیمِ نام و نشان های شُبهه ناک
فرزندهای دزد و پدرهای گله دار
این بوده است، حاصلِ نان های شُبهه ناک!
جانِ تو چند؟ قیمتِ انواعِ سکه چند؟
ارزان بی دلیل و گران های شُبهه ناک!
شاعر خموش! تا که نیفتی چو دیگران
در گیر و دار این هیجان های شبهه ناک!
✍️ حسین جنتی
شهری پر از خروشِ دهان های شُبهه ناک!
اجناسِ شُبهه ناک و دکان های شُبهه ناک!
شهری ست شهر من، که پر از دیر و مسجد است
شهری بزرگ! پُر، زِِ مکان های شُبهه ناک!
شیخ و امیر و تاجر و دلال و خرده پای
خیلِ عظیمِ نام و نشان های شُبهه ناک
فرزندهای دزد و پدرهای گله دار
این بوده است، حاصلِ نان های شُبهه ناک!
جانِ تو چند؟ قیمتِ انواعِ سکه چند؟
ارزان بی دلیل و گران های شُبهه ناک!
شاعر خموش! تا که نیفتی چو دیگران
در گیر و دار این هیجان های شبهه ناک!
✍️ حسین جنتی
Forwarded from مدرسه علوم انسانی
Ⓜ️ سوگیری هم پوشانی گرایی
➕ هم پوشانیگرایی (Shared information bias) نوعی سوگیری شناختی است که اعضای جمع تمایل دارند بیشتر درباره موضوعاتی که برای همه آشناست گفتگو کنند و کمتر برای موضوعاتی وقت صرف کنند که برخی اعضا از آن آگاهی ندارند.
➕به زبان ساده، همپوشانیگرایی گرایش به صحبت درباره اطلاعات مشترک جمع است.همپوشانیگرایی میتواند پیامدهای زیانباری در تصمیمگیریهای گروهی داشته باشد.وقتی اعضای جمع اطلاعاتی را که بقیه ندارند به اشتراک نمیگذارند، نمیتوان انتظار داشت تصمیمات کاملاً آگاهانه اخذ شوند.
▪️مثال:
شاهرخ و دوستانش تصمیم میگیرند پس از اتمام کار بروند سینما. موعدش که فرا میرسد قرار میشود جمع تصمیم بگیرد چه فیلمی تماشا کنند. همه خستهاند و هر چه تصمیمگیری به درازا بینجامد زمان نیز از دست میرود. یکی فیلمی را پیشنهاد میکند و بیشتر جمع موافقت خودشان را اعلام میکنند. شاهرخ قبلا آن فیلم را دیده است و به نظرش فیلم بدردنخوری است. برخیها در این مرحله نظرشان را آشکارا اعلام میکنند. شاهرخ ترجیح میدهد به خاطر جمع چیزی نگوید. دلیل این امر گیرافتادن در دام همپوشانیگرایی است.
➕در مثال بالا هیچگاه جواب درست و قطعی برای اینکه چه فیلمی را تماشا کنیم وجود ندارد. بحثِ سلیقه است.
اما شاهرخ میتوانست نظرش را بیان کند.
وقتی پای توافق جمع در میان باشد احتمال همپوشانیگرایی بالاتر میرود.
➕ گارولد استاسر، استاد روانشناسی دانشگاه میامی در اوهایو، و ویلیام تایتِس، استاد روانشناسی دانشگاه فنی آرکانزاس، در پژوهشی مشترک در سال ۱۹۸۵ نشان دادند که افراد وقتی در یک گروه قرار میگیرند بیشتر تمایل دارند در گفتگو همپوشانی کنند با اینکه طبیعتاً گفتگو درباره اطلاعاتی که دیگران از آن بیخبرند روشنگرتراست.همپوشانیگرایی زمانی که قرار است جمع درباره موضوعی قضاوت کند و به توافق نهایی برسد شدت میگیرد.
➕ یک دلیل میتواند محدودیت زمان باشد. فرد ترجیح میدهد ساز مخالف نزند تا قضیه سریعتر جمع شود.برعکس اگر تمرکز جمع رسیدن به بهترین تصمیم ممکن و محدویت زمانی کمتر باشد، هر کس راحتتر نظرش را بیان میکند.
➕ تصمیمگیری جمعی دشواریهای خاص خود را دارد. دلیل عمده دیگری که باعث همپوشانیگرایی میشود اضطراب ناشی از بیان نظر متفاوت در جمع است.بیشتر افراد از اینکه مخالف جمع شناخته شوند بیزارند.
به علاوه حرف زدن در جمع عدهای را سراسیمه میکند.اعضای یک جمع به شهرتشان در میان دیگران اهمیت میدهند و دوست ندارند به آبروشان لطمهای وارد شود.
وانگهی آنها گمان میکنند با بیان نظر مخالف ممکن است پیوندهای عاطفیشان با دیگران در خطر قرار بگیرد.در نتیجه اطلاعاتشان را گزینشی با دیگر اعضای جمع در میان میگذارند.
➕ تحقیقات متعددی نشان میدهند که هر چه اعضای یک جمع اطلاعات بیشتری را با دیگران در میان بگذارند تصمیمات گروهی بهتر و موفقتری اخذ میشود.
➕ راهکارهای مهمی که به این امر کمک میکند عبارتند از:
● اختصاص زمان بیشتر به بحث وگفتگو درباره تصمیم جمعی
● اجتناب از بحثهای کلی
● اهمیت دادن به تنوع نظرات و گفتگو درباره موضوعات جدید برای اجتناب از تکرار
➕ با به کارگیری این راهکارها و با تمرین بردباری در برابر نظرات مخالف و منتقد میتوان امیدوار بود فرد دیگر مجبور نباشد برای رسوا نشدن همیشه همرنگ جماعت باشد. گوناگونی رنگها به زیبایی گروه میافزاید.
#سوگیری_شناختی
#تفکر_نقاد
🛜 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
➕ هم پوشانیگرایی (Shared information bias) نوعی سوگیری شناختی است که اعضای جمع تمایل دارند بیشتر درباره موضوعاتی که برای همه آشناست گفتگو کنند و کمتر برای موضوعاتی وقت صرف کنند که برخی اعضا از آن آگاهی ندارند.
➕به زبان ساده، همپوشانیگرایی گرایش به صحبت درباره اطلاعات مشترک جمع است.همپوشانیگرایی میتواند پیامدهای زیانباری در تصمیمگیریهای گروهی داشته باشد.وقتی اعضای جمع اطلاعاتی را که بقیه ندارند به اشتراک نمیگذارند، نمیتوان انتظار داشت تصمیمات کاملاً آگاهانه اخذ شوند.
▪️مثال:
شاهرخ و دوستانش تصمیم میگیرند پس از اتمام کار بروند سینما. موعدش که فرا میرسد قرار میشود جمع تصمیم بگیرد چه فیلمی تماشا کنند. همه خستهاند و هر چه تصمیمگیری به درازا بینجامد زمان نیز از دست میرود. یکی فیلمی را پیشنهاد میکند و بیشتر جمع موافقت خودشان را اعلام میکنند. شاهرخ قبلا آن فیلم را دیده است و به نظرش فیلم بدردنخوری است. برخیها در این مرحله نظرشان را آشکارا اعلام میکنند. شاهرخ ترجیح میدهد به خاطر جمع چیزی نگوید. دلیل این امر گیرافتادن در دام همپوشانیگرایی است.
➕در مثال بالا هیچگاه جواب درست و قطعی برای اینکه چه فیلمی را تماشا کنیم وجود ندارد. بحثِ سلیقه است.
اما شاهرخ میتوانست نظرش را بیان کند.
وقتی پای توافق جمع در میان باشد احتمال همپوشانیگرایی بالاتر میرود.
➕ گارولد استاسر، استاد روانشناسی دانشگاه میامی در اوهایو، و ویلیام تایتِس، استاد روانشناسی دانشگاه فنی آرکانزاس، در پژوهشی مشترک در سال ۱۹۸۵ نشان دادند که افراد وقتی در یک گروه قرار میگیرند بیشتر تمایل دارند در گفتگو همپوشانی کنند با اینکه طبیعتاً گفتگو درباره اطلاعاتی که دیگران از آن بیخبرند روشنگرتراست.همپوشانیگرایی زمانی که قرار است جمع درباره موضوعی قضاوت کند و به توافق نهایی برسد شدت میگیرد.
➕ یک دلیل میتواند محدودیت زمان باشد. فرد ترجیح میدهد ساز مخالف نزند تا قضیه سریعتر جمع شود.برعکس اگر تمرکز جمع رسیدن به بهترین تصمیم ممکن و محدویت زمانی کمتر باشد، هر کس راحتتر نظرش را بیان میکند.
➕ تصمیمگیری جمعی دشواریهای خاص خود را دارد. دلیل عمده دیگری که باعث همپوشانیگرایی میشود اضطراب ناشی از بیان نظر متفاوت در جمع است.بیشتر افراد از اینکه مخالف جمع شناخته شوند بیزارند.
به علاوه حرف زدن در جمع عدهای را سراسیمه میکند.اعضای یک جمع به شهرتشان در میان دیگران اهمیت میدهند و دوست ندارند به آبروشان لطمهای وارد شود.
وانگهی آنها گمان میکنند با بیان نظر مخالف ممکن است پیوندهای عاطفیشان با دیگران در خطر قرار بگیرد.در نتیجه اطلاعاتشان را گزینشی با دیگر اعضای جمع در میان میگذارند.
➕ تحقیقات متعددی نشان میدهند که هر چه اعضای یک جمع اطلاعات بیشتری را با دیگران در میان بگذارند تصمیمات گروهی بهتر و موفقتری اخذ میشود.
➕ راهکارهای مهمی که به این امر کمک میکند عبارتند از:
● اختصاص زمان بیشتر به بحث وگفتگو درباره تصمیم جمعی
● اجتناب از بحثهای کلی
● اهمیت دادن به تنوع نظرات و گفتگو درباره موضوعات جدید برای اجتناب از تکرار
➕ با به کارگیری این راهکارها و با تمرین بردباری در برابر نظرات مخالف و منتقد میتوان امیدوار بود فرد دیگر مجبور نباشد برای رسوا نشدن همیشه همرنگ جماعت باشد. گوناگونی رنگها به زیبایی گروه میافزاید.
#سوگیری_شناختی
#تفکر_نقاد
🛜 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
Forwarded from BBCPersian
💢جسد هند رجب ۶ ساله چند روز پس از تماس اضطراری برای کمک، در غزه پیدا شد
🖋️ لوسی ویلیامسون
بیبیسی، بیتالمقدس جسد دختر شش سالهای که از ماه گذشته خبری از او شنیده نشده بود، به همراه اجساد چند تن از بستگانش و دو امدادگری که تلاش کردند او را نجات دهند، پیدا شده است.
هند رجب به همراه عمه، عمو و سه پسر عمویش در حال فرار از شهر بود که طبق گزارشها خودرویی که آنها با آن سفر میکردند با تانکهای اسرائیلی روبرو شده و هدف قرار گرفتند.
پدربزرگ هند رجب تائید کرده که جسد او پیدا شده است.
تماسهای صوتی میان هند رجب و اپراتورهای اورژانس نشان میدهد که این دختر شش ساله تنها کسی بود که در ماشین زنده مانده بود و برای مخفی ماندن از نیروهای اسرائیلی در میان اجساد بستگانش پنهان شده بود.
ادامه مطلب را اینجا ⬇️بخوانید.
https://bbc.in/42ExNUj
@BBCPersian
🖋️ لوسی ویلیامسون
بیبیسی، بیتالمقدس جسد دختر شش سالهای که از ماه گذشته خبری از او شنیده نشده بود، به همراه اجساد چند تن از بستگانش و دو امدادگری که تلاش کردند او را نجات دهند، پیدا شده است.
هند رجب به همراه عمه، عمو و سه پسر عمویش در حال فرار از شهر بود که طبق گزارشها خودرویی که آنها با آن سفر میکردند با تانکهای اسرائیلی روبرو شده و هدف قرار گرفتند.
پدربزرگ هند رجب تائید کرده که جسد او پیدا شده است.
تماسهای صوتی میان هند رجب و اپراتورهای اورژانس نشان میدهد که این دختر شش ساله تنها کسی بود که در ماشین زنده مانده بود و برای مخفی ماندن از نیروهای اسرائیلی در میان اجساد بستگانش پنهان شده بود.
ادامه مطلب را اینجا ⬇️بخوانید.
https://bbc.in/42ExNUj
@BBCPersian
BBC News فارسی
جسد هند رجب ۶ ساله چند روز پس از تماس اضطراری برای کمک، در غزه پیدا شد
جسد دختر شش سالهای که از ماه گذشته خبری از او شنیده نشده بود، به همراه اجساد چند تن از بستگانش و دو امدادگری که تلاش کردند او را نجات دهند، در غزه پیدا شده است. هند رجب به همراه عمه، عمو و سه پسر عمویش در حال فرار از شهر بود که طبق گزارشها خودرویی که آنها…
Forwarded from دیدارنیوز
Forwarded from جوشِ دریا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روزشمار سقوط_۱۱
محمدرضا پهلوی در این گفت و گو که یک سال پس از پیروزی انقلاب انجام شده به اشتباهاتش در سال پایانی میپردازد، بی آن که بگوید در گذشته چه کرده بود... از شهریور بیست تا شهریور ۵۷... گویی او تنها یک اشتباه داشته، برکناری جمشید آموزگار و نصب شریف امامی و آزادیهای بیحد و حصر از جمله رهایی زندانیان!
پادشاه سیاست گسترش آزادی را با توجه به برقراری حکومت نظامی مضحک میخواند و میگوید این حکومت نظامی هم به درستی اعمال نمیشد!
پهلوی به این نمیپردازد که اگر همه کارهایی که سال ۵۷ و به شکل عقب نشینی در برابر خیابان انجام داد، در ۳۷ سال دوره سلطنتش انجام میداد آیا کار به بهمن ۵۷ می رسید؟ طبیعتا عقب نشینی پس از خیزش مردم هیچ گاه جواب نداده، نه شاه توانست با این سیاست بماند و نه حسنی مبارک و نه... و صد البته سیاست تشدید سرکوب به شیوه قذافی هم جواب نداد و بهترین راه یک سیاست پیوسته و گام به گام مصالحه با مردم در گذر زمان طولانی است نه گسستن همه چیز، در یک آن!
#تاریخ_معاصر_ایران
#روزشمار_سقوط
#سلطنت #انقلاب۵۷
#محمدرضا_پهلوی
#جمشید_آموزگار
#شریف_امامی
#قذافی
♾ تاریخ و سیاست
جوش دریا
محمدرضا پهلوی در این گفت و گو که یک سال پس از پیروزی انقلاب انجام شده به اشتباهاتش در سال پایانی میپردازد، بی آن که بگوید در گذشته چه کرده بود... از شهریور بیست تا شهریور ۵۷... گویی او تنها یک اشتباه داشته، برکناری جمشید آموزگار و نصب شریف امامی و آزادیهای بیحد و حصر از جمله رهایی زندانیان!
پادشاه سیاست گسترش آزادی را با توجه به برقراری حکومت نظامی مضحک میخواند و میگوید این حکومت نظامی هم به درستی اعمال نمیشد!
پهلوی به این نمیپردازد که اگر همه کارهایی که سال ۵۷ و به شکل عقب نشینی در برابر خیابان انجام داد، در ۳۷ سال دوره سلطنتش انجام میداد آیا کار به بهمن ۵۷ می رسید؟ طبیعتا عقب نشینی پس از خیزش مردم هیچ گاه جواب نداده، نه شاه توانست با این سیاست بماند و نه حسنی مبارک و نه... و صد البته سیاست تشدید سرکوب به شیوه قذافی هم جواب نداد و بهترین راه یک سیاست پیوسته و گام به گام مصالحه با مردم در گذر زمان طولانی است نه گسستن همه چیز، در یک آن!
#تاریخ_معاصر_ایران
#روزشمار_سقوط
#سلطنت #انقلاب۵۷
#محمدرضا_پهلوی
#جمشید_آموزگار
#شریف_امامی
#قذافی
♾ تاریخ و سیاست
جوش دریا
Forwarded from وراى حد تقرير | سعيد حجاريان
📝📝📝انتخابات به روایت حجاریان
✍️انتخابات مجلس دوازدهم، نحوه کنشگری اصلاحطلبان و راههای عبور از انسداد در گفتوگو با روزنامه «اعتماد»، سهشنبه ۲۴ بهمنماه ۱۴۰۲
✅انتخابات را در ایران، تا به امروز، میتوان به چهار نوع شامل «انتخابات خودمانی»، «شبه انتخابات»، «انتخابات بهمثابه ابزار کنترل سخت» و «انتخابات بیعتگونه» تقسیم کرد.
✅من در هر مقطع با توجه به شرایط نسخه و تجویز خودم را پیشنهاد کردهام. اگر روزنهای برای گشایش فضا و ایجاد تغییر دیدهام، از صندوق رأی دفاع کردهام مثل مجلس ششم. از آن طرف، اگر روزنهای ندیدهام از مشارکت مشروط گفتهام. همینجا صراحتاً بگویم که من سخن گفتن از تحریم انتخابات را جرم نمیدانم و اگر انتخابات به شکل «ابزار سرکوب» یا «بیعتگونه» باشد، حتماً با صدای بلند آن را تحریم میکنم و پشت عنوان «مشارکت مشروط» پنهان نمیشوم.
✅من در انتخابات مجلس پنجم نامنویسی کرده بودم، اما شرط کرده بودم اگر یک نفر را بیجهت رد صلاحیت کنند، انصراف میدهم. آن زمان آقای عباس دوزدوزانی را رد کردند، من هم انصراف دادم. آن وقت گفتوگویی داغی بین من و آقای هاشم آقاجری در نشریه «عصر ما» درگرفت و من انتقاد شدیدی به سازمان مجاهدین انقلاب کردم که چرا در انتخابات ماندید! میخواهم با تأمل در این مسیر و ارجاع به تجربههای شخصی، توجه شما را به این مسئله جلب کنم که من و دستکم دوستانِ نزدیکِ همفکرم صرفاً بهدنبال پیروزی نبودیم و انتخابات رقابتی را مقدم میشمردیم.
✅سیاستورزی نیابتی دو جهت دارد؛ یک جهت آن معطوف به جامعه است، که گروه، حزب یا جریان سیاسی میگوید ما نمیتوانیم با گزینه اصلیمان سیاستورزی کنیم در نتیجه با سطحی پایینتر اما مقبول به کارمان ادامه میدهیم. جهت دیگر اما خطاب به حاکمیت است؛ که میگوید تو نفرات اصلی من را رد میکنی، اما من با گزینههایی دیگر به سیاست ورود میکنم. الان هر دو این جهات به مشکل برخورده است. در وجه اول مردم میگویند وقتمان را برای گزینه دست چندم شما تلف نمیکنیم، اینکه به گزینههای اصلی تن بدهند یا ندهند، مسئله دیگری است. در وجه دوم حاکمیت میگوید جایی که خروجیاش ظریف و تاجزاده است، محکوم به حذف و هدم است! حالا به اینها نام مهندس موسوی را هم اضافه کنید برای سنگاندازی مضاعف.
✅من در دو انتخابات ۱۳۹۸ و ۱۴۰۰ شرکت نکردم و در این دوره هم مشخص است که شرکت نمیکنم. اما، این عدم شرکت بدین معنا نیست که از این به بعد در هیچ انتخاباتی شرکت نخواهم کرد. شاید روزی نظام سیاسی سر عقل آمد و ماشین استصواب و حذف آرام گرفت و مجدداً روزنهای برای اصلاح باز شد. من از باز شدن چنین روزنهای استقبال میکنم و حتماً آن وقت در انتخابات شرکت میکنم؛ ولو آنکه همه مردم شرکت نکنند.
✅کسانی که رأی دادن را وظیفه میدانند، باید دقیقاً توضیح دهند با چه مقدمهای از رأی اجباری سخن میگویند. فقط باید توجه کنند در این زمینه نمیشود تکهای از کره شمالی را با تکهای از اتریش کلاژ کرد؛ چون سیاست و انتخابات و اساساً موجودیتی بهنام ایران را از ریخت میاندازند.
✅دوست دربندمان مصطفی تاجزاده را در نظر بگیرید. او به میان گروههای بهشدت راست میرفت، یعنی کسانی که شاید به خوناش تشنه بودند اما آنها را اقناع میکرد که مسیر درست کشورداری چیست؛ بدون اینکه ذرهای عقبنشینی کند و یا حتی عصبی شود. شاید، یکی از دلایل بازداشت مصطفی این بود که داشت گروههای راست را متزلزل و مذبذب میکرد. تاجزاده کاملاً دقت داشت که دعوا را شخصی نکند. بهنظرم آقای خاتمی هم چنین مشیای دارد. اما بعضی دیگر چنین ظرفیتی ندارند و از گذشته تا امروز نمیتوانند «دیگری»شان را تحمل کنند.
✅نظام به جایی رسیده است که میگوید من مهرههای شطرنج انتخابات را خودم و با صلاحدید خودم در صفحه میچینم، بازی را هم خودم اداره میکنم، هر کجا هم که دیدم شرایط به نفعام نیست لنگه کفش را در میآورم و همهچیز را به هم میریزم؛ یعنی الگوی شطرنج بررهای!
✅برخی رفقای جوان ما یک نکته مهم را باید گوشه ذهن داشته باشند. اینها ممکن است خودشان را با نیروهای همسنوسالشان در جناح اقتدارگرا مقایسه کنند، و به برکشیدهشدن یا حاشیه امن آنها غبطه بخورند حال آنکه توجه ندارند رشد جوان مؤمن انقلاب رانتی و گلخانهای است و به محض اینکه کمی فضا رقابتی شود، همه باید به پایگاههای بسیج محلات یا اکانتهای ناشناس ۵۰ هزار تومانیشان برگردند.
✅برای مطالعه متن کامل اینجا کلیک کنید و یا روی instant view بزنید
📌نشانیهای سعید حجاریان در شبکههای مجازی👇:
تلگرام | اینستاگرام | توییتر
✍️انتخابات مجلس دوازدهم، نحوه کنشگری اصلاحطلبان و راههای عبور از انسداد در گفتوگو با روزنامه «اعتماد»، سهشنبه ۲۴ بهمنماه ۱۴۰۲
✅انتخابات را در ایران، تا به امروز، میتوان به چهار نوع شامل «انتخابات خودمانی»، «شبه انتخابات»، «انتخابات بهمثابه ابزار کنترل سخت» و «انتخابات بیعتگونه» تقسیم کرد.
✅من در هر مقطع با توجه به شرایط نسخه و تجویز خودم را پیشنهاد کردهام. اگر روزنهای برای گشایش فضا و ایجاد تغییر دیدهام، از صندوق رأی دفاع کردهام مثل مجلس ششم. از آن طرف، اگر روزنهای ندیدهام از مشارکت مشروط گفتهام. همینجا صراحتاً بگویم که من سخن گفتن از تحریم انتخابات را جرم نمیدانم و اگر انتخابات به شکل «ابزار سرکوب» یا «بیعتگونه» باشد، حتماً با صدای بلند آن را تحریم میکنم و پشت عنوان «مشارکت مشروط» پنهان نمیشوم.
✅من در انتخابات مجلس پنجم نامنویسی کرده بودم، اما شرط کرده بودم اگر یک نفر را بیجهت رد صلاحیت کنند، انصراف میدهم. آن زمان آقای عباس دوزدوزانی را رد کردند، من هم انصراف دادم. آن وقت گفتوگویی داغی بین من و آقای هاشم آقاجری در نشریه «عصر ما» درگرفت و من انتقاد شدیدی به سازمان مجاهدین انقلاب کردم که چرا در انتخابات ماندید! میخواهم با تأمل در این مسیر و ارجاع به تجربههای شخصی، توجه شما را به این مسئله جلب کنم که من و دستکم دوستانِ نزدیکِ همفکرم صرفاً بهدنبال پیروزی نبودیم و انتخابات رقابتی را مقدم میشمردیم.
✅سیاستورزی نیابتی دو جهت دارد؛ یک جهت آن معطوف به جامعه است، که گروه، حزب یا جریان سیاسی میگوید ما نمیتوانیم با گزینه اصلیمان سیاستورزی کنیم در نتیجه با سطحی پایینتر اما مقبول به کارمان ادامه میدهیم. جهت دیگر اما خطاب به حاکمیت است؛ که میگوید تو نفرات اصلی من را رد میکنی، اما من با گزینههایی دیگر به سیاست ورود میکنم. الان هر دو این جهات به مشکل برخورده است. در وجه اول مردم میگویند وقتمان را برای گزینه دست چندم شما تلف نمیکنیم، اینکه به گزینههای اصلی تن بدهند یا ندهند، مسئله دیگری است. در وجه دوم حاکمیت میگوید جایی که خروجیاش ظریف و تاجزاده است، محکوم به حذف و هدم است! حالا به اینها نام مهندس موسوی را هم اضافه کنید برای سنگاندازی مضاعف.
✅من در دو انتخابات ۱۳۹۸ و ۱۴۰۰ شرکت نکردم و در این دوره هم مشخص است که شرکت نمیکنم. اما، این عدم شرکت بدین معنا نیست که از این به بعد در هیچ انتخاباتی شرکت نخواهم کرد. شاید روزی نظام سیاسی سر عقل آمد و ماشین استصواب و حذف آرام گرفت و مجدداً روزنهای برای اصلاح باز شد. من از باز شدن چنین روزنهای استقبال میکنم و حتماً آن وقت در انتخابات شرکت میکنم؛ ولو آنکه همه مردم شرکت نکنند.
✅کسانی که رأی دادن را وظیفه میدانند، باید دقیقاً توضیح دهند با چه مقدمهای از رأی اجباری سخن میگویند. فقط باید توجه کنند در این زمینه نمیشود تکهای از کره شمالی را با تکهای از اتریش کلاژ کرد؛ چون سیاست و انتخابات و اساساً موجودیتی بهنام ایران را از ریخت میاندازند.
✅دوست دربندمان مصطفی تاجزاده را در نظر بگیرید. او به میان گروههای بهشدت راست میرفت، یعنی کسانی که شاید به خوناش تشنه بودند اما آنها را اقناع میکرد که مسیر درست کشورداری چیست؛ بدون اینکه ذرهای عقبنشینی کند و یا حتی عصبی شود. شاید، یکی از دلایل بازداشت مصطفی این بود که داشت گروههای راست را متزلزل و مذبذب میکرد. تاجزاده کاملاً دقت داشت که دعوا را شخصی نکند. بهنظرم آقای خاتمی هم چنین مشیای دارد. اما بعضی دیگر چنین ظرفیتی ندارند و از گذشته تا امروز نمیتوانند «دیگری»شان را تحمل کنند.
✅نظام به جایی رسیده است که میگوید من مهرههای شطرنج انتخابات را خودم و با صلاحدید خودم در صفحه میچینم، بازی را هم خودم اداره میکنم، هر کجا هم که دیدم شرایط به نفعام نیست لنگه کفش را در میآورم و همهچیز را به هم میریزم؛ یعنی الگوی شطرنج بررهای!
✅برخی رفقای جوان ما یک نکته مهم را باید گوشه ذهن داشته باشند. اینها ممکن است خودشان را با نیروهای همسنوسالشان در جناح اقتدارگرا مقایسه کنند، و به برکشیدهشدن یا حاشیه امن آنها غبطه بخورند حال آنکه توجه ندارند رشد جوان مؤمن انقلاب رانتی و گلخانهای است و به محض اینکه کمی فضا رقابتی شود، همه باید به پایگاههای بسیج محلات یا اکانتهای ناشناس ۵۰ هزار تومانیشان برگردند.
✅برای مطالعه متن کامل اینجا کلیک کنید و یا روی instant view بزنید
📌نشانیهای سعید حجاریان در شبکههای مجازی👇:
تلگرام | اینستاگرام | توییتر
Telegraph
انتخابات به روایت حجاریان
*آقای حجاریان! در یک تصویر کلی از مواجهه شما با انتخابات برخوردی دوگانه استنباط میشود. از یک طرف، موجودیتی بهنام «صندوق رأی» را میپذیرید و به آن ارجاع میدهید و از طرف دیگر، از آن اعراض میکنید؛ حالا چه نام این اعراض را «تحریم» بگذاریم یا «مشارکت مشروط»…
Forwarded from گفت و چای | فهیم عطار (Fahim Attar)
یک موج سرمای عجیب شهر ما را درنوردیده است. دمای هوا رسیده به پانزده درجه زیر صفر. یک هل دیگر بدهد، رکورد میزنیم و کلوین را روسفید میکنیم. من کلا از سرمای این چنینی و آن چنینی نفرت دارم. دچار افسردگی و آمدنم بهر چه بود میشوم و خیره میمانم به نیمهی خالی آفتابه. واقعا چرا باید چهار فصل داشته باشیم؟ چرا من یک عمهی متمول ندارم که ویلای دوبلکسش را در یکی از ساحلهای دورافتادهی مدیترانه برایم ارث بگذارد؟ یک جایی که فقط یک فصل معتدل داشته باشد و خلق و خوی سرزمین و آدمهایش مثل دشتهای بابونه، آرام باشد؟ ها؟ چرا؟
هر دو دقیقه، چهار بار گزارش هواشناسی را چک میکنم. با اینکه از دانستنِ آینده خوف دارم و بدم میآید. از اینکه بدانم چهارشنبهی هفتهی بعد قرار است سیل بیاید و تا ناف برویم زیر آب یا آفتاب کبابمان کند یا اصلا قرار است جهان تمام شود و خلاص. اما حالا افتادهام به دریوزگی و دائم هوای ساعتها و روزهای آینده را چک میکنم به امید بهبودی دمای هوا. رمز موفقیت و سلامت به ساحل رسیدن برای من همین وضعیت "به سمت بهبودی" رفتن است. تحمل شرایط چرند و رنجآور فقط به شرطی قابل تحمل است که بدانم لااقل در مسیر بهبودی هستم. حتی اگر من و بهبودی -مشابه وضعیت دو خط موازی- قرار باشد در بینهایت به هم برسیم. چهار سال پیش ذاتالریه گرفتم. به شکل جانکاهی سرفه میکردم و هر آینه فکر میکردم که قرار است لگن خاصرهام از گلویم بپرد بیرون. هزار درجه هم تب داشتم و بخار از بدنم میزد بیرون. کلا آفتابهی خوشبینی خالی شده بود و مانده بودم که دوربین عکاسیام را برای چه کسی باید ارث بگذارم. تحمل رنج سخت بود. رفتم دکتر. نیم کیلو آنتیبیوتیک داد و گفت خوب میشی. یکی دو ماه دیگر هم سرفهها میروند. طول میکشد اما قول مساعد داد که افتادهام در مسیر بهبودی. همین دانستنِ افتادن در مسیر بهبودی، رنج را قابل تحمل کرد. مثل آمدن بولدوزر بالای سر خرابههای یک شهر ویران شده از زلزله.
گزارش هواشناسی تا چشم کار میکند، هوا را سرد نشان میدهد و خبری از بهبودی نیست. حتی دارد میگوید این یکشنبه که بیاید، دمای هوای یک طوری سرد میشود که مایعات درون مثانه هم ممکن است منجمد بشود. یعنی فعلا این قطار از ریل سُر خورده بیرون و این کشتی بر گل (کسرهی گاف) نشسته. برای تحمل این سرما لازم است که زمان دقیق بهار را بدانم. لااقل کاش یک جمشید داشتیم که بهش میگفتیم: «آقا ما خستهایم. شما که گردنت بلنده میتونی بگی باهار کدوم وره؟». یا کاش عمهای داشتم که افتاده بود در مسیر پولدار شدن. در مسیر بهبودی. در مسیر خریدن ویلایی وسط دشتهای بابونه. یا لااقل قرن هشتم به دنیا میآمدم در شیراز. در یک خانهی ویلایی با درختهای مرصع به بهار نارنج. همسایهام هم یکی بود که میگفت: «بویِ بهبود ز اوضاعِ جهان میشنوم | شادی آورد گل و بادِ صبا شاد آمد».
من باید نشانهای پیدا کنم از بهبودِ اوضاع. باید نسیم ولرم گمشده در آسمان شهر را پیدا کنم و ازش بپرسم که کی قرار است اینوری بوزد؟ اصلا قرار است بوزد؟ یا یک ننه سرمای الدنگی هست که همهی نسیمهای بهاری را توی شیشه مربا حبس میکند و قایم میکند توی پستوی دخمهاش؟
میبینید؟ این است نتیجه گرفتار شدن در هوای سرد. آفتابهای که دیر متوجه شدی که خالی است. عمهای که پشت کرده به مال دنیا. دماسنجی که همهی جیوهاش از فرط سرما کز کرده ته حباب. افسار باز شدهی هزار اهریمن در زمین و آسمان شهر که تن حافظ را در گور میلرزانند. آنقدر سرد که خمِ ابروی هیچ لیلایی در نماز یادم نمیآید. اما خب. قول میدهم همین که هوا اندکی گرمتر شد جبران کنم و بنویسم که :«باده صافی شد و مرغانِ چمن مست شدند | موسمِ عاشقی و کار به بنیاد آمد».
#فهیم_عطار
@fahimattar
هر دو دقیقه، چهار بار گزارش هواشناسی را چک میکنم. با اینکه از دانستنِ آینده خوف دارم و بدم میآید. از اینکه بدانم چهارشنبهی هفتهی بعد قرار است سیل بیاید و تا ناف برویم زیر آب یا آفتاب کبابمان کند یا اصلا قرار است جهان تمام شود و خلاص. اما حالا افتادهام به دریوزگی و دائم هوای ساعتها و روزهای آینده را چک میکنم به امید بهبودی دمای هوا. رمز موفقیت و سلامت به ساحل رسیدن برای من همین وضعیت "به سمت بهبودی" رفتن است. تحمل شرایط چرند و رنجآور فقط به شرطی قابل تحمل است که بدانم لااقل در مسیر بهبودی هستم. حتی اگر من و بهبودی -مشابه وضعیت دو خط موازی- قرار باشد در بینهایت به هم برسیم. چهار سال پیش ذاتالریه گرفتم. به شکل جانکاهی سرفه میکردم و هر آینه فکر میکردم که قرار است لگن خاصرهام از گلویم بپرد بیرون. هزار درجه هم تب داشتم و بخار از بدنم میزد بیرون. کلا آفتابهی خوشبینی خالی شده بود و مانده بودم که دوربین عکاسیام را برای چه کسی باید ارث بگذارم. تحمل رنج سخت بود. رفتم دکتر. نیم کیلو آنتیبیوتیک داد و گفت خوب میشی. یکی دو ماه دیگر هم سرفهها میروند. طول میکشد اما قول مساعد داد که افتادهام در مسیر بهبودی. همین دانستنِ افتادن در مسیر بهبودی، رنج را قابل تحمل کرد. مثل آمدن بولدوزر بالای سر خرابههای یک شهر ویران شده از زلزله.
گزارش هواشناسی تا چشم کار میکند، هوا را سرد نشان میدهد و خبری از بهبودی نیست. حتی دارد میگوید این یکشنبه که بیاید، دمای هوای یک طوری سرد میشود که مایعات درون مثانه هم ممکن است منجمد بشود. یعنی فعلا این قطار از ریل سُر خورده بیرون و این کشتی بر گل (کسرهی گاف) نشسته. برای تحمل این سرما لازم است که زمان دقیق بهار را بدانم. لااقل کاش یک جمشید داشتیم که بهش میگفتیم: «آقا ما خستهایم. شما که گردنت بلنده میتونی بگی باهار کدوم وره؟». یا کاش عمهای داشتم که افتاده بود در مسیر پولدار شدن. در مسیر بهبودی. در مسیر خریدن ویلایی وسط دشتهای بابونه. یا لااقل قرن هشتم به دنیا میآمدم در شیراز. در یک خانهی ویلایی با درختهای مرصع به بهار نارنج. همسایهام هم یکی بود که میگفت: «بویِ بهبود ز اوضاعِ جهان میشنوم | شادی آورد گل و بادِ صبا شاد آمد».
من باید نشانهای پیدا کنم از بهبودِ اوضاع. باید نسیم ولرم گمشده در آسمان شهر را پیدا کنم و ازش بپرسم که کی قرار است اینوری بوزد؟ اصلا قرار است بوزد؟ یا یک ننه سرمای الدنگی هست که همهی نسیمهای بهاری را توی شیشه مربا حبس میکند و قایم میکند توی پستوی دخمهاش؟
میبینید؟ این است نتیجه گرفتار شدن در هوای سرد. آفتابهای که دیر متوجه شدی که خالی است. عمهای که پشت کرده به مال دنیا. دماسنجی که همهی جیوهاش از فرط سرما کز کرده ته حباب. افسار باز شدهی هزار اهریمن در زمین و آسمان شهر که تن حافظ را در گور میلرزانند. آنقدر سرد که خمِ ابروی هیچ لیلایی در نماز یادم نمیآید. اما خب. قول میدهم همین که هوا اندکی گرمتر شد جبران کنم و بنویسم که :«باده صافی شد و مرغانِ چمن مست شدند | موسمِ عاشقی و کار به بنیاد آمد».
#فهیم_عطار
@fahimattar
Forwarded from دکتر سعید زیباکلام
🔴الهی! العفو، العفو، العفو، العفو، العفو.
⭕️بار خدایا! این ظلوم جهول کفور، در خواب هم چنین رویهای را نمیدیدم.
وای بر ما! وای بر ما!
به نام انقلاب و ما انقلابیون چهها که صورت نگرفته!
ما چقدر خام و خواب و خوشخیال و خوشباور و خوشبین بودیم.
لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم.
⭕️بار خدایا! تا ما را نیامرزیدهای از این دنیا مبر!
▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
🔻فضلینژاد در مصاحبهای که سال ۸۱ با خلخالی داشته که متن آن در دسترس است، از او سوال میکند. در این مصاحبه، فضلینژاد به خلخالی اصرار میکند که برای ثبت در تاریخ هم که شده برخی از خطاهایش را بگوید.
🔻خلخالی در جواب میگوید: «تاریخ باید نماد دلاوریهای انقلابیون باشد، حالا خطاهایشان را که نباید بزرگ کرد. مثلا اینکه پاسداران یک برادر دوقلو را به جای دیگری آوردهاند و من اعدامش کردهام، اینکه نکته مهمی نیست یا مثلا یک گروه بودند که آخر سال ۵۹ فکر میکنم دستگیر کردند که اساسا اسلامی بودند، اما خب به ما گفتند که اینها مارکسیست هستند و من بدون فوت وقت از دم تیغ گذراندمشان. بعد هم اعلام کردیم اینان در صف شهدای انقلاب هستند و حقیقتاً هم دروغ نگفتیم.»
▫️فضلینژاد به خلخالی میگوید: «یکی برای من تعریف میکرد که شما روزی بنا داشتید بیست نفر را با هم محاکمه کنید. جلوی صف آنها رفتید و گفتید یکی در میان از سمت راست، اولی اعدام شود و دومی حبس ابد برود. نفر آخر که حبس ابد گرفته بود، به امید اینکه شاید روزی آزاد شود، گویا خندهای بر لبانش نقش بست و شما تا خنده او را دیدید گفتید حال که اینطور شد از آخر صف، یکی در میان، اولی اعدام شود و بعدی به حبس ابد رود...»
🔻خلخالی میگوید: «آن خنده شیطانی بود. دقیقاً آن صحنه را به یاد دارم...الان شما میآیید از دلیل و اثبات دلیل حرف میزنید. آن موقع این چیزها نبود اصلا. میگفتند فلانی ضد انقلاب است ما هم اعدامش میکردیم. آن دسته هم که گفتی همهشان محارب بودند. حبس ابد هم با اعدام که زیاد فرقی نمیکرد...»
(هفتهنامه پروین، شماره صفر، ۱۳۸۱ و نک: حاکم شرعی که رد صلاحیت شد/ خلخالی در مسیر انزوا)
🆔 @Saeidzibakalam
⭕️بار خدایا! این ظلوم جهول کفور، در خواب هم چنین رویهای را نمیدیدم.
وای بر ما! وای بر ما!
به نام انقلاب و ما انقلابیون چهها که صورت نگرفته!
ما چقدر خام و خواب و خوشخیال و خوشباور و خوشبین بودیم.
لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم.
⭕️بار خدایا! تا ما را نیامرزیدهای از این دنیا مبر!
▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
🔻فضلینژاد در مصاحبهای که سال ۸۱ با خلخالی داشته که متن آن در دسترس است، از او سوال میکند. در این مصاحبه، فضلینژاد به خلخالی اصرار میکند که برای ثبت در تاریخ هم که شده برخی از خطاهایش را بگوید.
🔻خلخالی در جواب میگوید: «تاریخ باید نماد دلاوریهای انقلابیون باشد، حالا خطاهایشان را که نباید بزرگ کرد. مثلا اینکه پاسداران یک برادر دوقلو را به جای دیگری آوردهاند و من اعدامش کردهام، اینکه نکته مهمی نیست یا مثلا یک گروه بودند که آخر سال ۵۹ فکر میکنم دستگیر کردند که اساسا اسلامی بودند، اما خب به ما گفتند که اینها مارکسیست هستند و من بدون فوت وقت از دم تیغ گذراندمشان. بعد هم اعلام کردیم اینان در صف شهدای انقلاب هستند و حقیقتاً هم دروغ نگفتیم.»
▫️فضلینژاد به خلخالی میگوید: «یکی برای من تعریف میکرد که شما روزی بنا داشتید بیست نفر را با هم محاکمه کنید. جلوی صف آنها رفتید و گفتید یکی در میان از سمت راست، اولی اعدام شود و دومی حبس ابد برود. نفر آخر که حبس ابد گرفته بود، به امید اینکه شاید روزی آزاد شود، گویا خندهای بر لبانش نقش بست و شما تا خنده او را دیدید گفتید حال که اینطور شد از آخر صف، یکی در میان، اولی اعدام شود و بعدی به حبس ابد رود...»
🔻خلخالی میگوید: «آن خنده شیطانی بود. دقیقاً آن صحنه را به یاد دارم...الان شما میآیید از دلیل و اثبات دلیل حرف میزنید. آن موقع این چیزها نبود اصلا. میگفتند فلانی ضد انقلاب است ما هم اعدامش میکردیم. آن دسته هم که گفتی همهشان محارب بودند. حبس ابد هم با اعدام که زیاد فرقی نمیکرد...»
(هفتهنامه پروین، شماره صفر، ۱۳۸۱ و نک: حاکم شرعی که رد صلاحیت شد/ خلخالی در مسیر انزوا)
🆔 @Saeidzibakalam
Forwarded from هممیهن
خاطرۀ گفته نشده یا کمتر گفته شده از انقلاب ۵۷
«خلخالی حکم اعدام خودش را هم امضا کرد!»
ابوالفضل توکلی بینا:
🔹 (برای این که نشان دهیم خلخالی در صدور حکم اعدام دقت ندارد) حکم اعدام خود خلخالی را در برگهای نوشتیم و لای برگههای دیگر گذاشتیم و به وی دادیم. آن را هم امضا کرد! رفتیم و همین حکم امضا شده (حکم اعدام حودش) را به دکتر بهشتی نشان دادیم و گفتیم: ببینید که ایشان چگونه کیلویی عمل میکند تا جایی که حکم اعدام خودش را هم ندیده امضا کرده است!/عصر ایران
@hammihanonline
«خلخالی حکم اعدام خودش را هم امضا کرد!»
ابوالفضل توکلی بینا:
🔹 (برای این که نشان دهیم خلخالی در صدور حکم اعدام دقت ندارد) حکم اعدام خود خلخالی را در برگهای نوشتیم و لای برگههای دیگر گذاشتیم و به وی دادیم. آن را هم امضا کرد! رفتیم و همین حکم امضا شده (حکم اعدام حودش) را به دکتر بهشتی نشان دادیم و گفتیم: ببینید که ایشان چگونه کیلویی عمل میکند تا جایی که حکم اعدام خودش را هم ندیده امضا کرده است!/عصر ایران
@hammihanonline
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🖌هومن پناهنده
مکالمهی روبسپیر با قاضی در سکانسی از دانتون، اثر آندری وایدا.
ماکسیمیلیان روبسپیر، یکی از رهبران انقلاب فرانسه، حقوقدانی بود که، به سبب پایبندیاش به ارزشهای اخلاقی، لقب "فسادناپذیر" داشت. این سکانس مربوط به زمانی است که او، پس از پیروزی انقلاب و در دورهی "وحشت"، در اوج قدرت بود و قدرت اگر مطلق شود، سازوکارش "فسادناپذیر" را نیز فاسد میکند.
#هومن_پناهنده
@gashthaa
مکالمهی روبسپیر با قاضی در سکانسی از دانتون، اثر آندری وایدا.
ماکسیمیلیان روبسپیر، یکی از رهبران انقلاب فرانسه، حقوقدانی بود که، به سبب پایبندیاش به ارزشهای اخلاقی، لقب "فسادناپذیر" داشت. این سکانس مربوط به زمانی است که او، پس از پیروزی انقلاب و در دورهی "وحشت"، در اوج قدرت بود و قدرت اگر مطلق شود، سازوکارش "فسادناپذیر" را نیز فاسد میکند.
#هومن_پناهنده
@gashthaa
Forwarded from شبکه خبر
حسین محبی، معاون تبلیغات سپاه :
۱۶۰۰ شاعر در سپاه شناسایی شدند که با حافظ و سعدی و مولانا که از شعرای بزرگ جامعه ادبی کشور هستند خیلی هم فاصله ای ندارند.
@shabake_khabar_ir
۱۶۰۰ شاعر در سپاه شناسایی شدند که با حافظ و سعدی و مولانا که از شعرای بزرگ جامعه ادبی کشور هستند خیلی هم فاصله ای ندارند.
@shabake_khabar_ir
Forwarded from ایراندل | IranDel
🔴 موسیقی و ادبیات ایرانی
با فراقت چند سازم برگ تنهاییم نیست
دستگاه صبر و پایاب شکیباییم نیست
انتشار یک اجرای خصوصی شنیده نشده
آواز: محمدرضا شجریان
نوازنده نی: محمد موسوی
چامهسرا: سعدی شیرازی و باباطاهر هِمدانی
با فراقت چند سازم برگ تنهاییم نیست
دستگاه صبر و پایاب شکیباییم نیست
ترسم از تنهایی احوالم به رسوایی کشد
ترس تنهاییست ور نه بیم رسواییم نیست
بر گلت آشفتهام بگذار تا در باغ وصل
زاغبانگی میکنم چون بلبلآواییم نیست
تا مصور گشت در چشمم خیال روی دوست
چشم خودبینی ندارم روی خودراییم نیست
درد دوری میکشم گر چه خراب افتادهام
بار جورت میبرم گر چه تواناییم نیست
طبع تو سیر آمد از من جای دیگر دل نهاد
من که را جویم که چون تو طبع هرجاییم نیست
سعدی آتشزبانم در غمت سوزان چو شمع
با همه آتشزبانی در تو گیراییم نیست
(سعدی شیرازی)
روز وصلم قرار دیدن نیست
شب هجرانم آرمیدن نیست
طاقت سر بریدنم باشد
وز حبیبم سر بریدن نیست
مطرب از دست من به جان آمد
که مرا طاقت شنیدن نیست
دست بیچاره چون به جان نرسد
چاره جز پیرهن دریدن نیست
ما خود افتادگان مسکینیم
حاجت دام گستریدن نیست
دست در خون عاشقان داری
حاجت تیغ برکشیدن نیست
با خداوندگاری افتادم
کش سر بنده پروریدن نیست
گفتم ای بوستان روحانی
دیدن میوه چون گزیدن نیست
گفت سعدی خیال خیره مبند
سیب سیمین برای چیدن نیست
(سعدی شیرازی)
نمیدانم دلم دیوانهٔ کیست
اسیر نرگس مستانهٔ کیست
نمیدونم دل سرگشتهٔ مو
کجا میگردد و در خانهٔ کیست
دو چشمم درد چشمانت بچیناد
مبو دردی به چشمانت نشیناد
شنیدم رفتی و یاری گرفتی
اگر گوشم شنید چشمم مبیناد
مو که یارم سر یاری نداره
مو که دردم سبکباری نداره
همه واجن که یارت خواب نازه
چنین خوابه که بیداری نداره
دلم بی وصل تو شادی مبیناد
به غیر از محنت آزادی مبیناد
خرابآباد دل بی مقدم ته
الهی هرگز آبادی مبیناد
دلا خوبان دل خونین پسندند
دلا خون شو که خوبان این پسندند
متاع کفر و دین بیمشتری نیست
گروهی اون گروهی این پسندند
پسندی خوار و زارم تا کی و چند
پریشان روزگارم تا کی و چند
ز دوشم باری ار باری بگیری
گری سربار بارم تا کی و چند
اَلالهی کوهسارانِم تویی یار
بنفشه جوکنارانِم تویی یار
الاله کوهساران هفتهای بی
امید روزگارانِم تویی یار
دلم زار و دلم زار و دلم زار
طبیبم آورید دردِم کِرید چار
طبیبِم چون بِوینه بِرْ مُوی زار
کِرَه دَرمونِ دردِم را به ناچار
فلک! زار و نزارِم کِردی آخِر
جدا از گلعذارِم کِردی آخِر
میان تختهٔ نردم نشوندی
شش و پنجی بکارِم کردی آخر
(دو بیتیهای باباطاهر)
@IranDel_Channel
💢
🔴 موسیقی و ادبیات ایرانی
با فراقت چند سازم برگ تنهاییم نیست
دستگاه صبر و پایاب شکیباییم نیست
انتشار یک اجرای خصوصی شنیده نشده
آواز: محمدرضا شجریان
نوازنده نی: محمد موسوی
چامهسرا: سعدی شیرازی و باباطاهر هِمدانی
با فراقت چند سازم برگ تنهاییم نیست
دستگاه صبر و پایاب شکیباییم نیست
ترسم از تنهایی احوالم به رسوایی کشد
ترس تنهاییست ور نه بیم رسواییم نیست
بر گلت آشفتهام بگذار تا در باغ وصل
زاغبانگی میکنم چون بلبلآواییم نیست
تا مصور گشت در چشمم خیال روی دوست
چشم خودبینی ندارم روی خودراییم نیست
درد دوری میکشم گر چه خراب افتادهام
بار جورت میبرم گر چه تواناییم نیست
طبع تو سیر آمد از من جای دیگر دل نهاد
من که را جویم که چون تو طبع هرجاییم نیست
سعدی آتشزبانم در غمت سوزان چو شمع
با همه آتشزبانی در تو گیراییم نیست
(سعدی شیرازی)
روز وصلم قرار دیدن نیست
شب هجرانم آرمیدن نیست
طاقت سر بریدنم باشد
وز حبیبم سر بریدن نیست
مطرب از دست من به جان آمد
که مرا طاقت شنیدن نیست
دست بیچاره چون به جان نرسد
چاره جز پیرهن دریدن نیست
ما خود افتادگان مسکینیم
حاجت دام گستریدن نیست
دست در خون عاشقان داری
حاجت تیغ برکشیدن نیست
با خداوندگاری افتادم
کش سر بنده پروریدن نیست
گفتم ای بوستان روحانی
دیدن میوه چون گزیدن نیست
گفت سعدی خیال خیره مبند
سیب سیمین برای چیدن نیست
(سعدی شیرازی)
نمیدانم دلم دیوانهٔ کیست
اسیر نرگس مستانهٔ کیست
نمیدونم دل سرگشتهٔ مو
کجا میگردد و در خانهٔ کیست
دو چشمم درد چشمانت بچیناد
مبو دردی به چشمانت نشیناد
شنیدم رفتی و یاری گرفتی
اگر گوشم شنید چشمم مبیناد
مو که یارم سر یاری نداره
مو که دردم سبکباری نداره
همه واجن که یارت خواب نازه
چنین خوابه که بیداری نداره
دلم بی وصل تو شادی مبیناد
به غیر از محنت آزادی مبیناد
خرابآباد دل بی مقدم ته
الهی هرگز آبادی مبیناد
دلا خوبان دل خونین پسندند
دلا خون شو که خوبان این پسندند
متاع کفر و دین بیمشتری نیست
گروهی اون گروهی این پسندند
پسندی خوار و زارم تا کی و چند
پریشان روزگارم تا کی و چند
ز دوشم باری ار باری بگیری
گری سربار بارم تا کی و چند
اَلالهی کوهسارانِم تویی یار
بنفشه جوکنارانِم تویی یار
الاله کوهساران هفتهای بی
امید روزگارانِم تویی یار
دلم زار و دلم زار و دلم زار
طبیبم آورید دردِم کِرید چار
طبیبِم چون بِوینه بِرْ مُوی زار
کِرَه دَرمونِ دردِم را به ناچار
فلک! زار و نزارِم کِردی آخِر
جدا از گلعذارِم کِردی آخِر
میان تختهٔ نردم نشوندی
شش و پنجی بکارِم کردی آخر
(دو بیتیهای باباطاهر)
@IranDel_Channel
💢
Telegram
attach 📎
Forwarded from مدرسه علوم انسانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Ⓜ️ آیت الله طباطبایی نژاد، امام جمعه اصفهان، ۲۰ بهمن ۱۴۰۲:
● چند شب قبل فتوای مرحوم آیتالله بهجت و مرحوم آقای فاضل لنکرانی را مطالعه میکردم؛ یکی سوال کرده بود که آیا اگر مرد به خانمش بگوید من راضی نیستم که بروی توی انتخابات شرکت کنی و رأی بدهی! این خانم می تواند برود شرکت کند؟
فرمودند: بله؛ واجب عینی است؛ واجب عینی را مرد حق ندارد بگوید نرو...
#لاطائلات
#مسخره_بازی
🛜 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
● چند شب قبل فتوای مرحوم آیتالله بهجت و مرحوم آقای فاضل لنکرانی را مطالعه میکردم؛ یکی سوال کرده بود که آیا اگر مرد به خانمش بگوید من راضی نیستم که بروی توی انتخابات شرکت کنی و رأی بدهی! این خانم می تواند برود شرکت کند؟
فرمودند: بله؛ واجب عینی است؛ واجب عینی را مرد حق ندارد بگوید نرو...
#لاطائلات
#مسخره_بازی
🛜 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
Forwarded from مهمات
X (formerly Twitter)
عباس عبدی (@abb_abdi) on X
این تابلو بخوبی بحران فکری ساختار رسمی را نشان میدهد. این ساختار باید مینوشت:
«رای دادن=دفاع از وضع موجود».
در حالی که بخش اول معادله را میخواهند، بخش دوم را وارونه کردهاند، چون میدانند هیچ عاقلی از وضع موجود دفاع نمیکند. حاضر به اقرار رسمی به بخش دوم…
«رای دادن=دفاع از وضع موجود».
در حالی که بخش اول معادله را میخواهند، بخش دوم را وارونه کردهاند، چون میدانند هیچ عاقلی از وضع موجود دفاع نمیکند. حاضر به اقرار رسمی به بخش دوم…
Forwarded from هواشناسی بَختِگان
شیوع گرازخوری در ایران / هر کیلو ۶۰ هزار تومان
در برخی از کشورها خوردن گوشت گراز بسیار متداول است
در برخی سالها حدود ۱۰۰ میلیون تن گوشت خوک در جهان مصرف میشود که بیشترین میزان مصرف آن در چین بوده و بعد هم آمریکا در فهرست مصرفکنندگان در رتبه دوم قرار دارد در دین اسلام مصرف گوشت گراز بدلیل همه چیز خوردن این حیوان حرام اعلام شده است
«حسن» یک شکارچی گزار است که در گفتگو با پژوهشگر ایرنا میگوید
گوشت گراز را چند روز در یخچال فرز میکنیم تا میکروبهایش از بین برود ، از گوشت گوسفند خوشمزهتر است ، یک گراز شکار میکنیم و یک ماه از گوشت آن استفاده میکنیم ، مگر با این گران شدن میشود گوشت گوسفند خورد؟
«محمود» شکارچی دیگری است که میگوید هر گراز، بیشتر از ۲۰ کیلو گوشت دارد هر کیلویی معمولاً بالای ۶۰ هزار تومان فروش میرود ، بهتر از کارگری است
براساس مصوبه شورای عالی محیط زیست در خرداد ۱۳۹۴ با موضوع تعیین بهای شکار جانوران وحشی ، بهای گراز هشت میلیون ریال تعیین شد
@iranweather20
در برخی از کشورها خوردن گوشت گراز بسیار متداول است
در برخی سالها حدود ۱۰۰ میلیون تن گوشت خوک در جهان مصرف میشود که بیشترین میزان مصرف آن در چین بوده و بعد هم آمریکا در فهرست مصرفکنندگان در رتبه دوم قرار دارد در دین اسلام مصرف گوشت گراز بدلیل همه چیز خوردن این حیوان حرام اعلام شده است
«حسن» یک شکارچی گزار است که در گفتگو با پژوهشگر ایرنا میگوید
گوشت گراز را چند روز در یخچال فرز میکنیم تا میکروبهایش از بین برود ، از گوشت گوسفند خوشمزهتر است ، یک گراز شکار میکنیم و یک ماه از گوشت آن استفاده میکنیم ، مگر با این گران شدن میشود گوشت گوسفند خورد؟
«محمود» شکارچی دیگری است که میگوید هر گراز، بیشتر از ۲۰ کیلو گوشت دارد هر کیلویی معمولاً بالای ۶۰ هزار تومان فروش میرود ، بهتر از کارگری است
براساس مصوبه شورای عالی محیط زیست در خرداد ۱۳۹۴ با موضوع تعیین بهای شکار جانوران وحشی ، بهای گراز هشت میلیون ریال تعیین شد
@iranweather20
سیاستهایِ ساختمانی؛
انتخابات و مسئلهی راهبرد
حسین موسوی
(۱)
هر زمان سخن از مسائل ایران به میان می آید، دو گروه در برابر هم صف می کشند: موافقان کل وضعیت و مخالفان کل وضعیت.
این هر دو گروه، به یک کلیت ارجاع می دهند. در ادبیات آن دو، پای کلیتی در میان است که سراسر ما را خوشبخت یا بدبخت می کند.
این هر دو می گویند انتخابات در ایران، قسمی رفراندوم است: تایید یا رد جمهوری اسلامی.
هر دو نیز دشمنانی تصویر کرده اند: یکی می گوید اگر کسی به جمهوری اسلامی رای دهد، به شهدای جنبش مهسا خیانت کرده، و دیگری می گوید اگر کسی رای ندهد به نظام مقدس و ولی بر حق، کافر شده است.
(۲)
تقریبا هیچ کدام از این دو گروه به ظاهر متخاصم، به مسئله مشخصی ارجاع نمی دهند. نیروهای کار هیچ کدام روشن نیست. حول حل هیچ مسئله ای ولو حفظ یا براندازی نظام نیز سازماندهی نمی کنند.
هر دو گروه به جایی بیرون از سیاست ارجاع می دهند. امری خیالین راهبر هر دو گروه است. گویی جمهوری اسلامی، یک "زنبابا" است که بسته به چگونگی آن، خوشبختی و بدبختی ما نیز تامین می شود.
برای هر این دو گروه، امر اخلاقی دلالت بر یک وضعیت کلان دارد. وضعیتی که همه مسائل را میخواهد به هم ربط دهد: مثلا اینکه کشاورز دیشموکی باید کل زندگی اش را بر سر شهدای جنبش مهسا بگذارد و از این دست انتظارات.
(۳)
غایت هر دو گروه ناکجاآباد است: نه قدرت، نه انباشت ثروت، نه تئوری، نه تشکیلات، نه سازماندهی، نه کار تیمی، نه برنامه و مدل مشخص، نه مسیر جاده، نه از نقطه آ تا ب، هیچ چیز برای این دو روشن نیست. یکی در ماه، روحالقدس می بیند و دیگری شیطان.
ادبیات هر دو گروه نیز روشن است: میخواهند با «قیام و قعود» نسخه ما را در ابعاد ملی بپیچند. هو کردن یا هورا کشیدن، زنده باد یا مرده باد از ادبیات هر دوست.
ویژگی مشترک دیگر اینکه هر دو مسئله را به شدت ساده می کنند، ساده می کنند تا بگویند حل همه چیز نیز ساده است. تاریخ، سیاست، جامعه، مردم، و ... همگی در ادبیات هر دو گروه ارجاعات ساده و روشنی دارد.
(۴)
این هر دو گروه، ویژگی مشترک جالب دیگری نیز دارند:
این هر دو، خود را تمامِ مردم میانگارند. مثلا شخصی اگر دانشگاهی است، بر این تصور است که همهی مردم معضل دانشگاهی دارند. یا اگر کارمند جز دستگاه است، تصورش این است که همه مشکل او را دارند. یا اگر زنی در پایتخت است که چالش حجاب دارد، تصور می کند که همگان مسئله حجاب دارند، یا اگر یک بسیجی است، کل مردم را می خواهد در شابلون فکرِ بسیجی جای دهد. یا اگر با آمریکا مشکل هویتی دارد، تصورش این است که همگان با آمریکا مسئله هویتی دارند.
فرهنگ سیاسی این دو چنین است: «مومنانی» دارند که در پی «رستگاریاند.» زمین بازی برایشان میدان های متنوع نزاع گروه ها نیست، بحثهایشان بر سر پاکی و پلیدی است. هر دو به دنبال قسمی "منزه" بودناند.
(۵)
این هر دو سیاست را "ساختمانی" کردهاند، با هژمونیِ گفتمانِ «بکوب و بساز.»
سیاستِ مردمان اما، ساختمانی نیست. آنها در همین خانه، لِکولِک ادامه میدهند. مردم شاید جوانکی باشد در پی مجوز کسب و کار، شاید معلمی در کشاکش یادگیری دانش آموزی معلول، شاید پدر و مادری در چالش چگونگی تربیت فرزند، شاید کارگری به دنبال جور کردن وامی تازه، شاید کشاورزی به دنبال لابی برای انتقال لوله آب به روی زمینش ... سیاستِ مردمان زندگی است، گاهی منزه و گاهی آلوده، گاهی شریف و گاه ناشریف، آنها هر روزه در نهادهای بازار و دولت و جامعه، با هم رویارو میشوند، چالش میکنند، و به دنبال حل مسائلشان هستند.
اما نکتهی حائز اهمیت در زندگی مردمان، این است که خانه تداوم دارد. در سیاستِ ساختمانی اما، خانه یا محل سکونت هست، یا نیست. در سیاستِ مردمان اما، گرچه نزاع هست، اما زندگی -خوب یا بد- ادامه ی حیات می دهد.
(۶)
به نظرم باید از سیاستِ خدا و شیطان، به زمینِ سیاستِ مردم هبوط کرد. مردم اما آن هالهی قدسی بی خط و خدشه نیستند. پهنهای اند پر از ستیز و کشمکش، پر از تعارض و تنازع و همدلی و همزیستی و همبستگی نیز.
گفتمانِ «بکوب و بساز» همان گفتمانِ «بکوب و بکوب» است، چیزی ساخته نمیشود چون مسئلهای در جزئیات وجود ندارد که باید حل شود. در فرهنگ سیاسی دولت محور در ایران، هر دولتِ مستقر، هر دستگاهِ دولتی، یک شرّ اعظم است که باید از صحنهی هستی پاک شود.
اما اگر بر زمین سیاستِ مردم فرود آییم، حتی رفتارهای انتخاباتی آنها بیشتر نظر ما را جلب خواهد کرد،
با این حال شاید بپرسیم که منادیان سیاستِ ساختمانی از کنش مردم چه می آموزند، و با انتخابات چگونه مواجه میشوند؟
(۷)
من فکر میکنم از رستگاری مومنان، از این سیاستِ ساختمانی، از این بکوب و بکوب، از این ارجاع همه چیز به یک کلیت خیالین، از این رای دادن یا ندادن و بدل کردن آن به یک کنش سیاسی و باد به غبغب انداختن، باید دست کشید.
انتخابات و مسئلهی راهبرد
حسین موسوی
(۱)
هر زمان سخن از مسائل ایران به میان می آید، دو گروه در برابر هم صف می کشند: موافقان کل وضعیت و مخالفان کل وضعیت.
این هر دو گروه، به یک کلیت ارجاع می دهند. در ادبیات آن دو، پای کلیتی در میان است که سراسر ما را خوشبخت یا بدبخت می کند.
این هر دو می گویند انتخابات در ایران، قسمی رفراندوم است: تایید یا رد جمهوری اسلامی.
هر دو نیز دشمنانی تصویر کرده اند: یکی می گوید اگر کسی به جمهوری اسلامی رای دهد، به شهدای جنبش مهسا خیانت کرده، و دیگری می گوید اگر کسی رای ندهد به نظام مقدس و ولی بر حق، کافر شده است.
(۲)
تقریبا هیچ کدام از این دو گروه به ظاهر متخاصم، به مسئله مشخصی ارجاع نمی دهند. نیروهای کار هیچ کدام روشن نیست. حول حل هیچ مسئله ای ولو حفظ یا براندازی نظام نیز سازماندهی نمی کنند.
هر دو گروه به جایی بیرون از سیاست ارجاع می دهند. امری خیالین راهبر هر دو گروه است. گویی جمهوری اسلامی، یک "زنبابا" است که بسته به چگونگی آن، خوشبختی و بدبختی ما نیز تامین می شود.
برای هر این دو گروه، امر اخلاقی دلالت بر یک وضعیت کلان دارد. وضعیتی که همه مسائل را میخواهد به هم ربط دهد: مثلا اینکه کشاورز دیشموکی باید کل زندگی اش را بر سر شهدای جنبش مهسا بگذارد و از این دست انتظارات.
(۳)
غایت هر دو گروه ناکجاآباد است: نه قدرت، نه انباشت ثروت، نه تئوری، نه تشکیلات، نه سازماندهی، نه کار تیمی، نه برنامه و مدل مشخص، نه مسیر جاده، نه از نقطه آ تا ب، هیچ چیز برای این دو روشن نیست. یکی در ماه، روحالقدس می بیند و دیگری شیطان.
ادبیات هر دو گروه نیز روشن است: میخواهند با «قیام و قعود» نسخه ما را در ابعاد ملی بپیچند. هو کردن یا هورا کشیدن، زنده باد یا مرده باد از ادبیات هر دوست.
ویژگی مشترک دیگر اینکه هر دو مسئله را به شدت ساده می کنند، ساده می کنند تا بگویند حل همه چیز نیز ساده است. تاریخ، سیاست، جامعه، مردم، و ... همگی در ادبیات هر دو گروه ارجاعات ساده و روشنی دارد.
(۴)
این هر دو گروه، ویژگی مشترک جالب دیگری نیز دارند:
این هر دو، خود را تمامِ مردم میانگارند. مثلا شخصی اگر دانشگاهی است، بر این تصور است که همهی مردم معضل دانشگاهی دارند. یا اگر کارمند جز دستگاه است، تصورش این است که همه مشکل او را دارند. یا اگر زنی در پایتخت است که چالش حجاب دارد، تصور می کند که همگان مسئله حجاب دارند، یا اگر یک بسیجی است، کل مردم را می خواهد در شابلون فکرِ بسیجی جای دهد. یا اگر با آمریکا مشکل هویتی دارد، تصورش این است که همگان با آمریکا مسئله هویتی دارند.
فرهنگ سیاسی این دو چنین است: «مومنانی» دارند که در پی «رستگاریاند.» زمین بازی برایشان میدان های متنوع نزاع گروه ها نیست، بحثهایشان بر سر پاکی و پلیدی است. هر دو به دنبال قسمی "منزه" بودناند.
(۵)
این هر دو سیاست را "ساختمانی" کردهاند، با هژمونیِ گفتمانِ «بکوب و بساز.»
سیاستِ مردمان اما، ساختمانی نیست. آنها در همین خانه، لِکولِک ادامه میدهند. مردم شاید جوانکی باشد در پی مجوز کسب و کار، شاید معلمی در کشاکش یادگیری دانش آموزی معلول، شاید پدر و مادری در چالش چگونگی تربیت فرزند، شاید کارگری به دنبال جور کردن وامی تازه، شاید کشاورزی به دنبال لابی برای انتقال لوله آب به روی زمینش ... سیاستِ مردمان زندگی است، گاهی منزه و گاهی آلوده، گاهی شریف و گاه ناشریف، آنها هر روزه در نهادهای بازار و دولت و جامعه، با هم رویارو میشوند، چالش میکنند، و به دنبال حل مسائلشان هستند.
اما نکتهی حائز اهمیت در زندگی مردمان، این است که خانه تداوم دارد. در سیاستِ ساختمانی اما، خانه یا محل سکونت هست، یا نیست. در سیاستِ مردمان اما، گرچه نزاع هست، اما زندگی -خوب یا بد- ادامه ی حیات می دهد.
(۶)
به نظرم باید از سیاستِ خدا و شیطان، به زمینِ سیاستِ مردم هبوط کرد. مردم اما آن هالهی قدسی بی خط و خدشه نیستند. پهنهای اند پر از ستیز و کشمکش، پر از تعارض و تنازع و همدلی و همزیستی و همبستگی نیز.
گفتمانِ «بکوب و بساز» همان گفتمانِ «بکوب و بکوب» است، چیزی ساخته نمیشود چون مسئلهای در جزئیات وجود ندارد که باید حل شود. در فرهنگ سیاسی دولت محور در ایران، هر دولتِ مستقر، هر دستگاهِ دولتی، یک شرّ اعظم است که باید از صحنهی هستی پاک شود.
اما اگر بر زمین سیاستِ مردم فرود آییم، حتی رفتارهای انتخاباتی آنها بیشتر نظر ما را جلب خواهد کرد،
با این حال شاید بپرسیم که منادیان سیاستِ ساختمانی از کنش مردم چه می آموزند، و با انتخابات چگونه مواجه میشوند؟
(۷)
من فکر میکنم از رستگاری مومنان، از این سیاستِ ساختمانی، از این بکوب و بکوب، از این ارجاع همه چیز به یک کلیت خیالین، از این رای دادن یا ندادن و بدل کردن آن به یک کنش سیاسی و باد به غبغب انداختن، باید دست کشید.
بیشتر باید متواضع بود، مسئله را در سطح خرد تعریف کرد، بازیگران هر میدان منازعه را به دقت ترسیم کرد، ماتریس منافع متعارض را درآورد، امکانات و نیروها و تیم و ... را شناخت و برای حل هر مسئله در یک سطحی برنامه عملیاتی تعریف کرد.
این نوعِ سیاستورزی بیشتر معطوف به شهر و زندگی مردمان است. مثلا من در شهرم بحران خودکشی دارم. من باید بتوانم در قدم اول برای چاره جویی مسئله یک بسیج نیرو ایجاد کنم. کمپین نه به خودکشی راه بیندازم تا حواسها به سمت این بحران جلب شود.
(۸)
اینکه در انتخابات شرکت کنیم، یا آن را تحریم کنیم، به خودیِ خود واجد هیچ اثربخشی واقعی در زندگی مردمان نیست. حکومت با انتخابات یا بی انتخابات به کار خود ادامه میدهد. مشروع و مقبول باشد یا نباشد.
جنگهای زرگری، اینکه دندانهای اسب ۲۰ تاست یا ۳۲ تا، اینکه آبزیان مهره دارند یا ندارند، اینکه یک فیل زیباتر است یا خرگوش سریعتر، هیچ کدام مسئلهی ما نیست. انتخابات به خودیِ خود نمیتواند مسئله باشد. مسئله به خودِ زندگی و مسائلش برمیگردد.
مسائل نیز در ایران ابعاد ملی یافته است. در آموزش و پرورش، میانگین نمرات بچه های دیپلم حدودا ۱۰ است. این بحرانِ نظام و دولت نیست که کسی از بیرون یا از آن بالا باید حلش کند، بحران ملت است که چرایی آن، دلایل بسیار عدیده، از استخدام و کیفیت معلمان تا فضای مجازی تا خانواده ها تا ... دارد. مسئله آنقدر پیچیده است که در تصور نمیگنجد.
(۹)
دولت و ملت، هنوز دولت و ملتِ زمانِ قاجار و پیشامشروطهاند. نماینده ها، نه نماینده صنف یا رسته خاص شغلی یا گروه اجتماعی، که نماینده مناطق اند. بی خود نیست که مردم گچساران در پی آقای تاجگردون می روند. ذهنیت هم حاکمیت هم خود مردم این است که فلان نماینده از بهمان منطقه، می تواند نماینده کلیت مردم بومی در مرکز باشد.
نهادهای مدرن که قدمتی نهایت صدساله دارند، واجد کارکردهای مدرن نیستند. نهاد قضا، نهاد قانون، نهاد علم، و ... هر کدام واجد معضلاتی است. این نیز مسئله ملی ماست نه مسئله این یا آن دولت و حکومت. مسئله به نحوهی شکل یافتگی کلیت جامعه ما در طول تاریخ بازمیگردد. جامعه هنوز مسائلش را مبتنی بر قسمی "روابط شخصی" حل میکند. این نیز چنین نیست که حکومت به سادگی بتواند ضابطه را بر رابطه تحمیل کند.
با این سیاست البته، هم حکومت در گل میماند، هم مردم، گویی راهی هم متصور نیستند. چون شما نمیتوانید در آن واحد، هم نماینده کارگر باشید، هم کارفرما، هم کشاورز، هم پیمان کار، هم عشایر، هم روحانیت، هم بازار، هم پزشک و ... این نمایندگی نیست، بلکه نمایندگی علیالقاعده باید نوعی نمایندگی اجتماعی گروهها باشد که بتواند مسائل مبتلابه هر گروه خاص را صورتبندی کند و نماینده همان گروه باشد. این بحث مفصلی می طلبد.
(۱۰)
پس چه کنیم؟ نمیدانم! این یادداشت قرار نبوده چیزی را دفعتا و یک مرتبه حل کند. تلاشش این بود بر پیچیدگی و دشواری بیفزاید. شاید کار احمقانه ای باشد. اما راهی هم به ناکجا آباد متصور نیست.
فعلا به عنوان کمی متواضع بودن و دست گرمی، هر گروهی می تواند بر مسائل شهر و محله زندگیاش تمرکز کند. از تعمیم هر مسئله به کل ایران دست بکشد، دنبال راهکارهای مشخص عملیاتی برای حل مسئله خودش باشد، با نهادهای به ویژه شهری وارد تعامل و لابی شود، از امکان ها و ظرفیت های نماینده شهر نیز برای حل مسئله استفاده کند.
بیشتر این می تواند مد نظر باشد که نه حق شخصی و باندی، که بیشتر خیر جمعی و جماعتی مد نظر باشد، به نحوی که همبستگی بخش باشد، با توجه فزاینده به حفظ محیط زیست. می تواند این مد نظر باشد که یک مسئله را حل کنیم و بعد برایش طرحی بنویسیم که چگونه حل شد، شکل سازماندهی چطور بود، تعاملات و رابطه ها چگونه شکل گرفتند، شبکه و تشکیلات چگونه ایجاد شد، موانع چه بودند، مسئله چگونه حل شد و سرآخر، چگونه قابلیت تعمیم دارد.
برای حل هر مسئلهای، عصر کلان الگوها پایان یافته است، متواضع باشیم!
این نوعِ سیاستورزی بیشتر معطوف به شهر و زندگی مردمان است. مثلا من در شهرم بحران خودکشی دارم. من باید بتوانم در قدم اول برای چاره جویی مسئله یک بسیج نیرو ایجاد کنم. کمپین نه به خودکشی راه بیندازم تا حواسها به سمت این بحران جلب شود.
(۸)
اینکه در انتخابات شرکت کنیم، یا آن را تحریم کنیم، به خودیِ خود واجد هیچ اثربخشی واقعی در زندگی مردمان نیست. حکومت با انتخابات یا بی انتخابات به کار خود ادامه میدهد. مشروع و مقبول باشد یا نباشد.
جنگهای زرگری، اینکه دندانهای اسب ۲۰ تاست یا ۳۲ تا، اینکه آبزیان مهره دارند یا ندارند، اینکه یک فیل زیباتر است یا خرگوش سریعتر، هیچ کدام مسئلهی ما نیست. انتخابات به خودیِ خود نمیتواند مسئله باشد. مسئله به خودِ زندگی و مسائلش برمیگردد.
مسائل نیز در ایران ابعاد ملی یافته است. در آموزش و پرورش، میانگین نمرات بچه های دیپلم حدودا ۱۰ است. این بحرانِ نظام و دولت نیست که کسی از بیرون یا از آن بالا باید حلش کند، بحران ملت است که چرایی آن، دلایل بسیار عدیده، از استخدام و کیفیت معلمان تا فضای مجازی تا خانواده ها تا ... دارد. مسئله آنقدر پیچیده است که در تصور نمیگنجد.
(۹)
دولت و ملت، هنوز دولت و ملتِ زمانِ قاجار و پیشامشروطهاند. نماینده ها، نه نماینده صنف یا رسته خاص شغلی یا گروه اجتماعی، که نماینده مناطق اند. بی خود نیست که مردم گچساران در پی آقای تاجگردون می روند. ذهنیت هم حاکمیت هم خود مردم این است که فلان نماینده از بهمان منطقه، می تواند نماینده کلیت مردم بومی در مرکز باشد.
نهادهای مدرن که قدمتی نهایت صدساله دارند، واجد کارکردهای مدرن نیستند. نهاد قضا، نهاد قانون، نهاد علم، و ... هر کدام واجد معضلاتی است. این نیز مسئله ملی ماست نه مسئله این یا آن دولت و حکومت. مسئله به نحوهی شکل یافتگی کلیت جامعه ما در طول تاریخ بازمیگردد. جامعه هنوز مسائلش را مبتنی بر قسمی "روابط شخصی" حل میکند. این نیز چنین نیست که حکومت به سادگی بتواند ضابطه را بر رابطه تحمیل کند.
با این سیاست البته، هم حکومت در گل میماند، هم مردم، گویی راهی هم متصور نیستند. چون شما نمیتوانید در آن واحد، هم نماینده کارگر باشید، هم کارفرما، هم کشاورز، هم پیمان کار، هم عشایر، هم روحانیت، هم بازار، هم پزشک و ... این نمایندگی نیست، بلکه نمایندگی علیالقاعده باید نوعی نمایندگی اجتماعی گروهها باشد که بتواند مسائل مبتلابه هر گروه خاص را صورتبندی کند و نماینده همان گروه باشد. این بحث مفصلی می طلبد.
(۱۰)
پس چه کنیم؟ نمیدانم! این یادداشت قرار نبوده چیزی را دفعتا و یک مرتبه حل کند. تلاشش این بود بر پیچیدگی و دشواری بیفزاید. شاید کار احمقانه ای باشد. اما راهی هم به ناکجا آباد متصور نیست.
فعلا به عنوان کمی متواضع بودن و دست گرمی، هر گروهی می تواند بر مسائل شهر و محله زندگیاش تمرکز کند. از تعمیم هر مسئله به کل ایران دست بکشد، دنبال راهکارهای مشخص عملیاتی برای حل مسئله خودش باشد، با نهادهای به ویژه شهری وارد تعامل و لابی شود، از امکان ها و ظرفیت های نماینده شهر نیز برای حل مسئله استفاده کند.
بیشتر این می تواند مد نظر باشد که نه حق شخصی و باندی، که بیشتر خیر جمعی و جماعتی مد نظر باشد، به نحوی که همبستگی بخش باشد، با توجه فزاینده به حفظ محیط زیست. می تواند این مد نظر باشد که یک مسئله را حل کنیم و بعد برایش طرحی بنویسیم که چگونه حل شد، شکل سازماندهی چطور بود، تعاملات و رابطه ها چگونه شکل گرفتند، شبکه و تشکیلات چگونه ایجاد شد، موانع چه بودند، مسئله چگونه حل شد و سرآخر، چگونه قابلیت تعمیم دارد.
برای حل هر مسئلهای، عصر کلان الگوها پایان یافته است، متواضع باشیم!
Forwarded from کانال خبری بامدادنو
🔴 مصطفی معین: برپایه یک پیمایش ایرانیان، بیاعتمادی در سطح عمومی به ۸۱ درصد میرسد!/ سیاستمداران در پایینترین سطح اعتماد عمومی قرار دارند
🔸مصطفی معین استاد دانشگاه در سیزدهمین همایش سلامت روان و رسانه با اشاره به برخی از نتایج طرح پیمایش ارزشها و نگرشهای ایرانیان (موج چهارم-آبان ۱۴۰۲) هشدار داد:
🔸بر پایه آن پیمایش، بیاعتمادی در سطح عمومی به ۸۱ درصد میرسد. بیاعتمادی نسبت به نهادهای حکومتی در حدود ۵۰ تا ۶۰ درصد، به رسانهها اعم از صداوسیما، روزنامهها و سایتها و شبکههای مجازی داخلی و خارجی و ماهوارهها بین ۶۰ تا ۷۰ درصد است.
🔸از نظر میزان اعتماد به اصناف و اقشار مختلف، پزشکان، استادان و معلمان در راس هستند و سیاستمداران در پائینترین سطح اعتماد عمومی قرار دارند.
🔸خودکشی در ایران هنوز از میانگین جهانی پایینتر است ولی روندی رو به افزایش دارد. شرایط کنونی جامعه ایران پرچالش و بحرانی ارزیابی میشود./ جماران
❇️ @baamdadeno
🔸مصطفی معین استاد دانشگاه در سیزدهمین همایش سلامت روان و رسانه با اشاره به برخی از نتایج طرح پیمایش ارزشها و نگرشهای ایرانیان (موج چهارم-آبان ۱۴۰۲) هشدار داد:
🔸بر پایه آن پیمایش، بیاعتمادی در سطح عمومی به ۸۱ درصد میرسد. بیاعتمادی نسبت به نهادهای حکومتی در حدود ۵۰ تا ۶۰ درصد، به رسانهها اعم از صداوسیما، روزنامهها و سایتها و شبکههای مجازی داخلی و خارجی و ماهوارهها بین ۶۰ تا ۷۰ درصد است.
🔸از نظر میزان اعتماد به اصناف و اقشار مختلف، پزشکان، استادان و معلمان در راس هستند و سیاستمداران در پائینترین سطح اعتماد عمومی قرار دارند.
🔸خودکشی در ایران هنوز از میانگین جهانی پایینتر است ولی روندی رو به افزایش دارد. شرایط کنونی جامعه ایران پرچالش و بحرانی ارزیابی میشود./ جماران
❇️ @baamdadeno
HTML Embed Code: