Channel: |دِلژین|
کودکانه دوستم بدار...
مثلا وقتی مادرت گفت ؛
"این نه"
همانجا بنشین و...
برایم گریه کن:)
مثلا وقتی مادرت گفت ؛
"این نه"
همانجا بنشین و...
برایم گریه کن:)
چطوری حرفای دروغتون رو انقدر با اعتماد به نفس میزنین؟
من حرفای راستم رو هم با شک میگم:/
من حرفای راستم رو هم با شک میگم:/
تو زندگیتون دنبال آدمهای سیر باشین
سیر از مهمونی، سیر از جنس مخالف، سیر از خوشیهای موقت، سیر از پول
آدمهای گشنه فقط به روحتون آسیب میزنن
دختر و پسر هم نداره !
سیر از مهمونی، سیر از جنس مخالف، سیر از خوشیهای موقت، سیر از پول
آدمهای گشنه فقط به روحتون آسیب میزنن
دختر و پسر هم نداره !
مامان بزرگم آخر همهی تلفنهایش میگفت:
کاری نداشتم که!
زنگ زده بودم صداتان را بشنوم...
ما هم که جوان و جاهل،
چه میدانستیم صدا با دل آدم چه میکند.
کاری نداشتم که!
زنگ زده بودم صداتان را بشنوم...
ما هم که جوان و جاهل،
چه میدانستیم صدا با دل آدم چه میکند.
Forwarded from |طنین|
یک پرتوپلا: سربازی پسرها را مرد میکند.
کسی که این حرف را زده، یا اصلا سربازیِ اجباری نرفته، یا مثل شهروندان عادی سربازی نرفته، یا احمق است یا خائن.
اگر کلمهی مرد معادل قوی، محکم و استوار و این طور چیزها است، پس ربطی به سربازی ندارد. وقتی تبدیل میشوی به شهروند درجهی چندم، وقتی برای همه "تو" هستی. وقتی در بهترین دورهی زندگی، در یک پادگان حرام میشوی. وقتی حقوقت کرایهی اتوبوست را پوشش نمیدهد. وقتی برای یک روز مرخصی باید حقارت بکشی. وقتی باید باج بدهی تا اذیتت نکنند. وقتی باید سکوت کنی، تا آزارت ندهند. وقتی شب عید، در غربت، یک هفته، هر شب دوتا سیبزمینی شام توست. وقتی غذا بد است و همین غذای بد، کم است. وقتی باید خاک را از روی خاک باغچه جارو کنی. وقتی پوتین نامرغوب است و پاهایت تاول زده. وقتی با پای تاولزده وادارت میکنند در میدان بدوی. وقتی سربازی که "معرّف" دارد، جلوی چشم تو، جور دیگری خدمت میکند. وقتی اصلا این کلمهی خدمت را درک نمیکنی. وقتی حق نداری نق بزنی، چون نقزدن مردانه نیست (!). چون مرد حق ندارد کم بیاورد. چون مرد حق ندارد حرف بزند و زار بزند. کدام استواری و قدرت؟ اینها همه جانکندن است. روانِ آدم بعد از سربازی، مجروح است و مجروح میماند.
کسی که این حرف را زده، یا اصلا سربازیِ اجباری نرفته، یا مثل شهروندان عادی سربازی نرفته، یا احمق است یا خائن.
اگر کلمهی مرد معادل قوی، محکم و استوار و این طور چیزها است، پس ربطی به سربازی ندارد. وقتی تبدیل میشوی به شهروند درجهی چندم، وقتی برای همه "تو" هستی. وقتی در بهترین دورهی زندگی، در یک پادگان حرام میشوی. وقتی حقوقت کرایهی اتوبوست را پوشش نمیدهد. وقتی برای یک روز مرخصی باید حقارت بکشی. وقتی باید باج بدهی تا اذیتت نکنند. وقتی باید سکوت کنی، تا آزارت ندهند. وقتی شب عید، در غربت، یک هفته، هر شب دوتا سیبزمینی شام توست. وقتی غذا بد است و همین غذای بد، کم است. وقتی باید خاک را از روی خاک باغچه جارو کنی. وقتی پوتین نامرغوب است و پاهایت تاول زده. وقتی با پای تاولزده وادارت میکنند در میدان بدوی. وقتی سربازی که "معرّف" دارد، جلوی چشم تو، جور دیگری خدمت میکند. وقتی اصلا این کلمهی خدمت را درک نمیکنی. وقتی حق نداری نق بزنی، چون نقزدن مردانه نیست (!). چون مرد حق ندارد کم بیاورد. چون مرد حق ندارد حرف بزند و زار بزند. کدام استواری و قدرت؟ اینها همه جانکندن است. روانِ آدم بعد از سربازی، مجروح است و مجروح میماند.
آدم متعلق به جايى كه بدنیا اومده و بزرگ شده، نيست. آدم حتی متعلق به جايى كه خوشحال و یا غمگين بوده هم نيست. آدم متعلق به اونجاییه كه دلش میخواد باشه، ولى نيست …
که اتفاقاتی که دوستشان نداریم یا آدمها را عصبانی میکنند یا ناراحت، و فرق زیادی بین ناراحتی و عصبانیت است، که عصبانیت به زمان کمتر میشود و ناراحتی به زمان زیادتر، که عصبانیت کوتاه و تیز است و ناراحتی طولانی و کُند، که عصبانیت آدم را آدم دیگری نمیکند و فقط آدم را واقعیتر از آن چیزی که باید و هست میکند و ناراحتی تغییری همیشگیست در آدم بی آنکه دیده شود و تنها همه چیز آدم را غیرواقعی و ساختگیتر از تمام آن چیزی که پیشتر بود میکند ...
حمید: خب من واقعاً ازت ممنونم.
ناهید: به خاطر چی ممنونی؟
حمید: به خاطر چیزهای خیلی کوچیک. به خاطر اینکه یادت بود من این رستوران رو خیلی دوست دارم، یادت بود بهترین غذایی که دوست دارم باقالیپلو با ماهیچهاس، یادت بود با غذام فلفل میخورم، بعد غذام حتما خلال دندون برمیدارم؛ حتی یادت بود از صدای خیار تو سالاد بدم میاد. ازت ممنونم به خاطر همه چیزهای کوچیک که برای آدمای دیگه اهمیتی نداره.
ناهید: از همه اینا چه نتیجهای میگیری؟
حمید: اینکه هنوز دوستم داری.
📽تنهایی
ناهید: به خاطر چی ممنونی؟
حمید: به خاطر چیزهای خیلی کوچیک. به خاطر اینکه یادت بود من این رستوران رو خیلی دوست دارم، یادت بود بهترین غذایی که دوست دارم باقالیپلو با ماهیچهاس، یادت بود با غذام فلفل میخورم، بعد غذام حتما خلال دندون برمیدارم؛ حتی یادت بود از صدای خیار تو سالاد بدم میاد. ازت ممنونم به خاطر همه چیزهای کوچیک که برای آدمای دیگه اهمیتی نداره.
ناهید: از همه اینا چه نتیجهای میگیری؟
حمید: اینکه هنوز دوستم داری.
📽تنهایی
|دِلژین|
از لحاظ روحی احتیاج دارم برم کنسرت؛ داریوش بگه اون که رفته دیگه هیچ وقت نمیاد بعد میکروفون رو بگیره سمت جمعیت در حال مست با تمام وجود داد بزنم تا قیامت دل من گریه میخاد:)
از لحاظ روحی :
نیاز دارم که وقتی انلاین میشم بدونم یکی منتظر حرف زدن با من بوده.
نیاز دارم که وقتی انلاین میشم بدونم یکی منتظر حرف زدن با من بوده.
آدمیزاد اشتباه میکنه، گند میزنه، بعد عبرت میگیره و بزرگتر میشه. این طبیعت آدمه. اطمینانی وجود نداره که آدم تا آخر عمرش گندهای جدیدتری نزنه، اما وقتی میگه "اشتباه کردم"، یعنی فهمیده، یعنی میخواد جبران کنه. وقتی بر مبنای یک اشتباه کسی رو خط میزنید، یعنی خودتون ابرانسانید؟ نیستید.
کاش وقتی اساتید میپرسیدن «چرا سر کلاس حاضر نشدی؟» به جای مریض بودم، کار مهمی برام پیش اومد، اینترنتمون مشکل داشت و دلایل منطقی دیگه، میتونستم صادقانه بگم «چون خیلی خیلی غمگینم، بدنم انگار دیگه مال من نیست و به حرفهام گوش نمیده و من هم نمیتونم به حرفهای شما گوش بدم.»
«به سکوت خو میگرفت؛ و آنقدر بیحضور شده بود که همه فراموشش کرده بودند، انگار به دنیا آمده بود که تنها باشد.»
طرز خودکشی در هرکس منحصر به خودشه،
یکی دیگه شیک نمیپوشه،
یکی دیگه آرزویی نمیکنه،
یکی دیگه به تحصیل ادامه نمیده،
یکی دیگه به خودش نمیرسه..!
یکی مدام ترانه های غمگین گوش میده
یکی محبت نمیکنه، یکی محبت نمی پذیره!
حال این روزای ماست.
یکی دیگه شیک نمیپوشه،
یکی دیگه آرزویی نمیکنه،
یکی دیگه به تحصیل ادامه نمیده،
یکی دیگه به خودش نمیرسه..!
یکی مدام ترانه های غمگین گوش میده
یکی محبت نمیکنه، یکی محبت نمی پذیره!
حال این روزای ماست.
مثل سیگار روشنی که نه کشیدی
و نه خاموشش کردی ، لای انگشتانت باقی ماندم .
آیا فراموش کردی که در حال سوختنم؟
و نه خاموشش کردی ، لای انگشتانت باقی ماندم .
آیا فراموش کردی که در حال سوختنم؟
HTML Embed Code: