TG Telegram Group Link
Channel: Art Cafe
Back to Bottom
ما به طور معمول در مواجهه با هر‌کدام از اطرافیانمان (به تناسب)، بخشی از درونیات و دغدغه‌ها و حالاتمان را پنهان می‌کنیم. قطعا شخصی که در معاشرت با او کم‌ترین میزانِ خودسانسوری را داریم؛ نزدیک‌‌ترین و صمیمی‌ترین فردِ زندگی ماست.
اما یک روزهایی لازم است؛ بنشینیم کنار پنجره و تمام درونیات‌مان را روی بند‌ِ رختی، در مقابلمان پهن کنیم و با هربار وزش باد و زیر و رو شدن‌شان، خوب به جزئیات‌شان نگاه کنیم.
برای آن‌هایی که از جنس حسرت اند؛ عمیقا آه بکشیم. برای آن‌هایی که از جنس‌ شادی‌هایِ بزرگ‌اند؛ حسابی ذوق کنیم. برای آن‌هایی که از جنسِ غم‌هایِ رازگونه اند، بی‌صدا گریه کنیم.
و دست آخر هم برای همه‌شان یک آواز سنتی بخوانیم و وقتی که دارند، در دست باد، می‌رقصند؛ یکی یکی شان را از روی بند‌ِ رخت جمع کنیم و دوباره داخلِ صندوقچه‌ی دل‌مان بگذاریم.

#فاطمه_کنعانی
#کافه_هنر☕️🎨📚
@cafee_art
یک نفرم
اما اندازه هزاران نفر خسته ام
و زندگی زبانه هرزه قفلی ست
که نه بسته می ماند
نه باز میشود
کسی دستپاچه دردهای ما نیست
لق‌لقه زبانم میگوید
خواب ترسناکی سرزمینم را
در بر گرفته
و یکی آن بالا
بر نمایش غمگین زمین
می خندد
حتی ماه کنار دستم
سطل لب پریده ای که
ردش در آینه دیوار گلی پیداست
میبیند
و رد پای عجیب بر سنگها میگوید
غولی روی زمین پرسه میزند
این را جن ها که از شعله های اتش
بدنیا می‌آیند
دیده اند
آه یک نفر مترسک را
دستپاچه کند
بگوید لامصب
حتی اشیاء بعد سالها یکجا ماندن
ناگهان پرت میشوند
حرص میخورم
قرص میخورم
حرص
میخورم
قرص.... میخورم
کارگری میگذرد
بربری ها در عرق زیر بغلش
خیس خورده اند
زن شیره ای نایلون خرید مشتری را
کش میرود
گنجشکی از مژه های ازگیل جنگلی
حشره نوک میزند
صدایی آه.....
گفتم از خانه ای نخاله
پرت میکنند
نگو یکی آن بالا کم آورده
آن خدای ناممکن ها
او که جیوان نقره ای
بر لبانش دود میکند
بر نمایش غمگین زمین
گریه میکند

#فاطمه_ملک_زاده
#کافه_هنر☕️🎨📚
@cafee_art
یک تشت پیاز سرخ کردم، به گلدان‌ها رسیدم، برای دو وعده غذا پختم، رسوب کتری را گرفتم، شستم، تکاندم، برق انداختم؛ اما چیزی که به خاطرش این‌همه جان کنده بودم، فراموشم نشد.

#شب‌نامه #فراموشی
#رقیه_خدابنده_ اویلی
#کافه_هنر☕️🎨📚
@cafee_art
کفش هایم کجاست؟ می‌خواهم
بی خبر راهی سفر بشوم

مدتی بی بهار طی بکنم
دو سه پاییز در به در بشوم

#مهدی_فرجی
#کافه_هنر☕️🎨📚
@cafee_art
حتی اگر زیبا یا ثروتمند هستیم، نمی‌خواهیم که ما را به دلیل این چیزها دوست بدارند، چون اگر این خصوصیات از بین بروند، عشق هم به همراهش می‌رود. من ترجیح می‌دهم که شما از ذهنم تعریف کنید و نه از چهره‌ام، و اگر مجبور باشید، در آن صورت ترجیح می‌دهم در مورد لبخندم اظهار نظر بکنید تا دماغم.

ما محتاجیم که دوست داشته شویم، حتی اگر همه چیزمان را از دست بدهیم: همه چیز ترک شود جز "من"
این "من" اسرارآمیز در ضعیف‌ترین و آسیب‌پذیرترین وضع‌اش.

#آلن دوباتن
#کافه_هنر☕️🎨📚
@cafee_art
با وجود همه چیز،
به آن‌چه
از این زندگی می‌خواستی رسیدی
     رسیدم.

و چه می‌خواستی؟
     که خود را دلبند بدانم،
که حس کنم
روی این زمین دلبند کسی هستم.

| بند آخر، ریموند کارور،
ترجمه‌ی آزاده کامیار



@cafee_art
.
درون کالبد بزرگسالم، کودکی تنها است که با تمام جهان غریبه است.
.
به هر حال، پریروز، یعنی جمعه، نزدیک بود از تنهایی و خستگی دق کنم. ساعت ده و نیم از خواب بیدار شدم، یعنی پس از ده دوازده ساعت خواب، و آن وقت ناگهان عظمت یا حقارت تنهایی خودم را حس کردم و به حدّی گریه‌ام گرفت که خدا داند.
‏—
‏نامه از بهرام صادقی به ابوالحسن نجفی؛ مجلهٔ بخارا؛ بهمن و اسفند۱۳۹۸



@cafee_art
«من آدم ساده‌ای هستم تا سرِ خودم را نشکنم معنی سنگ را نمی‌فهمم.»

- فروغ
من بازی با کلمات را خوب بلدم .
مثلا می توانم کلمه «دلتنگی هایم» را از وسط شعری بدزدم .
ساعت ها
تاب بدهم
تاب بدهم
تا تاب بیاورند همه زخم هایی که روی قلبم آوار شده اند.
یا  واژه ی« رنج هایم» را سوارآن ارابه کوچک گوشه پارک کنم ،آنقدر بچرخانم شان که غمشان بند بیاید...
ببین
هر چه سنگ فراموشی را به سینه می زنم ،دوباره
انگشت یک خاطره  روی زنگ خانه ام گیر می کند
هر کلمه ای را
می دزدم
بازی می‌دهم
باز شبیه چرخ و فلک به جای اولشان بر می گردند
میدانی
فراموشی ،همان پیک بهاری ست که هر چه از یادمان برود
  با سماجت برمی گردد
گوشه آسفالت کوچه
سبز می شود...

#فاطمه_یاراحمدی_روشنا
#کافه_هنر☕️🎨📚
@cafee_art
مرد و زن ندارد! آدم‌ها با بی‌توجهی و نادیده گرفته شدن، از درون می‌میرند. درون هر انسان یک کودک معصوم و بی‌گناه نشسته که حواسش به جزئی‌ترین رفتار آدم‌ها هست و از بی‌توجهی و تبعیض، مچاله می‌شود در خودش و از دنیا می‌ترسد و هرچه بیشتر می‌ترسد، بیشتر فاصله می‌گیرد و فرق است میان زمانی که آدمی تنهایی را انتخاب می‌کند با زمانی که آدمی تنهایی را ترجیح داده! در ترجیح، یک نوع اجبار و گریز هست که در انتخاب نیست.
مرد و زن که ندارد، آدم‌ها را ببینید، وقتی می‌خندند، وقتی حرف می‌زنند، وقتی تلاش می‌کنند و وقتی با تمام اشتیاق، شما را برای معاشرت و همصحبتی انتخاب کرده‌اند.
نگذارید آدمی از درون بشکند و شما بزرگترین دلیلش باشید...

#نرگس_صرافیان_طوفان
#کافه_هنر☕️🎨📚
@cafee_art
غرش جنگنده‌ها
سوت خمپاره ها
و ناله‌های گاه گاه
دیر زمانی است که دیگر
از نوار غزه
آهنگ عربی به گوش نمی‌رسد
تا کودکان اش
در خانه‌های بی سقف
میان موشک‌هایی که اصابت می‌کنند
و موشک‌هایی که ساقط می‌شوند
ستاره‌ی بی بختی شان را
جستجو کنند

#حمیدرضا_اقبالدوست
#کافه_هنر☕️🎨📚
@cafee_art
سال‌ها پیش فکر می‌کردم اینکه باید گذشته را پذیرفت و با اشتیاق به سمت فردا حرکت کرد، یک شعار است. 
اما اکنون با تمام سلول‌هایم این جمله را پذیرفته‌ام و درک بهتری از زیستن در اکنون دارم.
حقیقت‌اش را بخواهید سرتاسر زندگی همین است؛ خیلی آش دهن سوزی نیست و همان گونه که دیروز گذشت، امروز هم می‌گذرد و فردا‌ها در گذرند.
آش دهن سوزی نیست یعنی خیلی هم ارزش جنگیدن و ماندن در ملال را ندارد؛ باید رها کرد و در رهایی ادامه داد.

#محمدصالح هاشمیان
#کافه_هنر☕️🎨📚
@cafee_art
از خونه من، پنجره های خونه روبرویی دیده میشه. مثلا طبقه سوم، جایی که پارسال یه مرد تنها توش زندگی می‌کرد و - نوشته‌بودم انگار- که شبها می‌اومد و از پنجره تا کمر بیرون بود و آویخته میشد و آواز می‌خوند. الان بستریه در بیمارستان رازی.

حالا، توی اون اتاق یه دختر جوون زندگی میکنه و با بودنش زندگی اومده توی این اتاق. نور لوستر خوشرنگ، اتاقش رو صورتی کرده و هر شب میاد از توی پنجره به آسمان نگاه میکنه. دو بار نگاهمون تلاقی کرده و لبخند زدیم. یه بار هم که فریدون فروغی گوش می‌کردم، بلندبلند باهاش همخونی کرد  و من سخت دلم می‌خواست بلند داد بکشم تو چقدر شعری دختر.

هر بار نور صورتی اتاقش رو می‌بینم، یاد اون مرد میفتم. یاد این که رنج و لذت برادرن. یاد این که از یه پنجره، میشه هزار تا آسمون مختلف دید. یاد این که هیچی همیشگی نیست. یاد این که یه شب بالاخره از میون همه پنجره ها، ستاره می باره روی شهر و ما بلندبلند آواز می‌خونیم و یکی داد می‌کشه چقدر شما شعرید مردم و ما، مردم عصبانی بی لبخند، توی آسایشگاه های آجری دلمون گرم میشه و میگیم گور پدرش، روزای بدی بود و تموم شد، فردا باهاره.

"و اگر امید بوسه ای بی هوا نبود، بگو انسان مست چگونه هر شب از رودخانه ها و مذابها به خانه بر میگشت؟"

همین.

#حمید_سلیمی
#کافه_هنر☕️🎨📚
@cafee_art
ذوق کردیم؟ کنسل شد
ذوق نکردیم کنسل شد
به یکی گفتیم کنسل شد
به هیچکس نگفتیم کنسل شد
برنامه ریزی کردیم کنسل شد
برنامه ریزی نکردیم کنسل شد
شما بگید ما چه غلطی بکنیم "بشه"
گاهی باید گذشت؛
در این دنیای لاینحل و عجیب مهم ترین کار برای آرامش گذشتن است...
هنوز هم بی معرفت ها وجود دارند لابه لای بساطشان باید چمدان بست و گذشت.
هنوز هم ظاهرنماها با نقاب های رنگی وجود دارند پشت چراغ قرمز باید وقت را غنیمت شمرد و گذشت.
هر چه بیشتر ماند هر چه بیشتر صبر کرد
اشک ها بیشتر می شود و آنوقت تنها سیاهی
نیمه ی تاریک اتاق است که پیری ات را نشان میدهد...

#فاطمه_زلفی
#کافه_هنر☕️🎨📚
@cafee_art
Forwarded from ⚘گسترده حمایتی معتبر⚘
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔞#علت_خیانت_یک_مرد_چیست؟

🔞کدام زنان مورد علاقه مردان هستند؟
🔞مردان چه زنانی بیشتر دوست دارند؟
🔞زنان با چه کارها مردان را از خود فراری می‌دهند؟😱

برسی مسائل و مشکلات
#زناشئویی👌👇
https://hottg.com/+AAAAAEeoEm9Fpty8yTs5Gg

چگونه #همسرم مجذوب خودم کنم؟🔞⛔️❤️👆
.

با آن تکه‌ای از خودم که بیشتر دوست داشتم، به‌هم زده‌ام
شاعر
دردهایش را
شب زنده داری میکند
و حتی دلتنگی هایش را
در گوش سکوت  زمزمه میکند
تنها شب است
که همدم اوست
خرابه های دلش را
با سُرودن آب و جارو میکند
و این تسکینِ پریشانی هاست

#امیر_محمدی
#کافه_هنر☕️🎨📚
@cafee_art
.
پسره میگه بهم یه آمپول زد اندازه زایمان درد داشت:)
حالا نکته اش اینه مگه درد زایمان رو تجربه کرده؟ 😁

+نون خ
HTML Embed Code:
2024/04/16 03:52:09
Back to Top