TG Telegram Group Link
Channel: اندیشه انتقادی
Back to Bottom
اندیشه انتقادی
🔶 انسان یا ناموس 🔹 یعقوب زارعی (دکتری جامعه‌شناسی) همین چند وقت پیش بود رومینا، دختر نوجوان سلاخی شد،جنجالی به پا شد. صداها بلند شد اما این تب به فاصله چند هفته فروکش کرد و زن باز شد ناموس. و امسال پس از به آتش کشیدن گلاله در سنندج، قتل مبینا به دست همسرش…
🔶آیا باید بی‌ناموس و بی‌غیرت باشیم؟ آیا زن مالکیّتِ مرد است؟
🔸آیا قتلِ دخترِ 17 ساله به ناموس ربط دارد؟
♦️(نقدی به یادداشت انسان یا ناموس)

🔹 لئو شاهوفسکی



نخست باید دانست به‌لحاظِ کارکردِ زیست‌شناختی، ناموس و غیرت و احساسِ مالکیّت کارکردی بیولوژیکال دارد و مطابق با رفتارشناختیِ زیستی، نیاکانِ ما در گذشته برایِ حفظِ ناموس و خانواده‌یِ خود به نبردهایِ خون‌آلود می‌پرداختند و حتّی برایِ این‌کار دوئل می‌گذاشتند. در همین دوره‌هایِ اخیرِ ما می‌گویند شاعرِ روسی الکساندر پوشکین در دوئل برایِ به‌دست‌آوردنِ زنی با رقیبش جنگید و در همین راه هم کُشته شد!
در گذشته امّا این با شدّتِ بیشتری جریان داشت و مردان به آدم‌خواری [=Cannibalism] هم روی می‌آوردند تا ثابت کنند چقدر رویِ ناموس و همسر و خانواده‌یِ خود تعصّب و غیرت دارند که گاهی به کُشتنِ هم‌تبارانِ خودشان می‌انجامید و گاهی جمجمه‌هایِ قربانیان را به‌رسمِ شرف و افتخار نگه می‌داشتند تا اظهارِ عشق و لطف‌شان را به ناموسِ خود اثبات کنند!
آنچه از رفتارهایِ زیستی برداشت می‌شود، نیاکانِ ما در کلونی‌هایِ بزرگ‌تر که جمعیّت افزایش یافت، برایِ حفظِ اقتدارِ مرکزیِ خانواده و برایِ جلوگیری از ضررهایِ احتمالی در فروپاشیِ این نهاد، مجبور بودند وظائف را تقسیم کنند و روابطِ همدیگر را با عهودِ متقابل برهم‌بندند و واردِ نوعی Contract [=قرارداد] می‌شدند و این زندگیِ خانوادگی به قانون درآمد و در کلونی‌هایِ بزرگ اجتناب‌ناپذیر بود، چون هرکسی می‌توانست ادّعایِ مالکیّتِ زن و شوهر و فرزندِ آن‌دیگری را بکند، بنابراین تعصباتِ خانوادگی و غیرت رویِ ناموس شکل گرفت، زیرا اگر غیر از این بود و زن به زنانِ دیگر حسادتِ عشقی نمی‌کرد، رابطه‌یِ خودِ او با شوهرش بهم می‌خورد و در اینجا زن متضرّر می‌شد و خودِ مرد اگر این قرارداد را خیانتکارانه ملغی می‌کرد از کلونی‌هایِ هم‌تبار رانده می‌شد و از خدماتِ اجتماعیِ آن قبیله بهره‌مند نمی‌گشت.
بنابراین غیرتِ مرد بر زن و حسادتِ زن بر مرد در میانِ گذشتگان نیز بوده است، زیرا مرد می‌خواست اسپرم‌هایش را در جایی بریزد که ژن‌ها را به نسل‌هایِ بعدی انتقال دهد و زن به‌عنوانِ حاملِ ژن‌ها موردِ تعصّب و غیرتِ مرد بود و ریشه‌یِ منطقیِ خانواده نیز از این راه اثبات می‌شود. پس اگر این دیدگاهِ زیست‌شناختی را بپذیریم، ناموس و غیرت به‌لحاظِ منطقِ زیستی درست کار می‌کند و مخالفت با آن مخالفت با طبیعت است!
همچنین انسان بر انسان مالکیّتِ حقوقی دارد، یعنی هر انسانی باید حد و حدود و جایگاهِ خود را در اجتماع بشناسد. ما اگر یک خودکار را بدونِ اجازه‌یِ ما یا با پُررویی بردارند آن‌را تجاوز به مالکیّتِ خصوصی و حریمِ شخصی‌مان می‌دانیم، پس چطور در مقادیرِ بالاتر و مهم‌تر که مرتبط با خانواده است نباید چنین احساسِ مالکیّتی داشت؟
مالکیّت و اعتقاد به ناموس و غیرت به‌معنایِ سالاریّت و استثمار و کُشتنِ دیگری به‌خاطرِ خطا و گناه نیست، به‌معنایِ احساسِ تعلق است. این سخن که هیچ مالکیّتی وجود ندارد، از شعارهایِ سوسیالیستی‌ست که همیشه به فاجعه ختم شده است. سوسیالیست‌ها می‌گفتند «خانواده مرکزِ استثماریِ بورژوازی‌ست»! مارکس (Marx) و انگلس (Engels) دشمنِ خانواده بودند و باور داشتند خانواده به‌عنوانِ هسته‌ای مرکزی ابزارِ سرمایه و سودِ خصوصی‌ست و باید حذف شود! در عصرِ کمونیستیِ زدونگ مائو (Mao Zedong) در چین، مردم حتّی حق نداشتند دو قاشق بیشتر برنج بخورند چون مارکس گفته بود جامعه نباید مصرفی باشد و مالکیّتِ مردم در کنترلِ دولت باشد!
احساسِ ارزشمندیِ مالکیّت، احساسی نهادی در وجودِ انسان است و کسانی که مخالفِ مالکیّت‌اند به‌طورِ دقیق برخلافِ سرشتِ انسانی‌شان رفتار می‌کنند. چنین عقیده‌ای بازتولیدکننده‌یِ استبداد هم است، چون مستبدان فرصتِ خوبی می‌یابند تا مالکیّتِ خصوصیِ انسان‌ها را نقض کنند و به این بهانه به ملک و دارایی و حریمِ خصوصی‌شان تجاوز کنند.
مارکسیست‌ها می‌گویند چون فرزندان وارثانِ پدران و مادران می‌شوند پس از همان ابتدا خانواده به مرکزی برایِ استثمار مبدّل می‌شود تا تفاوت‌هایِ طبقاتی را تشدید کنند! انگلس که غارتگری و کُشتنِ 2 میلیون الجزائری را می‌ستود و آن‌را آزادی و پیشرفت در راستایِ تمدّن می‌نامید، خانواده را نهادِ «برده‌داری» می‌نامید و اتّفاقاً این سخنان برایِ فِمینیست‌ها هم بسیار جذّاب و کارا واقع شد چنان‌که بسیاری از فِمینیست‌ها معتقدند ازدواج و بچّه‌داری خودِ برده‌داری‌ست! برایِ همین هم است که همین فِمینیست‌ها سالانه بیش از 40 میلیون جنین سقط می‌کنند و ما فقط سربُریدنِ یک مردِ احمق را که معلوم هم نیست با چه انگیزه‌ای دست به چنین جنایتی زده می‌بینیم.
رسانه‌ها اینگونه می‌خواهند مخاطبانِ خود را احمق نگه دارند، چون سودِ آن‌ها در احمق‌نگه‌داشتنِ مردم است نه آگاهیِ آنان.

#یادداشتها
@critical_thought
🔶 آیا «تجاوز» روسیه به اوکراین اجتناب‌ناپذیر بود؟

🔹اسلاوی ژیژک
🔸ترجمه:‌ امیررضا گلابی


📎لینک مقاله:
http://thesis11.com/Article.aspx?Id=6573


#مقاله
@critical_thought
🔶 برای مردم اوکراین، اکثریتی که نمی‌خواهند قهرمان مرده باشند
وضعیت (غیر) اخلاقی

🔹 محسن آزموده


تصویر بزرگراه‌های شلوغ و ردیف بی‌انتهای ماشین‌ها را نشان می‌دهد و می‌گوید، ببین مردم اوکراین در حال گریز هستند! مقاومت نمی‌کنند! می‌گویم: کدام مقاومت؟ در برابر چه چیزی؟ مردم عادی، کارمند و معلم و فروشنده و خانه‌دار و دانشجو، با دست خالی و بدون پشتوانه، در برابر تانک و موشک و بمب چه کار می‌تواند بکند؟ فرانسه هم در جنگ جهانی دوم علیه تهاجم نظامی هیتلر سقوط کرد و شمار زیادی از مردم گریختند، مثل افغانستانی‌ها در برابر یورش نظامیان طالبان. از هفته‌ها پیش همه می‌گفتند که روسیه قصد حمله به اوکراین دارد و برای این کار برنامه‌ریزی کرده. می‌گفتند به حرف‌های ولادیمیر پوتین توجه نکنید، او راست نمی‌گوید، بهانه‌تراشی می‌کند، تاریخ‌سازی می‌کند، می‌خواهد در سایه جنگ ضعف و فتور خود و دولتش را پنهان کند، با اقدامات پوپولیستی می‌خواهد مردمانی را تحریک کند که از ناکامی‌های سیاسی و اقتصادی دهه‌های اخیر ناراضی هستند و سودای خام احیای مجد و شکوه خیالی پیشین را در سر می‌پرورانند. مخالفان می‌گفتند اینها «تحلیل» است و «غلط»! به تبلیغات رسانه‌ای توجه نکنید!
حالا جنگ شروع شده و اوکراین در آستانه سقوط است، بدون تعارف و بی‌هیچ پرده‌پوشی. نیروها و ادوات نظامی روس از مرزهای این کشور گذر کرده‌اند و یک به یک شهرهای آن را در می‌نوردند، هر جا با مقاومت مواجه شوند، بی‌اغماض آن را در هم می‌کوبند و از هیچ خشونتی فروگذار نمی‌کنند. هیچ کس نمی‌تواند تحلیل درست و دقیقی از آنچه قرار است رخ بدهد ارایه کند، چراکه همه ‌چیز موقوف است به آنچه در کله یک نفر می‌گذرد، پیرمردی تقریبا هفتاد ساله که بیش از بیست سال است به عناوین مختلف در راس قدرت روسیه است و همه نشانه‌ها گواه آنکه بعید است هیچ‌ وقت قصد کنار رفتن داشته باشد، به هر قیمتی و حالا احتمالا جنگ. این یعنی سرنوشت میلیون‌ها آدم به روانشناسی و زیست‌شناسی یک نفر بستگی دارد، یک نفر که هیچ کس را هم‌ردیف خودش و شایسته گفت‌وگو و مذاکره نمی‌بیند.
از دست مردم عادی، به ویژه در کشوری که مورد تهاجم و حمله قرار گرفته کاری بر نمی‌آید. اقلیتی که می‌توانند، چندی می‌گریزند و آواره می‌شوند و اگر وطن‌خواه باشند، احتمالا از سرزمین‌های دیگر، علیه کشور مهاجم اعتراض می‌کنند و کمپین راه می‌اندازند و راهپیمایی می‌کنند و نشریه منتشر می‌کنند و... اکثریتی هم که راه گریز ندارند، ناگزیر از سکوت و مقاومت خاموش هستند. مجبورند کشته شدن سربازان و شهروندان‌شان را ببینند، تخریب ساختمان‌ها و خانه‌های‌شان را شاهد باشند و حضور مزاحم و آزارنده و تحقیرآمیز تانک‌ها و نظامیان کشور مهاجم را تحمل کنند. جوان‌ترها و جان بر کف‌ها احتمالا گروه‌های کوچک و مخفی مقاومت تشکیل بدهند و در برابر نیروهای اشغالگر ایستادگی کنند. اکثریت اما ناگزیر از سکوت و بغض و زیستن زیر سایه زور بیگانگان هستند، آنها زندگی را دوست دارند و نمی‌خواهند قهرمان مرده باشند.
شرایط بغرنج است. سکوت در برابر آنچه در اوکراین رخ می‌دهد، مثل وضعیت‌های مشابهی چون فلسطین و افغانستان و چچن و وضعیت اویغورها در چین و مسلمانان میانمار، به لحاظ اخلاقی جایز نیست. از نقش مقصران پدید آمدن این وضعیت و همه نیروهای دخیل در آن خواه ناتو باشد یا روسیه یا دولت خود اوکراین، نباید غفلت کرد. اینها بحث‌های سیاسی است، آنچه از آن می‌گوییم، یک وضعیت غیراخلاقی است، کودکان و زنان و غیرنظامیانی که در برابر توپ و گلوله و تانک، بی‌پناه رها شده‌اند و چاره‌ای جز صبر و رضا ندارند. نگارنده به عنوان روزنامه‌نگار حوزه اندیشه و تاریخ، کاری به مناسبات سیاسی ندارد، سواد و تخصص ورود به این مسائل را هم ندارد. اما می‌داند که جنگ تحمیلی و تهاجم نظامی با هر بهانه و مستمسکی، از سوی هر کسی، در هر نظام ارزشی و فرهنگی، غیراخلاقی و نادرست است و قربانی اصلی آن مردمانی بی‌گناه و بی‌پناه!

#یادداشتها
@critical_thought
🔶 چرا تحولات اخیر جهان درستی دیدگاه آنتی ناتالیسم را تایید می‌کنند

🔹 مهدی دولتی



بقول شوپنهاور آدمیزاد تمایل شدید و غلیظی به مثبت اندیشی و امیدواری بی‌پایه و اساس به آینده دارد و چه بسا آنچه علیرغم همه رنجها و مرارت‌های تاریخی نسل بشر را تا امروز ادامه داده و تکثیر کرده است، همین تمایل شدید به مثبت اندیشی و امیدواری به آینده بوده است. اما واقعیت این است که هر چند مثبت اندیشی خوب و پیش برنده است، اما وقتی این مثبت اندیشی پایه و اساس واقعی و درستی نداشته باشد، می‌تواند به ضد خود تبدیل شود و در نتیجه به بروز نتایج زیانباری بیانجامد.
درست است که در ظاهر از نظر تکنولوژیک آنقدر پیشرفت کرده‌ایم که به سفر به مریخ و سکونت در آن فکر می‌کنیم، اما همزمان واقعیت این است که در کره زمین بدجور گند زده‌ایم بطوریکه به فکر فرار از آن و سکونت در کره قابل سکونت دیگری افتاده‌ایم. هرچند این راه حل نیز ابتر و ناقص است چرا که انسان نابودگر پای در هر کجا که بگذارد بزودی آن را به ویرانه‌ای نازیبا تبدیل خواهد کرد.
از نظر پیشرفت‌های سیاسی و آزادی خواهانه نیز بسیاری به پیشرفت‌های رو به جلو در این زمینه امیدوارند و معتقدند دنیا در مسیر یکطرفه و بی بازگشت دستیابی به دموکراسی قرار دارد و هر سال کشورهای بیشتری به جمع کشورهای آزاد و دموکراتیک اضافه می‌شوند. اما متاسفانه شواهد واقعی چنین پیش‌بینی خوش بینانه‌ای را تایید نمی‌کنند. در این خصوص می‌توان به ناکام ماندن و به خزان افتادن جنبش آزادی‌خواهی بهار عربی در خاورمیانه، بازگشت و تسلط حکومت ارتجاعی طالبان در افغانستان، سرکوب شدید جنبش آزادی‌خواهی هنگ کنگ توسط حکومت توتالیتر کمونیستی چین، به خاک و خون کشیدن جنبش آزادی‌خواهی در میانمار توسط کودتاگران نظامی و در جدیدترین مورد نیز حمله حکومت دیکتاتوری روسیه به کشور مستقل و آزاد اوکراین اشاره کرد. همه اینها اثبات می‌کنند که جهان الزاما نه در روندی رو به جلو و پیشرفت و چه بسا در روند و مسیری معکوس و واپس‌گرا و ناامیدکننده قرار گرفته است و فراموش نمی‌کنیم که دو جنگ جهانی ویرانگر و خانمان سوز با کشته‌ها و آوارگان میلیون نفری نیز در همین صد سال اخیر روی داده‌اند و نه در قرون و اعصار گذشته و حمله روسیه به اوکراین نیز اگر بنا باشد با واکنش نظامی کشورهای غربی روبرو شود، می تواند آغازگر جنگ جهانی سوم و چه بسا نابودی کل کره خاکی باشد!
در ایران خودمان نیز وقتی در خرداد ۷۶ نسیم اصلاحات وزیدن گرفت بسیاری سرمستانه بشارت شروع دوره نوینی در تاریخ فرهنگی و سیاسی کشور را می‌دادند اما دیدیم که این نسیم بی رمق ۸ سالی بیشتر دوام نیاورد و در ادامه نه تنها گشایشی ایجاد نشد بلکه قشر متوسط جامعه که پایه گذار تحولات اصلاح طلبانه بود نیز با افزایش فشارهای کمرشکن اقتصادی دهه نود شمسی، رو به اضمحلال و نابودی نهاد و تقریبا تمامی دستاوردهای سیاسی و فرهنگی دوره اصلاحات به محاق رفت.
بنابراین متاسفانه علیرغم تمایل شدید مثبت اندیشانه بشر به امیدواری به آینده روشن، الزاما چنین آینده و چشم‌اندازی پیش روی او قرار ندارد و نبرد نیروهای خیر و شر در بسیاری از موارد نیز ممکن است به پیروزی و برتری نیروهای شر منتهی شود و آینده متفاوتی را برای بشریت رقم بزند. بنابراین واقع بینی (یا همان دیدگاهی که خوش بینان ساده لوح آن را به غلط بدبینی می‌نامند) ایجاب می‌کند بپذیریم آنتی ناتالیسم نه دیدگاهی منفی‌نگر و واپس‌گرا بلکه دیدگاهی محتاطانه و پیش دستانه نسبت به وقایع در حال اتفاق و پیش روی بشریت است. دیدگاهی که با در نظر گرفتن واقعیات عینی و پیش چشم ما، آینده را اگر نه تیره و تاریک بلکه حداقل مبهم و ناروشن پیش‌بینی و ارزیابی می‌کند و بر این اساس ترجیح می‌دهد ریسک فرزندآوری و بر عهده گرفتن مسوولیت پای گذاردن انسان‌هایی دیگر در این جهان نامطمئن و سرگردان را نپذیرد.

#یادداشتها
@critical_thought
🔶 ما مردم معمولی جهان؛ از یمن تا اوکراین

🔹 دکتر بابک خطی


واقعی‌ترین واکنش دولت‌ها نسبت گرفتار شدن اوکراین در تهاجم روسیه را می‌توان در نقشه‌ی پروازهای جهان در این روزها جستجو کرد. در حالیکه همه‌جای نقشه به نشانه‌ی عبور و مرور هواپیماها سیاه شده و جای سوزن انداختن نیست، کل جغرافیای اوکراین بر نقشه جهانی پروازها کاملا پاک است.
ناتوی بهت زده و خواب آلود فقط به عرصه جنگ نگاه و به اظهار تاسف بسنده می‌نمایند. از «من آنم که رستم بود پهلوان‌های» قبل درگیری و شاخ و شانه کشیدن‌ها خبری نیست.
غرب تنها به تحریم‌های مختلف بر علیه روسیه روی آورده است تا از فرصت درگیر شدن کشوری در جنگی نابودگر حداکثر استفاده را ببرد و در رسیدن به هدف بلندمدت و تقریبا همیشگی خود یعنی تضعیف روسیه گامی محکم به پیش بردارد‌ و در حالی این اقدامات به حساب مردم اوکراین فاکتور و بر سرشان منت نهاده می‌شود که چنین اقداماتی در حال حاضر هیچ فایده‌ای برای آنان که زیر باران موشک و گلوله‌ی دولت متخاصم روسیه هستند، ندارد. دقت در این عملکرد، میزان بیشرمی دولت‌هایی که در روز روشن خلف وعده کرده و در بزنگاه جنگ پشت این مردم را خالی کرده‌اند، مضاعف می‌نماید.
جهان این دورویی‌ها را البته کم ندیده است. چنانکه همین چند ماه پیش اتفاقی مشابه بر سر مردم افغانستان آوار شد و آمریکا و شرکایش به آسانی آب خوردن حال و آینده‌ی میلیون‌ها نفر از مردم این کشور را در قبال توافق با گروه بدون پرنسیپ و غیرقابل مذاکره‌ای چون طالبان، قمار کردند.
یک نکته مهم و قابل توجه هم این است که برخی از گروه‌های به ظاهر پیشرو! در سطح جهانی در حمله روسیه و دیکتاتوری مثل پوتین به اوکراین و این همه آوارگی و مرگ فقط وجه ضدیت آن با آمریکا را -به عنوان دولتی استثمارگر - از کل پازل انتخاب نموده و به تقدیس آن می‌پردازند.
در حالی‌که بدیهی است که عملکرد استثماری احتمالی یک طرف یک ائتلاف هرگز توجیهی برای اقدامات غیرانسانی و ددمنشانه‌ی طرف مقابل نیست و چنین تفکری چه از روی ساده‌لوحی چه از سر نادانی، اشتباهی بزرگ بوده، به هیچ وجه قابل پذیرش نیست.
در نهایت نیز چنانکه از ظواهر و شواهد امور در دنیای واقعی بر می‌آید، در یک جنگ، نابودی یک کشور و مرگ و آوارگی میلیون‌ها نفر در سایه‌ی شوم آن که هیچ نقشی در ایجاد آن نداشته‌اند، به طور کلی برای دولت‌های جهانی اولویت اصلی نبوده، تصمیم‌ها براساس دیگری گرفته می‌شود.
بنابراین باز این ما مردم معمولی جهان هستیم که با خودمان می‌مانیم و وظیفه‌ داریم که در هر جایی که هستیم و به هر روشی که می‌توانیم -در مقام یک وظیفه‌ی ابتدایی انسانی- به روشنگری و مخالفت در مورد جنگ‌های ویرانگر و انسان کشی اقدام و اهتمام نماییم و به هر شکل ممکن در برابر اقداماتی که در آن اطفاء هذیان‌های یک سیاستمدار و توسعه‌طلبی‌هایش زندگی میلیون‌ها انسان را متاثر از خود می‌کند، با تمام قوا بایستیم.
نگاهی به وداع‌های آخرین سربازان با خانواده‌های‌شان، ازدحام شدید در مترو و پناهگاه‌ها، جمعیت عظیمی که تنها جان خود را برداشته پشت مرزهای لهستان انتظار ورود می‌کشند و... سیاهی و پلیدی جنگ را به شفاف‌ترین شکل ممکن پیش چشمان‌مان نشان می‌‌دهد.
جنگ همه جا بد است چه وقتی در یمن و سوریه جان هزاران نفر می‌گیرد چه در افغانستانی که توسط طالبان اشغال شده است و این ما مردم معمولی دنیا هستیم که با انسان بودن و انسانی اندیشیدن هرطور که ممکن است باید، کاری بکنیم.
از یمن و سومالی گرفته تا افغانستان و اوکراین

#یادداشتها
@critical_thought
4_5843846109117549385.pdf
2.9 MB
🔶 اوکراین و جنگ جهانی سوم

🔹 نویسنده: اسلاوی ژیژک
🔸مترجم: نوید گرگین

هفته‌نامه‌ی نوول اُبزرواتور در پاریس: آیا دو جور پناه‌جو داریم؟ «خوب» و «بد»؟ یعنی آنهایی که شبیه به اروپایی‌ها هستند و بقیه؟ فیلسوف اسلونیایی توضیح می‌دهد که اعتبار اروپا و جهان در آینده‌ی ژئوپولیتیک می‌تواند منوط به این مسئله‌ی انسانی باشد.
اسلاوی ژیژک با پس‌زمینه‌ای که از فضای اروپای شرقی دارد و همچنین با توجه به تجربیاتی که در حوادثِ حوزه‌ی بالکان از سر گذرانده است دست کم یکی از کسانی‌ست که نوعی تجربه‌ی زیسته در مورد تحولاتِ فضای عمومی حاکم بر آن ناحیه از اروپا دارد. و بنابراین از تحولاتِ شرقِ اروپا بی‌خبر نیست. اما باید توجه کنیم که موضعِ تحلیلیِ او به این شناخت یا مستنداتی که پژوهشگرانِ حوادثِ آن منطقه جمع‌آوری می‌کنند مربوط نیست و از جای دیگری آب می‌خورد.

#مقاله
@filmosophy
@critical_thought
🔶 تاملی در گونه‌های جدید نژادپرستی و دگرستیزی
🔸 علیه تحقیر دیگری

🔹 محسن آزموده


نژادپرستی فقط به این معنا نیست که به سیاهپوستان اجازه ندهیم به رستوران‌ها یا هتل‌ها وارد شوند، این‌هم که میان پناهنده‌های بلوند و چشم آبی با دیگران تمایز بگذاریم، مصداقی بارز و آشکار از نژادپرستی است. اینکه در رسانه‌ها یا شبکه‌های اجتماعی بگوییم اوکراین، افغانستان و عراق نیست و مردم این کشور اروپایی، «متمدن» هستند، مثال بارز و آشکار تحقیر دیگری و دگرستیزی است. این روزها در جریان حمله نظامی روسیه و اوکراین، مثال‌ها و مصادیق نژادپرستی و تحقیر دیگری زیاد به چشم می‌خورد. منحصر به یک طرف ماجرا یا اینجا و آنجای جهان هم نیست.
برای مثال در همان روزهای اول برخی به خیال خودشان به سنجش وضعیت افغانستان در جریان قدرت‌گیری طالبان با اوکراین حین حمله نظامی روسیه پرداختند و گفتند یا نوشتند: «دیدید؟ در افغانستان نیروهای نظامی و ارتش هیچ مقاومتی نکردند، رییس‌جمهورشان خیلی زود متواری شد، مردم فرار کردند و... اما در اوکراین رییس‌جمهور و دولت ایستادگی کردند، ارتش به مبارزه با نیروهای روس پرداخت و اکثریت مردم از دولت حمایت کردند و پایداری»! روشن است که این «شبه‌تحلیل»های دم دستی و مقایسه‌های ساده‌انگارانه بدون در نظر گرفتن شرایط و ویژگی‌های خاص دو ماجرا و تفاوت‌های سیاسی و جغرافیایی و تاریخی و فرهنگی و اقتصادی، بیشتر به تخفیف ملت‌ها و کوچک کردن آنها می‌انجامد.
همچنین است وقتی برخی از مخالفان اوکراین یا موافقان با حمله روسیه، تصاویری از ردیف خودروها در بزرگراه‌ها را بازنشر می‌کنند یا عکس‌ها و فیلم‌هایی از پناهندگان این کشور را که می‌کوشند به هر طریقی از این کشور فرار کنند. این گروه هم زیر این عکس‌ها و تصاویر جملات یا تعابیری می‌نویسند، مبنی بر اینکه «ببین آدم‌های ترسو را، ببین مردم بی‌جربزه را، وطن و خاک‌شان را به راحتی رها کرده‌اند و فرار می‌کنند، اینها اگر میهن‌دوست بودند، این‌طور کرور کرور سرزمین‌شان را ترک نمی‌کردند و در برابر آنها که متجاوزین می‌نامند، ایستادگی و مقاومت می‌کردند و جان می‌باختند.»
برخی حتی کار را به جایی می‌کشند که شغل و حرفه سابق یک نفر را مسخره می‌کنند. کم نبودند و نیستند افرادی که کمدین بودن زلنسکی، رییس‌جمهور اوکراین را مستمسک قرار دادند و آن را دستمایه استهزا او و طرفدارانش کردند. ایشان برای تحقیر بیشتر، او را «دلقک» خطاب کردند! گویی از دید ارزشگذارانه و یکسویه ایشان کمدین بودن یا دلقک بودن شغل و حرفه‌ای زشت و ناپسند یا دست‌کم کوچک و حقیر است و لابد کسانی مثل چارلی چاپلین و باستر کیتون که به چنین حرفه‌هایی مشغولند، آدم‌هایی کم‌ارزش یا بی‌ارزش و فرومایه هستند. یادآور نگاه تحقیرآمیز و از بالای خانواده و پدر هانس شنیر، شخصیت اصلی رمان تحسین‌شده و پرمخاطب «عقاید یک دلقک» اثر هاینریش بل که درس تئولوژی را رها کرده بود تا به کار مورد علاقه‌اش یعنی بازیگری و ایفای نقش دلقک بپردازد، اما از سوی خانواده طرد شد. هانس شنیر، در این رمان، انسانی فرهیخته، آموزش‌دیده و کتابخوان است، توماس آکویناس و بوناونتوره و بیش از دیگر فلاسفه مدرسی قرون وسطایی، کی‌یرکه گور را می‌خواند، اما معتقد است که دل آدمیان را شاد کردن و خنده بر لبان ایشان آوردن، بسی مهم‌تر و ارزشمندتر است از مباحث ملال‌آور اسکولاستیک.
خلاصه این روزها آدم‌ها و گروه‌ها با انگیزه‌های سیاسی و برای تخریب یکدیگر، به هر دستاویز نژادی یا عقیدتی یا جنسیتی یا قومی و قبیله‌ای یا مذهبی یا طبقاتی متوسل می‌شوند. ابعاد و گستردگی این برخوردارها گاه آنچنان زیاد و متنوع است که تفاوتی میان طرفین ماجرا به چشم نمی‌خورد. همه تا می‌توانند از این ابزارها برای تبلیغ علیه یکدیگر بهره می‌برند. جالب است که مثل اکثر جنگ‌ها هر دو سو نیز مدعی حقیقت و بهره‌مندی از آن هستند و طرف مقابل را به دروغگویی و بی‌اخلاقی متهم می‌سازند. اما واقعیت این است تا زمانی که نگاه برابر به انسان‌ها به رغم تفاوت‌ها و اختلاف‌های آنها شکل نگیرد و به تعبیر هانا آرنت، سیاست ایزونوم (برابرخواه) میان افراد جامعه حاکم نشود و پارادایم یا گفتمان حاکم بر سیاست، همان نگاه رایج «رئال پلیتیک» مبتنی بر جدایی تام و تمام اخلاق از سیاست باشد، دم زدن از حقیقت سخن گزافی بیش نیست و این تنها زور و خشونت عریان است که در مواقع صلح ناپایدار با زرورق الزامات و بازدارندگی‌های حقوقی و قانونی حرف اول را می‌زند، اما در موقعیت‌های جنگی با پاره کردن این پوسته ظاهری، واقعیت تلخ و خشن خود را به شکل جنگ‌هایی نابرابر آشکار می‌سازد و آن تعبیر مشهور و ناامیدکننده آدورنو را به خاطر می‌آورد که «تاریخ جهانی حرکتی از بربریت به سوی انسان‌گرایی نیست، بل حرکتی است از تیر و کمان به بمب مگاتنی»

#یادداشتها
@critical_thought
♦️با سلام به همه‌ی مخاطبان فرهیخته‌ی کانال اندیشه انتقادی

مدتی است که به دلیل پاره‌ای از مشکلات، فرصت بودن در کنار عزیزان را نداشتیم، از همه‌ی دوستانی که صبوری کردند و کانال را ترک نکردند، تشکر میکنیم.
از امروز مجددا سعی خواهیم کرد که مانند گذشته در خدمت بزرگواران باشیم.

#موقت
@critical_thought
🔶 درباره میل اعتراض به حجاب اجباری

🔹 مجید کمالی


اعتراض به حجاب اجباری، در واقع اعتراض به «ساختار» است. این اعتراض هم می‌تواند خودآگاهانه باشد، که در این صورت با سوژه معترض خودآگاه زن/مرد مواجه هستیم و هم ناخودآگاه و بر اساس دیکته سوژه‌های خودآگاه معترض دیگر و یا با پیروی از آگاهی غریزی بدن. در این هر دو نحوه، کنش اعتراض به حجاب اجباری، با وجود برنامه‌ریزی‌های رسانه‌ای، سیستماتیک نیست و یا هنوز نیست؛ یعنی، حمله غیرسیستماتیک به ساختار؛ ساختاری که سیستم حاکمیتی مستقر، در آن زیست دارد.
در مقام تحلیل این اعتراض، از منظری خاص می‌توان گفت که زن/مرد معترض، با بیان گفتاری یا عملی مخالفت خود، در واقع دارد میل خود به ورود در «ساختار» را نشان می‌دهد؛ دارد می‌گوید که می‌توان همین سیستم موجود را وادار به رسمیت شناختن حق انتخاب آزاد پوشش کرد، و باز در همین سیستم زندگی کرد. به عبارتی، می‌خواهد جایی برای خود در این ساختار باز کند. سوژه معترض،‌ میل خود به این فقدان و این بی‌جایی خود در ساختار را مدیاتیزه می‌کند. از آنسو، روشن است که ساختار حاکم، برای پا بر جا نگاه داشتن خود، و یا دست‌کم برای اینکه اتقان خود را نشان دهد، در برابر هر کنشی که قصد تغییر و رخنه در آن داشته باشد، می‌ایستد. سوژه معترض،‌ در این تلاش فعلا ناکام خود، در مواجهه رادیکال با خشونت ساختار، بی‌جایی خود را بیشتر و بهتر حس می‌کند؛ به تدریج در می‌یابد که ساختار، اولا برای بقاء خود، پاسخ مثبتی به میل او نمی‌دهد و در ثانی، از همین میل او به آزادی پوشش برای پابرجایی بیشتر خود سود می‌برد و در ساحتی دیگر، با دستکاری‌ معانی و مفاهیم، حتی مصادره‌اش می‌کند. قدرت ساختارهای ایدئولوژیک به وفادار بودنشان به دُگم های بنیانی‌شان است. هر ساختاری که دگم هایش را نادیده بگیرد و یا به رأی‌شان بگذارد، ترک می‌خورد. ساختار می‌داند که سوژه معترض از هر ترکی برای سکنی گزیدن -حتی موقت- در ساختار بهره می‌گیرد. ساختاری که بتواند در برابر چنین کنش‌هایی تاب بیاورد -که بنا به شواهد تاریخی، از میان ساختارهای ایدئولوژیک، انواع دینی آنها در این زمینه موفق‌تراند- سوژه معترض را وادار به کوچ می‌کند؛ کوچ در آگاهی، در رفتار و کوچ در جغرافیا.

#یادداشتها
@critical_thought
@critical_thought..........pdf
518.2 KB
🔶 خوانش نئومارکسیستی ساختار هالیوود امروز؛ گروندریسهٔ تصویر: آنتی‌تز مبانی نئولیبرالی در ابتذال سرمایه‌داری نوین سینما

🔹 پژمان خلیل‌زاده



#مقاله
@critical_thought
🔶 رتبه‌بندی معلمان منهای معلم

🔹 محمد صادق حدادان


پس از سال‌ها کشاکش به نظر می‌آید قطار رتبه‌بندی به مرحله جدیدی وارد شده است، این در حالی است که بعید می‌دانم معلمی به یاد بیاورد که دیدگاهش را دراین‌باره شنیده باشند، حداقل من باتجربه کار در دانشگاه فرهنگیان، مدارس، پژوهشکده‌ها و... فراخوانی برای گردآوری دیدگاه معلمان ندیده‌ام، فقدان مشارکت مستقیم معلمان به‌عنوان افرادی که تجربیات ملموسی از فضاهای آموزشی دارند منجر به این شده هر دستورالعمل بالادستی که در اتاق‌های وزارت و مجلس تدوین‌شده‌اند به‌سرعت و با تیزبینی معلمان تبدیل به اوراق بدردنخور بشوند.
با نگاهی به چند مقاله و سایت خارجی دراین‌باره متوجه چند نکته جالب‌توجه در Classify  کردن معلمان برای پرداخت حقوق می‌شویم، ازجمله این موارد وجود مکانیسم «چانه‌زنی» است؛ یعنی فرآیند تعیین رتبه‌ها با مشارکت و گفتگو فعال خود معلمان در هر منطقه شکل می‌گیرد.
نکته مهم دیگر که به نظر می‌آید از زمینه‌های اساسی اجرای طرح‌های رتبه‌بندی است، ایجاد مکانیسم‌های فعال و پویا برای درجه‌بندی معلمان در «طول زمان» است که منجر به صدور اعتبارنامه‌هایی ازجمله «معلم حرفه‌ای» می‌شود، این مکانیسم‌ها شامل پیچیدگی‌های امر معلمی، ازجمله شیوه‌ها تدریس، برون داد های کلاسی، پیشرفت دانش آموزان مشکل‌دار و...است.
سابقه تدریس، مدرک تحصیلی یا مدارک معادل که در آموزشگاه‌های ویژه توان‌افزایی معلمان در نظر گرفته می‌شود نیز نقش قابل‌توجهی در این دسته‌بندی دارد، وجود چنین آموزشکده‌هایی به نظر می‌آید ازجمله ضرورت‌های زیر بنایی اجرای طرح‌هایی رتبه‌بندی است، چراکه فضای عمومی دانشگاه‌ها ممکن است کمتر استانداردها و ارزش‌های معلمی را پرورش دهند؛ اما آموزشکده‌های حرفه‌ای ویژه معلمان می‌تواند این ضعف‌ را پوشش دهد و به‌عنوان ملاک مهمی در این فرآیند در نظر گرفته شود.
یکی از مواردی که مرور دستورالعمل‌های فعلی ابلاغ‌شده به ذهن می‌آورد این است که به‌شدت «کلاس زدایی»  شده هستند، معلمان متمرکز بر کلاس درس، معلمانی که روابط پویا با دانش آموزان و اولیای آن‌ها دارند، خلاق و به‌کاربرنده دانش‌های روز در بهبود یادگیری دانش آموزان هستند، مشفقانه و فداکارانه کار می‌کنند، زمان‌های بیشتری را برای کار خود صرف می‌کنند در مقایسه با معلمانی که کتاب می‌نویسند، مقالات دانشگاهی تولید می‌کنند، به سازمان‌ها یا نهاد های خاصی نزدیک هستند از رتبه‌های کمتری برخوردار می‌شوند؛ بعید نیست این اتفاق منجر به برگرداندن توجه معلمان به فعالیت‌های «برون کلاسی» از قبیل آنچه یاد شد گردد و اگر چنین شود خلاف جهت اهداف واقعی چنین طرح‌هایی عمل کرده است که احتمالاً ارتقا انگیزه معلمان در راستای بهبود فرآیندهای آموزشی و پرورشی است.
ممکن است در دفاع از دستورالعمل حاضر تدوین‌کنندگان آن مدعی باشند که باید از یک نقطه شروع کرد و در ادامه راه نواقص و ضروریات آن را رفع کرد و بهبود بخشید، هرچند بر این پاسخ نقدهای روشنی وارد است اما حداقل آن است که درخواست شود، لطفاً نقشه راه برنامه‌هایی که برای بهبود این نظام رتبه‌بندی دارید را هم‌زمان منتشر و تشریح کنید، چراکه طرح فعلی ناکافی و نگران‌کننده است.

#یادداشتها
@critical_thought
🔶 جان لاک

با فرض اینکه عقیده ما عقیده‌ی صحیحی باشد، و عقاید مخالفان باطل و نادرست، بازهم نباید مانع عقاید دیگران شد، زیرا هر عقیده‌ای هرقدر هم که صحيح و درست باشد، اگر همواره مورد تأمل و تعمق قرار نگیرد، درمیان انسانها به اعتقاد و ایمانی مرده و بی تحرک تبدیل خواهد شد.

نامه‌ای در باب تساهل

@critical_thought
🔶 خسوفِ خِرَد در عصر علم‌پرستی

🔹 نویسنده: ماکس هورکهایمر
🔸 مترجم: لئو شاهوفسکی


عقل(Reason) همچون اورگانی برای درک طبیعت واقعی واقعیت و تعیین بنیادهای هدایت‌بخش زندگی‌مان تقریبا به طور کامل از کار افتاده و منسوخ شده است. هرچقدر مفهوم خرد سست‌تر گردد، راحت‌تر خود را در اختیار دستکاری ایدئولوژیکال و تبلیغ‌های سوگیرانه برای رسوایی‌آمیزترین ‌دروغ‌ها قرار می‌دهد. عقل ذهنی با هر چیزی مطابقت دارد و انعطاف پلاستیکی‌مانند آن هر گونه‌ای از تصمیم‌گیری‌های عملی و اخلاقی و زیبایی‌شناختی را به قهقرایی معنازداشده فرو می‌بَرد. وسواسی که به خرد تجربه‌گرایانه و داده‌های محض آزمایشگاهی داده شده، بازتاب جامعه‌ای‌ست که مردم فرصتی برای تفکر و تزکیه ندارند. در واقع عقل و خِرَد ابزاری، هرگز واقعیت اجتماعی را هدایت نکرده است، اما اکنون عقل بطور فراگیر و گسترده‌ای از هر گرایش یا ترجیح خاصی پاک شده که در نهایت حتی از وظیفه‌ی داوری در مورد اعمال و راه و روش زندگی انسان نیز صرف نظر کرده است. انسان زمانی ارزش واقعی‌اش را در دنیا کشف می‌کند که با جامعه به عنوان یک انسان مواجه می‌شود، بدون پول و شهرت و پارتی بازی‌های قدرتمند و بدون همه‌ی امکانات به جز پتانسیل‌های ذاتی و خودی‌اش، اما او به زودی درمیآبد که ویژگی‌های انسانی‌اش هیچ وزنی ندارد و آنچنان پَست و بی ارزش‌اند که حتی خودِ بازار هم آنها را فهرست نمی‌کند. علم‌پرستی متحجرانه که انسان را تنها به عنوان مفهومی بیولوژیکال با اندام‌هایی گوشتی و استخوانی و شیمیایی می‌شناسد، سرنوشتِ انسان را در دنیای واقعی بازتاب می‌دهد و چنان در کالبد جامعه می‌دمد که گوئیا انسان چیزی جز عضوی از یک گونه‌یِ حیوانی نیست. در چشمِ دنیا، خصیصه‌ی انسانیت دیگر چیزی نیست که برای خودِ هستیِ انسان ارزشمند باشد که حتی از حق اقامت هم محروم می‌شود. امروزه اساسا پیشرفت در راستای جهانی بهتر به دلیل تبانیِ خِرَد ابزاری با علم و فیزیک عینی و عدم تناسب کامل بین وزنِ ماشین‌های سرکوبگرِ قدرتِ اجتماعی با توده‌های اتمیزه‌یِ برده‌منش، مسدود شده است. هر چیز دیگری اعم از هزارچهرگی گسترده و باورمندی به تئوری‌های ناشیانه و سرخوردگی از اندیشه‌های برومند، عقیم‌سازی اراده یا جهیدن اسب اراده به کژراهه‌های زودهنگام فعالیت‌های وقفه‌ناپذیر زیر قهر چرخ ارابه‌های ترس و وحشت، نشانه‌ای از چندپارگی‌های وصله‌ناپذیر این عدم هماهنگی و تناسب است.
پراگماتیسم(عمل‌گرایی) و ساینتیسم(علم‌پرستی) و متریالیسم(مادّه‌پرستی) نیز در تلاش برای تبدیل فیزیک تجربی به اولین مدل مادی همه‌ی علوم و الگوسازی از تمام قلمروهای زندگی فکری با استفاده از تکنیک‌های آزمایشگاهی، رونوشت صنعتی‌گرایی مدرن است که انسان با تمام جهان ذهنی و ادراک فراطبیعی‌اش همچون مواد خام اولیه در نظر گرفته می‌شود.
دنیا آن‌چنان مقهور و مجذوب قدرت و تقلّا برای سازگاری بی چون‌وچرا با آن است که طغیان جوانی که زمانی با پدر می‌جنگید بدین‌جهت که کردار او با تفکر او در تضاد بود دیگر ظهور نمی‌کند. از نظر روان‌شناختی، پدر جای خود را به دنیای اشیاء داده است. وقتی حتّی دیکتاتورهای امروز به علم و عقل و خِرَد متوسّل می‌شوند، منظور واقعی‌شان این است که بیشترین تانک‌ها را در اختیار دارند. آن‌ها به اندازه‌ی کافی واقع‌گرا بودند تا آن‌ها را بسازند؛ دیگران نیز باید آنقدر منطقی باشند تا خود را به آن‌ها واگذار و تسلیم کنند!
ظاهرا این امر بدیهی به‌نظر می‌رسد هرکسی می‌خواهد میان مردم زندگی کند باید از قوانین برساخته‌ی آنان تبعیّت کند. این چیزی‌ست که اخلاق سکولار تمدن ما به آن منتهی می‌شود.
عقلانیّت در قالب چنین فرمان‌برداری‌ای همه‌چیز را قورت می‌دهد و می‌بلعد، حتّی آزادی اندیشیدن را. در چنین جوامعی به محض اینکه فکر یا کلمه به ابزار تبدیل شد، از (اندیشیدن) در معنای واقعی آن دست می‌کشیم و عقل به فتیش تبدیل می‌گردد، موجودی جادویی که به‌آسانی پذیرفته می‌شود تا این‌که متفکّرانه تجربه گردد.
اکنون که علم به ما کمک کرده تا بر هیبت و وحشت ناشناخته‌های طبیعت چیره شویم، ما برده‌ی فشارهای اجتماعی برساخته‌ی دستان خودمان هستیم. وقتی از ما خواسته می‌شود مستقل عمل کنیم، برای اسطوره‌ها، سیستم‌ها و مقامات عالی‌رتبه ضجّه می‌زنیم. اگر منظور از روشن‌گری و پیشرفت فکری، رهایی انسان از اعتقاد به نیروهای اهریمنی و شیاطین و پریان، و به سرنوشت و رهایی از ترس است، پس نکوهش و بدگویی از چیزی که درحالِ‌حاضر عقل نامیده می‌شود، بزرگ‌ترین خدمت به آن است.

#یادداشتها
@critical_thought
🔶 دو خبر و چند پرسش ما رعایا

🔹 محسن زینلی پور



خبر نخست: "اصغر سلیمی، عضو کمیسیون اقتصادی مجلس گفته این روزها در حوزه تامین دارو بیماران و به ویژه بیماران خاص دچار مشکل هستیم. متاسفانه بعضی مواقع شاهد هستیم که داروها با قیمت‌های نجومی در اختیار بیماران قرار می‌گیرد.
وی همچنین گفته: امروز حتی داروهایی که در سطح داروخانه‌ها برای مردم عادی عرضه می‌شود، گران است. مشاهده‌ها نشان می‌دهد تهیه دارو با نرخ جدید برای مردم عادی نیز سنگین است."
خبر دوم: "وزیر امور اقتصادی و دارایی از ارائه تسهیلات کم بهره تا سقف پنج میلیون تومان از سوی بانک‌های زیرمجموعه این وزارتخانه برای زائران اربعین در عراق خبر داده و گفته برای دریافت این تسهیلات مطلقا نیاز به حضور در بانک‌ها نیست و این تسهیلات در صورت ثبت درخواست در سامانه سماح به صورت خودکار به زائران تعلق گرفته و در حساب یارانه آنها واریز می‌شود."
ما که از جمله ی عموم رعایای این مملکت هستیم و دستمان خیلی کوتاه تر از نخل قامت و ساحت دولتمردانی چون وزیر اقتصاد هست، هرگز مجال طرح سوال با ایشان را نخواهیم یافت. اما بد نیست که اصحاب قلم و رسانه و آنان که تریبونی در اختیار دارند چند پرسش مختصر را با این مقام محترم در میان بگذارند.
وام شهروندانی که بیمار خاص یا صعب العلاج یا فرزند معلول دارند کی و کجا پرداخت خواهد شد؟
  وام کولبران کرد یا سوخت بران بلوچ که هر روز هدف گلوله‌ی مرزبانان قرار میگیرند و خانواده‌های بی سرپرست شان چگونه پرداخت میشود؟
وام دستفروشانی که هر روز بساطشان از سوی ماموران شهرداری نقش بر زمین میشود چطور؟
تسهیلات کم بهره ی روستاییانی که نه در خانه‌ی خود، بلکه حتی در روستایشان هم از وجود یک حمام بهداشتی محرومند چه میشود؟
آیا به پدرانی که ماهها برای فرزندانشان گوشت و میوه نخریده‌اند هم، چنین وام‌های سهل الوصولی پرداخت میشود؟ یا آنها که از سر شرمندگی ترک خانه و خانواده کرده‌اند.
به کارگرانی که ماهها حقوق نگرفته‌اند، به تولیدکنندگان خردی که در اثر رکود حاکم بر بازار توان تامین سرمایه‌ی درگردش و پرداخت حقوق کارگران و اجاره‌ی فضای کارشان را ندارند.
به آنهایی که هزینه‌ی تعمیر برخی لوازم ضروری و اولیه‌ی زندگی‌شان را ماههاست که نتوانسته‌اند فراهم کنند. به آنها که حتی نان را هم از نانوایی محل نسیه میخرند. به زنان بدسرپرست یا سرپرست خانوار. به دانشجویان مانده در هزینه‌ی تحصیل و به دهها قشر و گروه دیگر از مردم همین کشور... حتی به بهائیانی که در همین ماههای اخیر خانه بر سرشان خراب و بی خانمانشان کرده‌اند. به خانواده‌های زندانیان عقیدتی و سیاسی و دراویش زندانی که نان آوری ندارند...
به هر حال فارغ از هر نژاد و اندیشه و تفکر و دین و مذهبی، آنها هم ایرانی بوده و در اموال عمومی نهادها و بانک‌های دولتی سهیم و صاحب حق شرعی و قانونی هستند. 
آیا به آنها هم چنین تسهیلات کم بهره و بی نیاز به مراجعه به بانک اختصاص پیدا خواهد کرد؟
اصلا همه‌ی اینها به کنار، این وام‌ها اگر از محل بودجه‌ی بانک‌های زیرمجموعه‌ی شما که دولتی و عمومی هستند، پرداخت شود و حتی درصدی از شهروندان این جامعه، نسبت به آن رضایت نداشته باشند، تکلیف مشکل شرعی آن برای زائران دین مدار، آن هم در نظام دین سالاری که کشف تار مویی از زنان را برنمیتابد، چه می‌شود؟
این وام قرار است به زائران همان امامی پرداخت شود که فرمود هدفم از قیام عاشورا "اصلاح امت جدم بوده".
این تصمیم، چقدر به اصلاح امور جامعه‌ی مسلمان ایران منجر می‌شود؟ البته اگر تاثیر منفی بر عقاید مذهبی راستین بسیاری از مردم نداشته باشد...
تردیدی نیست که این تبعیض‌ها هرگز جامعه را اصلاح و مردم را دیندارتر و نسبت به مناسک دینی و مذهبی پایبندتر نخواهد کرد.
و پرسش آخر بانک‌هایی که وام ودیعه مسکن مستاجران را با نوبت‌های ۴ و ۵ ماهه پرداخت می‌کنند، آیا برای پرداخت فوری چنین وام‌هایی مشکل و محدودیتی ندارند؟

#یادداشتها
@critical_thought
Critical_thought......pdf
1 MB
🔶 عقلانیت غربی از دیدگاه ماکس وبر

🔸 گفتگو با استاد یدالله موقن


#گفتگوها
@critical_thought
🔶 گذار از مدل‌های دگم به روش‌های منعطف در اقتصاد جهانی

🔹 دکتر بابک خطی


یکی از مواردی که به طور عام و در برخی برنامه‌ها و مکاتب اقتصادی به عنوان یک حقیقت بدون خدشه (فکت) مورد استفاده قرار می‌گیرد، مساله‌ی عرضه و تقاضا و سپردن بازار به امواج دینامیک آن است. به این معنی که اگر اجازه دهیم تعیین قیمت و توزیع درآمد در بازارها از طریق مکانیسم عرضه و تقاضا تعیین گردد، سیستم پس از گذشتن زمان لازم به نوعی توازن و خودتنظیمی خواهد رسید که منافع همه‌ی طبقات اقتصادی-اجتماعی را بدون نیاز به هرگونه دخالتی از بیرون تامین خواهد نمود. تنها پیش‌نیاز، حفاظت از این مکانیسم رقابتی است تا منطق عرضه و تقاضا به عنوان حکم بازار بتواند کار کند و همه چیز را به قیمت تبدیل نماید.
سوال این است که آیا این تئوری ریاضی-آماری قادر به پوشش همه‌ی مسائل اقتصادی خواهد بود؟
با توجه به اینکه جامعه و روابط اقتصادی آن ساختاری زنده و دارای پیچیدگی‌های فراوان است تصمیم دارم برای تحلیل این  مساله، از مدل هوشمند و پویای زیستی استفاده نمایم.
در بیولوژی ،انتقال مواد بین فضاهای داخل و خارج سلولی روش‌های قابل تامل و متفاوتی دارد:
ساده‌ترین روش انتشار ساده است؛ بدین ترتیب که براساس منطق ابتدایی شیمی و بدون نیاز به صرف انرژی ماده مورد نظر -از خلال غشاء سلولی- از سمت با غلظت بیشتر به سمت با غلظت کمتر حرکت می‌کند‌.
روش دیگر انتشار تسهیل شده است که همچنان بدون نیاز به صرف انرژی مواد از سمت با غلظت بیشتر به سمت با غلظت کمتر حرکت می‌کند، اما ساختار هوشمند بدن انسان به خاطر اولویت‌هایی که در سمت گیرنده وجود دارد، ورود برخی از مواد را بیش از سایرین تسهیل می‌کند.
روش مهم دیگر، انتقال فعال است که در آن وقتی مدیریت حیاتی بدن متوجه می‌شود که در یک سمت علیرغم غلظت بالای یک ماده باز هم به آن نیاز وجود دارد، با برنامه‌ریزی و صرف انرژی آن را -بر خلاف منطق ابتدایی شیمی- از سمت با غلظت کمتر به سمت با غلظت بیشتر جابجا می‌کند.
پس منطق ابتدایی انتشار ساده در عین درستی و قدرت، تنها قسمتی از تعاملات سلولی و نه تمام آنان را توصیف می‌کند و توجیه کلیت این سازوکار نیاز به ترکیبی از تئوری‌های مختلف دارد.
در مقام مقایسه تعیین قیمت و توزیع درآمد برپایه‌ی عرضه و تقاضا نیز تنها برای برخی فرآیندهای اقتصادی قابلیت توجیه دارد.
به طور مثال تعیین قیمت ارز باید بر پایه منطق بازار و رقابتی باشد یا در یک مزایده منطقی این است که سلامت  رقابت بین شرکت‌کنندگان رعایت شده، بالاترین عدد پیشنهادی، صاحب پروژه مورد‌نظر شود.
اما یک برنامه‌ی اقتصادی در مفهومی که بخواهد تمام فرآیندهای زیرمجموعه‌ی خود را توجیه و مدیریت کند، پیچیدگی‌های فراوانی داشته و در کنار تئوری‌های ابتدایی، به مدل‌های پیچیده‌تری مثل انتشار تسهیل شده و انتقال فعال نیز، نیاز دارد.
یعنی گاهی به سبب اولویت داشتن برخی موارد برای جامعه لازم است بر اساس الگوی بیولوژیک انتشار تسهیل شده، ساده سازی انجام شود.
گاهی هم نیاز جامعه به اقداماتی است که نه تنها سودی برای آن متصور نیست که هزینه هم دارد، اما به دلیل اهمیت و حیاتی بودن، حتی در صورت منابع ناکافی -بر اساس الگوی بیولژیک انتقال فعال- با برنامه‌ریزی و صرف بودجه و هزینه، انجام می‌گردد.
مساله‌ی گرم شدن زمین و آسیب‌های جدی به محیط زیست که طی دهه‌های اخیر به اوج خود رسیده‌ و حیات بشری را به شدت تهدید می‌نماید از جمله مواردی است که برنامه‌ریزی برای مقابله با آن پروژه‌هایی را می‌طلبد که هزینه‌بر و نه تنها بدون سود که با منطق عرضه و تقاضا واجد ضرر بوده، باید از انجام آن جلوگیری گردد، اما بخاطر علل  بالادستانه حیاتی باید عملی شود و اساسا عدم انجام آن با حیات انسان‌ها در کره‌ی زمین منافات دارد.
موارد دیگری چون تحصیل رایگان و در نظر گرفتن سوبسید برای درمان و سایر خدمات عمومی برای طبقات آسیب‌پذیر و... نیز در عین ضررده به نظر آمدن با این منطق، اما به دلیل نیاز و اهمیت لازم‌الاجرا هستند..
بنابراین میزان اقبال به تئوری‌های مختلف اقتصادی و تئوری تعیین قیمت بر اساس عرضه و تقاضا -به عنوان موضوع مشخص این بحث- با هر مقدار بلوغ و سابقه باید منطقی و با توجه به ساختار پیچیده و پویای جامعه باشد. شاید مجموعه‌ای از این تئوری‌ها به شرط توجه به شرایط ویژه‌ و متفاوت هر منطقه، قادر به توجیه و حل و فصل قسمت‌های مختلف یک ساختار اقتصادی باشند، ولی گرته‌برداری النعل و بالنعل از یکی از آنها برای توجیه و تصمیم گیری برای تمامیت ساختار اقتصادی یک اقلیم-کشور اشتباهی بزرگ و همراه عوارض بیشمار خواهد بود.
شاید بهترین برنامه اقتصادی برای یک عرصه ( کشور، منطقه) به جای تمسک متعصبانه به یک مسلک اقتصادی، توسل به روشی ترکیبی-تلفیقی و  با نگاهی  پلورالیستی به مکاتب مختلف باشد.

#یادداشتها
@critical_thought
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
♦️ یازدهم سپتامبر 1973 کودتای پینوشه به سرکردگی آمریکا بر علیه دولت دموکراتیک و محبوب آلنده در شیلی، شکل گرفت. کودتایی که به قتل و ناپدید شدن هزاران نفر منجر شد و یکی از مخوفترین دیکتاتورهای قرن را به قدرت رساند. اما 29سال بعد یعنی در 11سپتامبر 2002 برج‌های تجارت جهانی آمریکا توسط اتباع سعودی، از هم‌پیمانان مهم آمریکا مورد حمله قرار گرفت. یک سال پس از این اتفاق، از کن لوچ، کارگردان شهیر بریتانیایی خواسته شد تا درباره‌ی این حادثه فیلمی بسازد.
کن لوچ اما این فیلم یازده دقیقه‌ای را درباره‌ی جنایات آمریکا در شیلی ساخت....

#فیلم
@critical_thought
🔶 ترنس مدرنیسم چیست؟

🔹 جوکار قنواتی


آنتونیو نگری در کتاب امپراتوری، بنیادگرایی را یک جریان ترنس مدرنیسم می داند. ترا-نوگرایی یا تِرَنس‌مدرنیسم پس از دوران پُست‌مدرنیسم بوجود آمد و بر اثر پوچی ایجاد شده در دوران پست‌مدرنیسم حرکت مردم به سمت نیرویی مافوق ایجاد شد و به شکل
دین‌گرایی یا شیطان‌گرائی بروز کرد.
سبک‌هایی همچون فولدینگ و پیدایش کیهانی در معماری را می‌توان در درون این جنبش فلسفی ارزیابی کرد.
ترنس مدرنیسم(یا به تعبیری پسا پست مدرن) یک جنبش فرهنگی و فلسفی است که توسط یک فیلسوف آرژانتینی-مکزیکی به نام انریکو داسل مطرح گردید. او یک منتقد پست‌مدرنیسم است که خود را یک ترنس مدرنیست می‌داند و مقالات متعددی در نقد نظریه پست‌مدرن و دفاع از شیوه تفکر ترنس مدرن(پسا پست مدرن) نوشته است. ترنس مدرنیسم نشان دهندۀ یک توسعه فکری است که به دنبال دوره پست‌مدرنیسم می‌آید؛ همچنین به عنوان یک جنبش، از تفکر مدرنیسم پرورش و توسعه می‌یابد، و با انتقاد از مدرنیته و پست‌مدرنیته، آنها را پایان تفکر مدرنیسم می‌داند.
ترنس مدرنیسم از بسیاری از جنبش‌های فلسفی تأثیر می‌پذیرد. می‌توان گفت تأکیدش بر معنویت از بسیاری از جنبش‌های عرفانی و رازآمیز در طول دوران رنسانس تأثیر پذیرفته است. علاوه بر این، ترنس مدرنیسم از فلسفه ماوراءالطبیعه  تأثیر پذیرفته و از چهره‌های مختلف اواسط قرن نوزدهم در آمریکا، که مشهورترین آنها رالف والدو امرسون بود، ایده‌برداری می‌کند. همچنین به نظر می‌رسد زمینه‌های مشترک زیادی با جناح آزادی دین ِ کلیسای کاتولیک روم دارد.
دیدگاه‌های فلسفه‌ی ترنس مدرنیته اِلِمان های هر دو جریان فکری مدرنیته و پست‌مدرنیته را شامل می‌شود؛ این جریان فکری، مبنای بسیاری از عقاید اصلی خود را بر نظریه یکپارچگی (آنهایی که تلفیقی از واقعیت‌های «پیشا مدرن»، «مدرن»، و «پسا مدرن» هستند) بنیان می‌نهد؛ در ترنس مدرنیسم، جایی برای هم سنت و هم تجدد و مدرنیته وجود دارد، و در جستجوی جنبشی که به احیا و مدرنیزه کردن (به روز کردن) سنت‌ها به جای نابودی و جایگزین کردن آنها بپردازد می‌گردد. افتخار و احترام به عهد باستان و سبک‌های سنتی در ترنس مدرنیسم، بر خلاف مدرنیسم و پست مدرنیسم، بسیار مهم تلقی می‌شود. ترنس مدرنیسم بدبینی، پوچ گرایی، نسبیت گرایی و ضد روشنگری را مورد انتقاد قرار داده، و در عین حال در یک حد معقول، از خوش بینی، مطلق گرایی، مبناگرایی و جهانشمول بودن استقبال می‌کند. همچنین یک زبان تمثیلی از تفکر،  و مشاهدۀ چیزها از خارج به جای داخل دارد. به عنوان یک جنبش فکری، ترنس مدرنیسم تأکید زیادی بر معنویات (روح گرایی)، ادیان جایگزین و روانشناسی ورا شخصی دارد. برخلاف جریان پست‌مدرن، با سکولاریزاسیون جامعه مخالف است، و بر نقش دین تأکید می‌کند، و رد جهانبینی به صورت نادرست و بدون اهمیت را مورد انتقاد قرار می‌دهد. گذشته از این، تأکید بسیار زیادی بر بیگانه‌پرستی و گلوبالیسم، ترویج اهمیت فرهنگ‌های متفاوت، و تقدیر فرهنگی دارد؛ ترنس مدرنیسم جهان‌بینی در امور فرهنگی را می‌پوید و ضد اروپامحوری و ضدامپریالیستی است. محیط زیست گرایی، پایداری و بوم‌شناسی جنبه‌های مهم نظریه ترنس مدرن هستند؛ نه تنها ترنس مدرنیسم حفاظت از محیط زیست را با آغوش باز می‌پذیرد، بلکه بر اهمیت زندگی در محله (همسایگی)، ساخت جوامع و هچنین نظم و نظافت پافشاری می‌نماید. از آنجا که مقصودش بهبود زندگی و شرایط بشر است، تغییرات تکنولوژیکی را می‌پذیرد. سایر جنبه‌های برجسته ترنس مدرنیسم، پوپولیسم با توجه شعارگونه به فقرا و رنج‌دیدگان است. علاوه بر این، در ترنس مدرنیسم ترویج ارزش‌های سنتیِ اخلاقی و معنویِ خانواده و در کل اهمیت خانواده تأکید می‌شود.
امروزه، در حالی که هنوز ترنس مدرنیسم‌ها در مقایسه با پست‌مدرنیسم ها، جنبش فلسفی کوچک‌تری محسوب می‌شوند، و برای کشورهای شمالی نسبتاً جدید است. و ضیاء الدین سردار، یک پژوهشگر اسلامی، یک منتقد جریان فکری پست‌مدرن است و در بسیاری از موارد یک جریان فکری ترنس مدرنیست را اقتباس و اتخاذ می‌کند. چندین مقاله و اثر دارد که از نقطه نظر و دیدگاه ترنس مدرنیسم بحث می‌کنند، در طی چندین سال منتشر گردیده است. در کتاب تجدد و تجددستیزی در ایران اثر دکتر عباس میلانی نیز در مقاله‌ای که راجع به هدایت، دارد پست‌مدرن را به دو جریان تقسیم می‌کند، پست‌مدرن ارتجاعی را می‌شود با همین ترنس مدرنیسم یکسان دید.

#یادداشتها
@critical_thought
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای درختان عقیم ریشه‌تان در خاک‌های هرزگی مستور
یک جوانه‌ی ارجمند از هیچ جاتان رست نتواند
ای گروهی برگ چرکین، تار چرکین پود
هیچ بارانی شما را شست نتواند...

#مهسا_امینی
@critical_thought
🔶 تغییرات اجتماعی، فرهنگ عمومی و فرهنگ رسمی
(با نگاه به مسئله‌ی حجاب اجباری)

🔹 محمدعلی امیرپورسعید

تغييرات اجتماعى عبارت‌اند از دگرگونى‌هایی که در طول تاريخ در اصول زندگى جامعه و ملتى روى مى‌دهد. اين تغييرات از هزاران عامل داخلى و خارجى و نيروهایی که زايندهٔ شرايط داخلى يا خارجى است پديد مى‌آيد. کشور ما نیز در سال‌های گذشته و بویژه در دو دهه‌ی اخیر، تغییرات اجتماعی بسیار  زیادی را تجربه کرده است که هرکدام به نوبه‌ی خود جای بررسی‌های زیادی دارد. 
حال باید این تغییرات اجتماعی را با موضوع فرهنگ یک جامعه مرتبط ساخت. فرهنگ عمومی یک جامعه؛ «میراث اجتماعی مشترک» است. در فرهنگ عمومی به‌طور حتم «تکثر» وجود دارد، اما تکثر با‌ وجود وحدت است. اما اگر یکی از این نمودهای متکثر غالب شد و سعی کرد تا هنجارها و نمادهای خود را القا کند، تکثر را در فرهنگ عمومی نادیده گرفته ‌که در این حالت با واکنش‌هایی روبرو می‌شود. متأسفانه فرهنگ رسمی ما نوعاً اینگونه است؛ یعنی اغلب یکی از نمودهای متکثر حاکم می‌شود و سعی می‌کند خرده فرهنگ‌ها، ایستارها، ارزش‌ها و حتی الگوی رفتاری و نمادهای خودش را به طرق مختلف به بقیه القا کند.
فرهنگ رسمی باید از دل فرهنگ عمومی بیرون آید. از آنجا که مردم حق فرهنگی دارند، نباید و شایسته نیست گروه حاکم و فرهنگ رسمی، خرده‌فرهنگ خود و نمودهای آن‌را برای تمام افراد جامعه دیکته کند.
حال اگر نظام سیاسی و حکم‌ران نتواند و یا علاقه‌ای نداشته باشد که فرهنگ رسمی خودش را با فرهنگ عمومی در جامعه وفق دهد، به بحران‌های عدم مشروعیت و‌ مقبولیت دچار می‌شود(شرایطی که امروزه نیز شاهد آن هستیم).
نوع پوشش و حجاب افراد جامعه هم، یکی از نمودهای برجسته و پررنگ در ذیل همین تغییرات اجتماعی است. به واقع اجبار در پوشش و حجاب با واقعیت اجتماعی امروزه‌ی ایران هم‌خوانی ندارد. همین ناسازگاری بین نهاد سیاست(نظام سیاسی) با تغییرات اجتماعی رخ داده در جامعه، باعث شده تا شکافی که بین دولت و ملت وجود داشته، بسیار عمیق‌تر از گذشته شود و هم‌سویی بین فرهنگ عمومی و فرهنگ رسمی را با چالش‌های جدی مواجه کند.
در آخر اینکه به نظر می‌آید بایستی جامعه را از قالب‌اش درآورید و با آب فراوان بشویید!

#یادداشتها
@critical_thought
HTML Embed Code:
2024/04/24 13:44:02
Back to Top