TG Telegram Group Link
Channel: یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی
Back to Bottom
ادامه یادداشت آتش و تنگدستی 👇👇

آتش در هتل‌بیمارستان هیچ معنایی ندارد جز پدید‌آمدن همان فلاکتی که دور از انتظار نبود. گفتم یک عامل مهم غلبه شبه‌علم بر چرخش امور سلامت در کشور است، اما علت مهم‌‌تر مماشات، روزمرگی و ترجیح منافع آنی بر مصالح اجتماعی در سیستم سلامت کشور است. پیام آتش در هتل گاندی بیش از هر چیز آن است که نمی‌توان سر به کار خود گرفت، وظایف اجتماعی پزشکان در سلامت مردم، اولویت بهداشت، حضور پزشک معالج (بخوان پزشک خانواده)، اصلاح تعرفه‌های پزشک عمومی، متخصص داخلی، طبیب اطفال و طبیب سالمندان، لغو روش برده‌داری در بیمارستان‌های آموزشی را به جد و با پرداخت هزینه درخواست نکرد، در عوض به تجملات و ظواهر پرداخت، هتل برای باروری و زیبایی متمولان ساخت و عاقبتی خوش برای ونکوور یا تورنتو تدارک دید!
همه‌چیز فرو خواهد پاشید. وقتی زمان آن برسد همه چیز فرو خواهد ریخت؛ حتی اگر به یک دلیل ساده مثل اینکه کامپوزیت‌ها نم‌دار! باشند یا کارپرداز از جنس خوب انتخاب نکرده باشد یا محافظت کافی انجام نشده باشد! تازه باید خوش‌شانس باشید که این فروپاشی زودرس و برای شما قابل رؤیت باشد؛ چون در بسیاری موارد فروپاشی رخ داده و آتش همه‌جا را گرفته اما کسی متوجه آن نشده است.

https://hottg.com/bzyad
١٢ بهمن
روز دوازدهم بهمن من در منزل عموي بزرگم در خيابان بهبودي اقامت داشتم .
روزها جلوي دانشگاه خيابان انقلاب و در كتابفروشي ها پلاس بوديم و بقيه وقت ها در صف نفت . درس و دانشگاه مدتها پيش تعطيل شده بود .اصلا همه داشت يادمان ميرفت كه زماني دانشجو يا صاحب شغلي بوديم مثلا دانشجوي سال چهارم پزشكي بودن كاري بسيار بيهوده تر از تغيير دنيا بنظر ميرسيد !
روزهاي قبل از دوازدهم هم تهران داغ و شلوغ بود راديو مسكو يك تحليل خوانده بود زمستان داغ تهران ! آن موقع از اوائل پاييز در تهران برفي مينشست كه تا نزديك عيد ادامه مييافت دود و ذغال هرسال بود امسال بِه دليل كمبود نفت بيشتر هم شده بود . همه كاپشن پوشيده بودند . هنوز جوانها از مد موي بلند و سبيل چنگيزي بيرون نيامده بودند كه مدهاي جديد از راه ميرسيدند . مدها با سرعت برق و گاه در حضوريكديگر خودنمايي ميكردند سبيل هاي چنگيزي آهسته به ريشي متصل تبديل شدند گاه از مسير پروفسوري هم عبور ميكردند و گاه در همان پروفسوري ميماندند . موها همين اواخر بلند شده بود در عين حال قيصري بهروز وثوقي و روشن زاده هم بود اينها تغيير زيادي نكردند اول بار چپي ها كراوات را برداشتند و پيشگامان كلبي مسلكي در لباس و كفش هم چپي ها بودند .با آن كلاه پهلوي پشمي كه ده روز بعد فرخ نگهدار آن را تا روي گوش هايش پايين كشيد و در تلويزيون پشت به مردم نشست . ولي اين هم براي خودش مدي بود . بگذريم ، چند روز قبل كه اعلام شد آيت الله خميني از پاريس به تهران خواهند آمد ولوله عجيبي خيابان هايي كه پايتختشان انقلاب بود را فراگرفت "اگر امام فردا نياد مسلسل ها از قم ميياد "عزم و اراده و خشمي كه در شعار دهندگان با پايي كه هماهنگ بر زمين ميكوبيدند احساس ميشد چيز غريبي بود . طلبه هاي جواني كه پيرامون شعار دهندگان ميپلكيدند و آنها را سازمان ميدادند بر غرابت شعار دهندگان مي افزود . جلوي دانشگاه در روزهاي قبل و بِه موازات ازاد شدن زندانيان سياسي و گسترش كتاب هاي پشت وًرو سفيدي كه گفته ميشد با كاميون جلوي دانشگاه تخليه ميشود جولان گاه بحث هاي طولاني نيروهاي سياسي مخفي اي بود كه مباحثات و مجادلاتشان را از خانه هاي تيمي و سلول هاي اوين به كف خيابان ها اورده بودند .گروه گروه دسته هاي مردم مشغول گفتگو بودند . مردم عادي و هواداران سازمان هاي سياسي گوناگون گفتگو هايي بي سرانجام كه هيچ گاه به يك توافق حد اقلي منتهي نميشد هرچه ميگذشت تصميم گيري در مورد اتهاماتي كه به يكديگر ميزدند دشوار و دشوار تر ميشد از اپورتونيست گرفته تا رويزيونيست و جاسوس امپرياليسم و نوكر شوروي نماينده بورژوازي خورده بورژوازي مفلوك و……در ميماندي كه چگونه ميتوان اين همه اصطلاح را ياد گرفت و چگونه ميتوان بين اينها قضاوت كرد . چگونه بوده است كه اين همه دشمنان در مخالفت با شاه يكدست شده بودند ؟!
حالا گروه هاي متفاوتي پيدا شده بودند با چهره اي متفاوت مصمم و بدون هيچ گونه ترديد . با شعار هايي متفاوت و اعتماد بِه نفسي نوظهور نه تنها با عجله خواهان سرنگوني حكومت بودند بلكه گاه گروه هاي پراكنده ديگر را هم از تيررس خود دور نميديدند و بي نصيب نميگذاشتند .حكومت خود را بر خيابان زودتر از منصب سياسي مستقر كرده بودند . با اين ترتيب باور ميكردي كه حتما مسلسل هايي از قم بيرون خواهد آمد و امام هم حتما خواهد آمد .
روز موعود ورود ، من از پياده روي خيابان أزادي كه ان موقع نامش آيزنهاور بود به طرف چهار راه نواب كه منزل پسر عموي ديگرم بود رفتم از انجا با هم راه افتاديم تا بلكه امام خميني را كه قرار بود از مسير خيابان ايزنهاور عبور كند ببينيم . كنار خيابان از بهبودي تا نواب چهار پنج رديف مردم زن و مرد ايستاده بودند معلوم بود تمام خيابان هاي مسير همين طور هستند گروهي با پلاكارد بزرگ سازمان چريك هاي فدايي خلق در مسير ايستاده بودند در همان دور بر ادم هاي جا افتاده تري هم به چشم ميخوردند كه گويا هواداران حزب توده بودند ولي يادم نيست پلاكاردي هم داشتند يا نه آنها گويا براي ديدن نيامده بودند آمده بودند بلكه از داخل اتوموبيل براي لحظاتي ديده شوند .فدائيان خلق نسبت به معدل جمعيت جوان تر و علي رغم كلبي مسلكي ارادي خوش سيما تر و خوش لباس تر بودند . توده اي ها اندكي جا افتاده تر بودند .در مسير نگاهي به خانه علي اصغر حاج سيد جوادي انداختم كه روبروي منزل پسر عموي من بود اتفاقا آن روز رفت ووآمدي به آن نميشد از ماه ها قبل منزل او محل رفت و آمد هاي بسياري بود ما كه كسي را نميشناختيم فكر ميكرديم اين همسايه ما از رهبران انقلاب است آخر اولين نامه به شاه را او نوشته بود هر گز گمان نميكرديم چند سال بعد او هم فراري شود .
در مسير أنوشيروان كنگرلو را ديديم كه از خانه اش بيرون مي آيد تا به جمع ناظرين بپيوندد هرگز گمان نميكرديم ده روز بيشتر به عمر خانه او نمانده باشد روز بيست و دو بهمن خانه او را تخريب و غارت كردند او گوينده بيانيه هاي ظاهرا كوبنده دولتي در تلويزيون بود . ده روز بعد نه تنها آن خانه بلكه خانه هاي بسيار به هم ريخته بود و سامان شهر از هم گسيخته شده بود .
از پشت صف مستقبلين هيچ چيز ديده نميشد صفوف بِه هم فشرده را هم نميشد كنار زد بِه گمانم تمام مردم در خيابان بودند هيچ كس كار و زندگي نداشت دانشگاه را خود شاه تعطيل كرده بود ادارات هم همه در اغتصاب بودند وقتي آن اتوموبيل سياه رنگ نزديك شد من براي يك لحظه بالا پريدم و در همان يك لحظه توانستم چهره او را از پشت ان بليزر ببينم خاطرم هست كه درست در همان لحظه فريادي از آن قسمت خيابان بلند شد و دقيق بِه ياد دارم كه خانمي غش كرد سنكوپ بود يا نوعي هيستري نميدانم
يادم نيست جمعيت به كجا رفت ولي من بِه مكان هميشگي اي كه آن روزها به جاي بيمارستان ميرفتم رفتم ؛ جلوي دانشگاه ! از آن جمعيت عظيم خيابان معلوم نيست الان چند نفر در قيد حيات هستند نميدانم چند نفر كانادا رفته اند نميدانم چند نفر در همين تهران بِه كار وزندگي مشغولند نميدانم الان چه فكري در سو دارند و چگونه مي انديشند نميدانم بسياري از آن مردم شهر الان چه نظري درباره احساسي كه حداقل در آن يك روز تمام شهر تهران را در بر گرفته بود دارند ؟ هر چه بود احساسي بود مشترك كه به ندرت ممكن است براي جمعي يا ملتي پديد آيد

https://hottg.com/bzyad
يادداشت روز دوشنبه صفحه اخر شرق

عرصه و اعيان سلامت در كشور

هفته گذشته اعلام مزايده فروش عرصه واعيان يك بيمارستان خصوصي بزرگ در شمال شهر تهران خبر ساز شد .بخصوص كه هفته پيش تر هم يك بيمارستان ديگر در شمال شهر طعمه حريق گرديده بود .
معلوم نيست تشت سيستم سلامت در كشور بايد چگونه صدايي ايجاد كند كه همه متوجه اين سقوط كه حاصل سالها كج راهه ميباشد بشوند .
در شرايطي كه فضاهاي درماني كشور و شهر هاي بزرگ دچار كمبود كمي و كيفي قابل توجهي هستند و در حالي كه بسياري از فضاها و امكانات سيستم سلامت كشور تغيير كاربري يافته زيبا تر فرح انگيز شده اما نه بِه سلامت و بهداشت كه بِه زيبايي شهروندان اختصاص يافته أست بي ترديد كاهش حتي يك تخت بيمارستاني خود مسيله بزرگ بِه شمار ميرود چه برسد بِه تعطيل يك بيمارستان بزرگ . اما فاجعه بزرگتري كه اين تعطيلي حكايت ميكند ابعادي بسيار مهم تر و فاجعه آميز ار از حذف بخشي از فضاهاي درماني كشور دارد .
اين سرانجام راهي أست كه از سالها پيش شروع شد و سيستم سلامت كشور را از شكل يك نهاد خود سامان خارج كرد . راهي كه با انكار اقتصاد در سلامت تحت شعارهاي عوامفريبانه دولت رفاه شروع شد و نهايتا بِه شيوه هاي مختلف برده داري در سيستم دولتي و ترويج شبه علم براي كاهش هزينه ها و تشويق غير مستقيم پزشكان بِه مهاجرت يا رو آوردن بِه كارهايي با اولويت كمتر (اگرنه زيبايي ) انجاميد .
اگر پيشرفت هاي خيره كننده پين الملل طب در سالهاي اخير توسط زنان و مرداني از سراسر گيتي ( منجمله ايرانيان ) رخ نميداد و اين تكنولوژي را هرچه بيشتر و بيشتر user friendy تر نميكرد و بِه رايگان در دسترس جهان حتي آنها كه منكر يا مشرك نسبت بِه دانش ( قايل بِه شريك براي دانش ) هستند قرار نميداد قطعا سيستم سلامت كشور در قطع ارتباط كامل با دنيا قادر بِه ادامه حيات نبود .
همين حالا هم يك مطالعه دقيق هزينه- فايده سيستم سلامت كشور ممكن أست نتايجي بِه شدت حيرت آور نشان دهد .
سال هاست سرمايه در كارهاي درماني سود آور نيست .سالهاست مراكز خصوصي امورات روزمره خود را از كارهايي ميگذرانند كه هرچه بيشتر و بيشتر با اولويت هاي سلامت فاصله ميگيرند . رشته هاي داخلي مقصود رشته هايي كه تنها بيماران را ويزيت ميكنند و هيچ كار عملي اي ندارند سالها پيش در بيمارستان هاي خصوصي منسوخ شد . حتي در شرايطي كه خود بيمارستان ها هنوز ورشكسته نيستند اينگونه سهامداران ورشكسته هستند . در رشته هايي كه هم امكان ويزيت و هم امكان كارهاي عملي وجود دارد ويزيت بِه معناي معاينه ،تعقل ،و تصميم گيري بِه شدت رنگ باخته أست .مدتهاست تنها كشوري هستيم كه مردمش پزشك معالج ندارند . پزشك معالج بِه معناي پزشكي كه قرار أست براي شما تصميمات مهم بگيرد قرار أست به او اطمينان كنيد وتصميماته بگيرد كه ممكن أست هزينه و مشكلات سرسام آور ايجاد كنند ديگر وجود ندارد . هزينه اين كار كه بايد در محيطي آرام و روزآمد توسط طبيبي كار آزموده انجام شود در سبد هزينه هاي درمان ديده نشده بِه هيچ انگاشته شده است . پزشك عمومي ،پزشك خانواده و سيستم ارجاع در كشور ما جايي ندارد . بيمارستان هاي آموزشي و دولتي در تنگدستي مطلق و در حالي كه بِه كار بيگاري دستياران و هيات علمي تمام وقت متكي هستند در فضاهايي تنگ و بي روزنه در حال درمان خيل عظيمي از بيماراني هستند كه هيچ ملجا و ماواي ديگري ندارند . ممكن است در آينده بسياري از مراكز خصوصي ديگر هم بِه اين نتيجه برسند در تنگدستي موجود و بدهكاري هاي متعدد منطقي تر آن است كه عرصه و اعيان بيمارستان ها را بفروشند تا اگر سودي عايد سهامداران نميكنند حداقل هزينه اي بر عهدي ايشان نگذارند . اگر اينكار را نكنند شايد مدتي بعد با دستور قضائي مجبور به اين كار گردند .از همه مهم تر اينكه عدم تبيين و تحقق هزينه هاي درمان در بخش خصوصي قطعا بر ميزان منابع مالي اي كه بِه بيمارستان هاي دولتي و دانشگاهي اختصاص مييابند هم تاثير خواهد گذاشت . تعيين قيمّت هر كالا بخصوص اگر دولت بخواهد آن را تهيه كند جز با نيم نگاهي بِه بازار امكان پذير نميباشد .
در عين حال اين پاسخي أست به اقتصاد داناني كه بدون تحليل مشخص از اوضاع اقتصاد سلامت در كشور خواهان دولتي شدن كامل سلامت در كشور بودند و كار آي سي يو هايي را كه بِه دلايل اقتصادي دارد در هايشان به روي مردم بسته ميشود تجارت مرگ ميخواندند !!
فروش عرصه و اعيان يك بيمارستان بزرگ خصوصي در شهر تهران كه قاعدتا ميبايد گسترش مييافت و پزشكان جوان بيشتري را بِه كار ميگرفت و شعباني در داخل و خارج كشور تاسيس ميكرد ، ولو به دليل سو مديريت يا حتي كلاهيرداري هم كه باشد نشانه اي از تشديد بحران و سقوط كامل سيستم سلامت كشور أست كه طبيعتا خود را ابتدا در ضعيف ترين حلقه نشان ميدهد اما بي ترديد بِه همين جا خاتمه نخواهد يافت

https://hottg.com/bzyad
لومپنيسم
ريشه هاي تاريخي و اجتماعي در ايران
پانل لومپنيسم در كنگره سلامت روان
منتشر شده در هم ميهن شنبه ٥ اسفند
لمپن‌پرولتاریا یا لمپنیسم اول بار از ادبیات مارکسیستی برآمد و مارکس و انگلس بودند که به لمپن‌پرولتاریا اشاره کردند. منظور از این اصطلاح گروه‌هایی است که به طبقه اجتماعی خاص متعلق نیستند و از قِبَل کارکرد پرولتاریا و سودمندی حاصل از آن زیست می‌کنند. در نگرش مارکسیستی، طبقه اجتماعی آگاهی اجتماعی را تعیین می‌کند و رفتار و بینش به طبقه اقتصادی برمی‌گردد در نتیجه لمپن‌پرولتاریا که به طبقه خاص متعلق نیست دارای این رفتار برآمده از فرهنگ طبقاتی هم نیست. در این بینش که اگرچه هسته‌ای از واقعیت را در درون خود دارد اما اکنون کمی ساده‌انگارانه به شمار می‌آید، کسی که به طبقه‌ای و به‌خصوص به طبقه کارگر متعلق نیست جزو طبقات پیشرو محسوب نمی‌‌شود. این طبقات در بینش مارکسیستی مارکس و انگلس گروه‌های مخالف انقلابند و به ضد انقلاب کمک می‌کنند. در این بینش که اکنون به نظر ما ساده‌انگارانه است همه‌چیز را انقلاب و ضدانقلاب تعیین می‌کند و طبق آن لمپن‌پرولتاریا از طبقات عقب‌مانده تاریخ و ضد انقلاب محسوب می‌شود. لنین این‌ها را در تئوری، ضدانقلاب می‌دانست اما در عمل از آن‌ها در انقلاب اکتبر استفاده کرد.
طبق آن‌چه من در تاریخ ادبیات ایران جست‌وجو کردم، نگرش مارکسیستی مذکور نخستین بار در جزوه‌ای به نام لمپن‌پرولتاریا نوشته شخصی به نام اکبری، از منتقدین حزب توده، تکرار می‌شود؛ همان نگرش خشک انقلابی و ضد انقلابی بدون در نظر گرفتن زندگی و حرکت‌های اجتماعی روزمره. جای دیگری که در تاریخ معاصر ما از واژه لمپن بسیار استفاده شد با نمایش فیلم «قیصر» بود. حتما خاطرتان هست که ساخت «قیصر» سروصدایی به پا کرد. نویسنده جزوه لمپن‌پرولتاریا، در نقدی «قیصر» را نشانه لمپنیسم دانست و آن را با عناوینی از این دست نقد کرد که اولا قیصر، لمپن است. ثانیا قهرمانی فردی و نه مبلغ حرکتی اجتماعی است. ثالثا در دفاع از گذشته است و با مدرنیته‌ و اخلاق مدرن در ستیز است. این سه، اصول اعتقادات آن زمان چپ‌ها بود که زیرپا گذاشته شده بود. نتیجه‌گیری‌ام از این بحث آن است که بسیاری از این کلمات و اصطلاحات توسط جریان‌های سیاسی و به خصوص جریان سیاسی چپ و به‌خصوص حزب توده، برای خطاب کردن مخالفین‌شان مورد استفاده قرار گرفت و در ادبیات مارکسیستی، لمپن به عنوان یکی از خصوصیات مخالفین‌ به کار رفت. با توجه به عقبه لمپن‌پرولتاریا، شیوه‌ای را که برای خطاب کردن مخالفین‌مان با لمپن نامیدن به کار می‌گیریم، نباید از نظر دور داشت.
نظریه دیگری که به نظرم برای صحبت در مورد لمپنیسم در ادبیات علوم اجتماعی به کار می‌آید نظریه فرودستان شهری آصف بیات است. به نظر می‌آید این نظریه در جامعه ما کارایی بسیار دارد و با بحث لمپنیسم ارتباط پیدا می‌کند. این پروفسور ایرانی یکی از دانشگاه‌های آمریکا، خود از حاشیه‌نشینان شهری بوده و غیر از تجربیاتش در ایران، شاهد تحولات مصر نیز بوده است. او عقبه تاریخی و اجتماعی لمپنیسم را در ایران تا حدود زیادی توضیح می‌دهد. خصوصیاتی که او برای فرودستان شهری برمی‌شمارد، خصوصیاتی که حرکت آن‌ها را تاثیرگذار می‌کند، مبنای نیروی اجتماعی لمپنیسم است. آصف بیات می‌گوید این نیرو از عقبه اجتماعی مشترکی برخوردار است و اتفاقاتی تاریخی- اجتماعی موجب تبدیلش به فرودستان شهری شده است. آن‌ها عقبه‌ای مشترک دارند؛ برای آن‌ها هیچ ارزش اخلاقی جز زنده ماندن و جان به در بردن وجود ندارد. هیچ ارزش تاریخی که به خاطر آن کاری انجام دهند برای‌شان تعریف نشده است. هیچ‌گونه اخلاقیات تاریخی هم ندارند و اگر تظاهر می‌کنند و به رعایت چیزی می‌پردازند، مقطعی و برای جان به در بردن است. در آن‌ها هیچ‌گونه ایده‌آلیسمی جز روزمرگی وجود ندارد. این‌ها رفتاری جدا از هم از خود نشان می‌‌دهند اما ممکن است به خاطر عقبه و خصوصیات اخلاقی مشترک رفتارهای واحدی را هم انجام دهند و این رفتارهای‌ واحد می‌تواند کاملا غیرقابل‌پیشبینی باشد. آن‌چه با ذکر این خصوصیات به نظر من می‌رسد این است که بخشی مهم از رفتارهای نه تنها لمپن‌ها بلکه بخشی از رفتارهای اجتماعی رایج ما این‌گونه است.
فرودستان شهری، کسانی که در کناره‌های شهر و حلبی‌آبادها زندگی می‌کنند و خانه‌های غیرقانونی می‌سازند چون هر روز از خاکستر شروع می‌کنند و چیزی جز زنده ماندن برای‌شان اهمیت ندارد از هر وسیله‌ای برای رساندن خود از امروز به فردا بهره می‌برند. به نظر آصف بیات پیدایش آمرانه و از بالای مدرنیته در ایران به پیدایش فرودستان شهری منجر شد و این‌ها در دو برهه تاریخی رشد کردند؛ یکی انقلاب سفید در سال ۱۳۴۱ و دیگری انقلاب سال ۱۳۵۷.
او می‌گوید برخلاف تصور عمومی، فرودستان شهری چندان نقشی در انقلاب سال ۱۳۵۷ نداشتند و علی‌رغم این که طبقه متوسط به دنبال ایده‌آل‌های خود و انقلاب بود این‌ها به دنبال همان حرکت آرام شهری و اهداف روزمره خود بودند.حركت آرام و مداوم شهري در برابر جنبش هاي انقلابي و مقاطع انقلابي ماركس يكي از نكات كليدي نظريات آصف بيات أست
او می‌گوید این نوع فرهنگ و اخلاقیات نه یک گروه اقتصادی که یک گروه فرهنگی و اجتماعی است و در بقیه طبقات هم گسترش و غلبه پیدا می‌کند و می‌تواند با حرکت‌هایی هم‌زمان، هماهنگ و غیرمنسجم منجر به کسب قدرت سیاسی شود. ( بِه قدرت رسيدن احمدي نژاد را ميتوان مصداق غلبه رفتار فرودستان شهري بر ساير طبقات بِه شمار آورد -در سخنراني نبود ) به نظر می‌رسد که وجود چنین عقبه‌ای در زیر پوست شهر ما توجیه‌کننده بسیاری از رفتارهایی است که ما آن‌ها را لمپنیسم می‌دانیم. آصف بیات می‌گوید رفتار مخرب لمپن‌پرولتاریا رفتار گروه‌هایی است که می‌خواهند با چنگ و دندان از رنج و مشقت رهایی پیدا کنند اما به دلایل برشمرده، هیچ اخلاقیات خاصی برایشان وجود ندارد و هدف‌شان فقط زنده‌ماندن است كه البته تا مراتبي بسيار پيشرفته تر از بقا و حتي كسب قدرت سياسي هم پيش ميرود او می‌گوید این‌ها را ابدا نباید حاشیه شمرد، این‌ها در بطن جامعه هستند و رفتارشان نفوذکننده است و نفوذ این رفتار در طبقه متوسط، رفتار سیاسی آن را تحت شعاع قرار می‌دهد و بسیاری از رفتارهای ما را توجیه می‌کند.
آصف بیات در جمله‌ای کلیدی می‌گوید چیزی که اخلاقیات طبقه متوسط شهری را توجیه می‌کند عبارت «چاره‌‌ای نیست» است. این توجیه اخلاقی مرتب برای زنده ماندن به کار می‌رود. با توجه به این که او لمپنیسم را نه طبقه‌ای اقتصادی که رفتاری فرهنگی- اجتماعی می‌داند می‌توانیم رد «چاره‌ای نیست» را در بسیاری از رفتارهای اجتماعی نه فقط کسانی که لمپن می‌دانیم‌شان بلکه بسیاری از افراد مشاهده کنیم. اخلاقياتي كه هر گونه خلاف و رفتار غير اخلاقي بِه درجات مختلف را با "چه ميتوان كرد " توجيه ميكند . نفوذ این نوع رفتار امتداد رفتار تهی‌دستان شهری است که در کشور ما به دلایل اقتصادی گسترش و بر رفتار اجتماعی گروه‌های دیگر غلبه پیدا کرده است. نکته بسیار بااهمیت رفتار این‌ها دنبال کردن مقاصدی برای زنده ماندن و امروز را به فردا رساندن و سپس تا هر كجا كه ممكن أست رفتن ميباشد و چون هماهنگ با هم عمل می‌کنند نتایجی هم به دست می‌آورند. اما قادر به اعتصاب همگاني برای رسیدن به هدفی نیستند. با دقت به این نکته متوجه می‌شوید که خصوصیت اخلاقی بسیاری از گروه‌های اجتماعی همین‌گونه است و قادر به چشم‌پوشی مقطعی از منفعتی شخصی برای رسیدن به هدفی جمعی نیستند مديران و سياستمداراني كه بجاي مقابله با شرايط و مشكلات تسليم فرامين والتزامات ميشوند و پزشكاني كه در سيستم سلامت معيوب تنها بِه دنبال راهي براي گذران امور هستند و نه اصلاح سيستم از هر شيوه اي ولو با پرداخت هزينه این ها همه جزو رفتار اجتماعی تهی‌دستان شهری است .
اسلايد نهايي تصويري از كوير لوت
" اگرچه شگفت انگيز
اگرچه عجيب
اگرچه طبيعت خام
اما تنها هست و باقي خواهد ماند
بدون هيچ هدف و آرزويي "

https://hottg.com/bzyad
يادداشت روز دوشنبه هم ميهن

پايان نامه آغاز
آقاي دكتر جوان روزشنبه صبح اول وقت در جلسه دفاع از پايان نامه اش با لباسي رسمي بسيار برازتده شده بود . در آن بيمارستان آموزشي مهجور با آن همه تنگناها و شلوغي هايش سالها ست كسي اينطور رسمي لباس نميپوشد . آقاي دكتر تحقيقي بسيار دقيق كرده بود در مورد خطر سكته مغزي در بيماران مبتلا بِه ام اس .
صبح روزي كه آن انتخابات تا اميد كننده ،از ابعاد مختلف، بِه پايان رسيده بود هيچ چيز نميتوانست بِه اندازه اين استاد جوان با آن تحقيق جانانه اش حال همه ما را خوب كند بخصوص كه اصلا چنين قصدي نداشت تنها بِه گمان دقيق خود داشت كاري در مقياس بين المللي و مطابق با سنت هاي بين المللي انجام ميداد .
اما وراي اينها اميدي كه در دل ها مي افتاد بيش از هرچيز اميد به ايران جوان ، ايران فردايي بود كه در قامت اين جوان بِه تصور در مي آمد . در همان ساعات اول صبح همزمان اسامي انتخاب شدگان مجلس بِه تدريج داشت در مي آمد اسامي اي كه مو برتن سيخ ميكنند . نه تنها سليقه و علاقمندي هاي جواناني كه در آن اتاق گرد هم آمده بودند و گروه بيشمارديكري از تحصيلكردگان بِه حساب نيامده بودند بلكه اسامي اي كه گفته ميشد از همان ابتدا تصويري از تعصب و و مخالفت فعال با دانش را به ذهن مي آورد .
باور كردني نيست كه حكومت احساسات و روحيات اين همه نحصيلكردكان و مردم دانش بنيان را بِه هيج بينگارد و لز هيچ تلاشي براي انكه صداي آنها در سيستم نمايندگي كشور شنيده نشود كوتاهي نكند و فعالانه بكوشد دستي در اداره امور نداشته باشند . يا از اين همه احساس دلزدگي در رگهاي جامعه خبر ندارد يا خبر دارد و بر عليه آن ميكوشد يا هر دو . كه در هر دو حال فاجعه ايست باور نكردني . باور نميتوان كرد گروهي در تخريب مهم ترين دارايي خودشان ، كشوري كه از آن خود كرده اند ، اينكونه فعال باشند . آيا كسي ترديد دارد كه نصميم گيري مدرن ترين تحصيلكردكان كشور باعث آبادي كشور تحت مسيوليت شما و تصميم گيري اين افراد با اين خصوصيات كه بِه مجلس فرستاده ايد باعث تخريب كشور شما ميشود ؟ چرا در برابر مردمي كه بارها و بارها با مسالمت آميز ترين روش ها امادگي خود را براي مصالحه و توافق نشان دادند لج ميكنيد ؟مردمي كه بارها بِه نمايندگاني كه نماينده واقعي انها نبودند تنها تمايل خود بِه اصلاح را نشان داده بودند رضايت دادند هر ايده براندازانه را رد كردند اما باز هم شما زير ميز اصلاح كشور زديد. آيا رياست بر كشوري مدرن با مردمي راضي افتخار شما نيست ؟ شهري كه مردمش از نظر سطح اطلاعات و درخواست هايشان به واسطه فضاي مجازي تفاوت چنداني با شهروندان ساير شهر هاي دنيا ندارند كه پوست و كوشتي مجرب تر در كوره زمان پيدا كرده است در انتخاباتي كه هيج كدام از كانديداها آمال ووآرزوهايش را نمايندگي نميكردند و درست برعكس چيده شده بودند و سيستمي كه ماهرانه ترين ترفند ها را بِه كار گرفته بود تا راي احتمالي آنها را در ميان هزاران كانديداي تاييد صلاحيت شده غير سياسي بي اعتبار كند ، شركت نكرد . آري از تمام پتانسيل ها و معايب سيستم نمايندگي فردي براي كاهش كيفيت آرا استفاده شده بود .از سوي ديگر احزاب و گروه هايي كه ميبايست اين احساسات واين انزجار را بِه نحوي نمايندگي كنند تا بِه شكلي امكان بيان پيداكند تنها هنرشان اين أست كه تنها زمان انتخابات پيدايشان بشود و حماسي ترين فعاليتشان توصيه به انفعال و اجتناب از راي دادن باشد ووقتي اين فعاليت " انقلابي " بِه انجام رسيد فيروزمندانه بِه اتاق هاي مجازي و احيانا كسب وكار حلال خود باز ميگردند تا انتخاباتي ديگر و تحريمي ديكر و هيچ مكانيسمي براي اعتراض بِه شكل حركت آرام و مداوم شهروندان و كريز از اين فعاليت "رانويه " اي در وجودشان نيست
با چنين احساس نا اميدي عميقي أست كه ناگاه ميبيني صبح ميشود . برف ها آب ميشوند .نور زيبايي از آفتاب بِه داخل اتاق ميفتد . جواني رشيد با لباسي زيبا -آنچه بطور طبيعي همه جاي دنيا در اين روز مهم زندگيشان ميپوشند - از تحقيق جند ساله خود در درمان بيماران دفاع ميكند و تو هيچ تفاوتي بين انچه در دنيا انجام ميدهند با اين تحقيق نميبيني .
كوه بِه سنگ ميماند خانه بِه مردمش !
بِه رغم اين سيستم و نه بِه كمك آن ، هستيم . ميمانيم خواهيم ماند و هر ناملايماتي را هرچند بزرك ودرد آور تنها تجربه اي بِه حساب مي آوريم براي آينده اي كه بي ترديد مثل همين صبح فراخواهد
رسيد

* رانويه ؛انتقال عصبي در يك عصب نه بِه شكل مداوم كه بِه شكل پرش از اين گره رانويه بِه گره بعدي صورت ميگيرد

https://hottg.com/bzyad
اين هم سهم ما در ٨ مارس روز جهاني زن

برنج به رنج
ین روزها فصل نشای برنج است. نشا را که زیر محفظه‌ای از نایلون به بار آورده‌اند، در میان شلا‌له‌ای از گل و آب می‌کارند. برای این کار باید پا تا زانو و دست تا بازو در آب فرورود تا نشا را در گل بنشاند. کاری به‌غایت دشوار و توان‌فرسا، اما در عین حال بسیار ظریف، تا حدی که فقط زنان یا زناکان(۱) از پس آن برمی‌آیند.
گروه زنان با لباس‌های رنگارنگ و زیبا دسته‌جمعی به نشا می‌روند و به‌ترتیب چند بیجار متعلق به افراد گوناگون را می‌کارند. گاه آواز می‌خوانند و گاه حتی دور ازچشم مردان می‌رقصند. گروه زنان اگرچه به پاکدامنی و به حد کفایت پوشیده‌اند، اما هرگز سلیقه‌های تیره و سیاه شهری حریف رنگ‌های شاد پیراهن تن آنان نشده است و به‌واسطه نقش مهمی‌که در تولید برنج دارند، در روابط اجتماعی نیز در عین عفاف چیزی از مردان کم نمی‌آورند. زنان را می‌بینی که در بازار به تنهایی به کار خرید و فروشند و حتی در قهوه‌خانه، پیرزنان را می‌بینی که پا به پای مردان به چای و قلیان نشسته‌اند.
در اینجا به خصوص در این زمان زندگی جریان دارد. صحنه نشای برنج آن‌گونه که از پنجره ماشینی تندرو می‌بینی، به غایت زیباست و زیباتر از آن، فیلم‌های نشاست که با لباس‌های رنگ‌رنگ و با موسیقی متن «عاشورپور» و «مسعودی» می‌بینی و می‌شنوی.
● آن روی دیگر سکه!
اینها همه فقط یک روی سکه است. باید چند سالی در دهکده برنج، پزشک محله باشی و هرساله در فصل نشا و فصل برنج «وینی»(۲) شالیکاران را معاینه کنی تا به عمق رنجی که در این نبرد مردانه زنان با زمین نهفته است، پی ببری. رنجی که خود البته سویی دیگر از تضاد دوگانه رنج و شادی در زندگی است. باید سال‌ها بمانی تا شب هم که می‌خوابی صدای «بیج‌بیج»(۳) انگشتان پیرزنان و نوجوانان شالیکار را آغشته با زنجموره جیرجیرک‌ها از ورای برکه‌ای نه‌چندان دور دست بشنوی یا وقتی به خوابی عمیق می‌روی، از موج‌های دریا همان «فریادی»(۴) را بشنوی که از پشت پیرزن خمیده شالیکار برمی‌خیزد و رعد و برق زمستان را بشنوی که در تن کوهستان «زرچه»(۵) می‌کند. باید روی دیگر سکه را در لابه‌لای انگشت زنان ببینی که از فارچ مجروح شده و خوب نمی‌شود که نمی‌شود، گویی بیجار در لای انگشتان لانه کرده است. زنان جوان را می‌بینی با عضلات پیچ‌درپیچ، هم‌چون عضلات مردان و ستون فقراتی که نه تنها به جلو، که به طرفین نیز انحراف پیدا کرده و راه‌رفتنی که با هر جلو رفتنی انگار یک‌بار به راست و یک‌بار به چپ فرو می‌ریزد. لگن از شدت ضربات سالیان و احیانا سوءتغذیه، تمام ترکیب موزون خود را از دست داده و ریه‌هایی که صدای خس‌خس آنها را از راه دور و با گوش غیرمسلح هم می‌توان شنید و البته باز ناله و ناله و ناله از بیج‌بیج و زرچه و فریاد.
زنان همیشه خوشحال
پیش از نشا، مردی که یا سرکارگر است یا مالک و در هرحال ذی‌نفع در کارکشت، یک گروه زن را به مطب می‌آورد. او که یا پدری عبوس است یا صاحبکاری سخت‌گیر، حالا با زنان خوب می‌خندد و خوش‌و‌بش می‌کند. ویزیت همه را هم از قبل، یک‌جا پرداخت کرده که مبادا درخواستش را زمین بیندازی: «دکتر جان! اینها از فردا می‌روند بیجار‍! همه را بررسی کن تا یک وقت وسط کار نمانیم. اگر دردی هم دارند، چند تا سوزن بده بعد از نشا می‌آرم معالجه» و تو که تا به حال این همه بیمار خوشحال را یک‌جا ندیده‌ای، همه را سرسری معاینه می‌کنی و چند تا مسکن می‌دهی. مگر با این گوشی پیزوری و فشار خون پاره‌پوره چه چیزی را می‌شود تشخیص داد تا چه برسد به پیشگیری؟ و وقتی نشا تمام شد، دوباره تمام گروه پیش تو هستند و تو متقاعد می‌شوی که چیزی به رنج‌تر از برنج نبوده است.
● اشتغال، مقدم بر تولید نیست
در مملکت و در میان مردمی‌که کار را ام‌الامراض می‌دانند، جوانان روشنفکری که پدر پیر خود را از کار کردن منع می‌کنند، مردان میانه‌سالی که در میانه عمر می‌خواهند «دیگر به خود برسند» و خود را بازنشسته می‌کنند! و در سیستمی ‌که در آن آشکارا اشتغال، مقدم بر تولید فرض می‌شود و بانک و اتحادیه و مجله برای «کارآفرینان» داریم، نه تولیدکنندگان، حاشا اگر من هم بخواهم گروهی کارکن و تولیدافزا را تخطئه کنم، اما اگر طعم خوش برنج گیلان، محصول نازل بودن بهای ساعات زندگی زنان گیلان است، نه تکنیک بالای تولید که قیمت را پایین آورده، همان بهتر که این افتخار ملی به بهای این زرچه‌ها و فریاد‌ها تولید نشود و همه ما به جای لذت بردن از طعم خوش برنج، چیزی را بخوریم که ماشینی و به قیمت سوختی فراهم آورده باشد، نه ضعیفه‌ای به قیمت جانی!
واقعا نمی‌دانم و صادقانه می‌پرسم آیا اقتصاددانان بهای واقعی زندگی و«زرچه‌»‌های برنج‌کاران را محاسبه کرده‌اند و آیا قیمت برنج براین مبنا محاسبه شده است؟ آیا دولت‌مردان تدابیری اندیشیده‌اند که در این نرخ آنچه سهم واقعی کارگران شالیکار است، به خود آنان برسد و نه به تاجر و سلف‌خر و دیگران؟ آیا متخصصان سلامت کار، استانداردهای بهداشتی را برای شالیکاران تعریف کرده‌اند و آیا این استاندارد‌ها تمام و کمال رعایت می‌شوند؟ اگر جواب همه اینها مثبت است پس گوارا باد بر همه ما برنج گیلان. برنج آستانه و اشکلک و بی‌بالان...
١- گروه زنان
٢-برداشت برنج
٣- پارستزي به گويش گيلكي
٤-درد كوبنده
٥- درد راديكولر

https://hottg.com/bzyad
بهاریه‌ای برای ماهنامه مدیریت ارتباطات

زمستان است، اما بهار خواهد آمد


اما عجیب‌تر از هر چیز، اگر نیک بنگری، آن است که بهار دوباره خواهد آمد. قرن‌ها افتادن سیب از درخت ما را به حیرت وانمی‌داشت. هنوز هم از رویش جوانه‌ها و تلألوی آفتاب بر سبزه‌ها حیرت نمی‌کنیم، اما برف‌ها آب و برگ‌ها دوباره می‌رویند. حتی اگر زمستانی سخت بوده باشد، با کوه‌های برف، یا زمستان به وعدۀ خود عمل نکرده و اصلاً نیامده باشد. حتی اگر ناامیدی بر همه جا سیاه انداخته باشد و هر سو به دیواری سخت از سیمان سترگ منتهی شده باشد، باز هم زمین دوباره تغییر خواهد کرد.
تغییر فقط در طبیعت نیست. گوهر وجود انسان، آنچه از دسترس اراده هم خارج است و آنچه اجتناب‌ناپذیر و ذاتی زندگی است، تغییر است. انسان خود نمی‌داند، اما تغییر می‌کند. انکار می‌کند، باور نمی‌کند؛ اما تغییر می‌کند. آنچه امروز می‌گویی آنی نیست که 20 سال پیش می‌گفتی، اگر همان را می‌گویی، دروغ می‌گویی یا تظاهر می‌کنی، یا هنوز که هنوز است قدر تغییر را نمی‌دانی كه آن را شکر نمی‌گذاري و حتی از آن شرم می‌کنی.
افراد را چون مهره، چون مجسمه برمی‌گمارند تا فقط فرامین را اجرا کنند، اما غافل از آنکه هیچ‌کس، تأکید می‌کنم هیچ‌کس، برای اطاعت صد درصدی از فرامین آفریده نشده است. روزی، جایی سنگ خارای واقعیت او را نشانه خواهد گرفت و اصابت خواهد کرد. وقتی فرامین از واقعیات دور افتند، هرچه دورتر، اصابت زودتر و سنگین‌تر! آن که امکان مواجهه با واقعیات را پیدا کند یا این فرصت را به او بدهند، آن که خود را در میان سیلاب واقعیات ببیند، زودتر و آن که سکون برگزیند، دیرتر؛ اما هر کس ایستگاهی دارد. جست‌وجوی بی‌پایان برای انتخاب سنگ كه تغيير كنند به جای آدم كه تغيير ميكند فقط به انتخاب ابله خواهد انجامید که او هم بی‌تردید، تغییر خواهد کرد!
انسان‌ها را تقبیح می‌کنند یا تقدیس که این‌چنین‌اند یا آنچنان‌اند، اما نمی‌بینند که نه این‌چنین خواهند ماند، نه آنچنان. گاه با تقدیس انسانی عنان عقل از دست می‌دهند، به او می‌سپارند و بندگی اختیار می‌کنند، گویا نمی‌دانند آن که به حُسنی تقدیس شد این بار با همان تقدیس تغییر خواهد كرد! یا تقبیح می‌کنند به عیبی، او را نمی‌پذیرند، با او جمعيتي تشکیل نمی‌دهند،؛ غافل از آنکه او هم تغيير می‌کند يا مثبت به زعم تقبیح‌کنندکان و با درك واصرار ايشان يا به شکلی که مطلوب اینان نخواهد بود. در هر حال تغيير ميكند .
این زمان که این‌ها را می‌نویسم زمستان است، اما بهار خواهد آمد. در چهرۀ زمستان بهار را باید دید و زمین را که تغییر کرده، نفس کشیده و دیگرگون شده است.

https://hottg.com/bzyad
ياد مانده هاي بزرگان
دكتر بدخش
يكي دو بار با ايشان از نزديك برخورد داشته ام كه توضيح خواهم داد اما بيشترين خاطرات من از ايشان خاطرات غير مستقيمي است كه از دوستداران ايشان دارم
اول خاطرات خودم ؛در دهه شصت و هفتاد دكتر بدخش يكي از مديران سلامت كشور بود اما از آن نوع مديراني كه برخوردي دوستانه و محبت آميز نسبت پزشكان جواني مثل حقير داشت كه به دليل سالها محروميت از ادامه تحصيل خود را جزو مطرودين به حساب مي اوردند . از آن گروه رؤسائي كه در برخورد با يك پزشك جوان ،ولو مطرود ،از پشت آن ميز بزرگ برميخاستتد و روي يكي از مبل هاي اتاق روبروي تو مينشستند . بار ديگر در انتخابات نظام پزشكي بود كه بنده بل ايشان برخورد داشتم ما هر دو با راي مساوي علي البدل سيزدهم يا سيزدهم و جهار دهم شديم و من دريافتم بعد از سالها حضور در نظام پزشكي وداع با آن صندلي أصلا برايش دشوار نبود و كانديد ديگري را كه ميخواست ما سه علي البدل را راضي با اعتراض به روند پر أشكال انتخابات كند از اين كار منصرف كرد .
اما آنجه بيش از هر چيز ديگر از دكتر بدخش در خاطر من ميماند تصويري است كه از او در ذهن همشهريانش نقش بسته بود . من در مدت كوتاهي كه در ايلام كار ميكردم و در سالهاي بعد كه افتخار ويزيت عزيزاني از شهر إيلام را داشتم با اين تصوير آشنا شدم . در حيطه درمان او مهم ترين حامي اين مردم در زمينه سلامت بود .در دهه هاي گذشته كه توزيع امكانات نه بر مبناي نياز و نه بر مبناي برنامه اي دور انديش و نه حتي بر اساس سود حاصله صورت ميگرفت دكتر بدخش يكي از عوامل دلگرمي مردم إيلام بود .نه تنها در ويزيت و بستري كردن بيماراني كه به تخصص خودش مربوط ميشدند نه تنها با پيگيري و معرفي به پزشكاني كه ميشناخت بلكه در هر انچه كه به سلامت مربوط ميشد از رفع و رجوع مشكلات استخدامي اين يا آن كارمند تا تخصيص امكانات به بيمارستان هاي شهري كه از آن مي آمد . فقدان دكتر بدخش بيش از هرچيز در استان و شهر إيلام احساس خواهد شد در ميان مردم محرومي كه با سلطه امواج جديد نابخردي در كشور خود را در همه زمينه ها درمانده تر احساس خواهند كرد .نقصان چنين حامي بزرگي كه اگرچه ديگر پستي نداشت اما ميتوانست به چندجا براي شما زنگ بزند و حرفش را بشنوند .ببش از هر جاي ديگري در شهر إيلام احساس خواهد شد .
مردم إيلام را همواره تشويق كرده اند كه تا چهل روز براي هر درگذشته اي با كمترين ارتباط ، سياه نپوشند اما اين توصيه هاي صحيح به گمانم اين بار تا جهلم دكتر بدخش چندان شنيده نخواهد شد

https://hottg.com/bzyad
خواستم در مورد خودكشي خانم دكتر جوان مطلبي بنويسم يادم آمد همين اخيرا در مورد خودكشي مشابهي مطلبي نوشته بودم
كار از زبان به در آمده ديكر جيزي براي نوشتن نمانده👇👇
یادداشت روز دوشنبه روزنامه شرق

پر کاه و پشت شتر


می‌گویند گاه یک پر کاه می‌تواند پشت شتری را بشکند؛ به این معنا که سنگینی بار بر پشت شتر آن‌قدر هست که تنها با پر کاهی توانش به پایان می‌رسد و فرو خواهد شکست. این مثال مصداقی بهتر از خودکشی پزشکان جوان در کشور ما ندارد.
هر بار که این حادثه تکرار می‌شود، جامعه پزشکی و به تبع آن عرصه عمومی واکنشی احساسی نشان می‌دهد و تا خودکشی بعد موضوع فراموش می‌شود. گاه تنها به تحلیل روان‌شناختی موضوع می‌پردازند، گاه می‌گویند این یک معضل عمومی است و به پزشکان اختصاص ندارد، گاهی هم آن را فقط موضوعی پزشکی که تنها حاصل مشکلات خاص سیستم سلامت در کشور ماست، به حساب می‌آورند. واقعیت آن است که در چنین پدیده‌ای هیچ‌کدام از این عوامل را نمی‌توان نادیده گرفت و از همین روست که مثال پر کاه و پشت شتر بیشترین مصداق را می‌یابد. با این دید ممکن است شما ابتدا پر کاه را بردارید که آسان‌تر است یا از افزودن هر پر کاهی که ممکن کمرشکن باشد، بپرهیزید؛ اما نمی‌توانید بقیه عوامل را که چون بارهایی سنگین و ناهموار و بدون ترتیب بر هم سوار شده‌اند، نادیده بگیرید.
مشکلات عدیده و روزافزون اجتماعی ما بیش از هر چیز حاصل یک تناقض تاریخی بین انزوای فیزیکی از سیستم بین‌المللی از یک سو و ارتباط تنگاتنگ مجازی با این دنیاست. وقتی هر روز فاصله ما با شیوه زندگی روزآمد در دنیا فاصله می‌گیرد، حتی اگر امروزمان از دیروز بهتر شده باشد که ضرورتاً می‌شود (به‌دلیل پیشرفت فناوری و سهولت دسترسی به آن و نه درایت کاربه‌دستان‌مان) اضطراب و درماندگی و فکر هجرت رهایمان نخواهد کرد. حالا گنجینه دانشی که با تصاعد هندسی در حال افزایش است، با یک کلیک بر گوگل قابل دسترس به نظر می‌رسد. محدودیت‌هایی هم که برای تأمین زندگانی مؤلفان اندیشیده شده (کپی‌رایت)، به‌راحتی قابل دور زدن هستند. کسانی که منکر یا مخالف دانش هستند هم به‌راحتی قادرند محصولات آن را بربایند. یک عمل جراحی را ظاهراً می‌توان با کمک جست‌وجوی گوگل و ویدئوهایی از یوتیوب به انجام رساند تا حدی که دیگر لازم نباشد مدت کوتاهی را هم در بخشی در خارج به‌عنوان مشاهده‌گر بگذرانید، اما تنها با ساده‌لوحی می‌توان این سیستم را کافی دانست و تنها در شرایطی که سیستم ناظری وجود نداشته باشد، می‌توان از نتایج راضی بود. موضوع تنها این نیست که چنین فناوری‌ای بدون فرهنگ و تصورات مدرن نه در پزشکی، نه در اقتصاد و نه در هیچ سیستم دیگری راه به جایی نمی‌برد. مهم‌تر این است که فاصله افزایش‌یابنده بین چشم‌انداز قابل رؤیت و زمین سخت به‌شدت ناامیدکننده می‌شود و قطعاً این فاصله در اذهان تحصیلکرده‌ها و افراد دانش‌بنیان بیش از پیش رخ می‌نماید و وقتی کار بیگاری است، وقتی کار تمام‌وقت هیئت علمی فله‌ای و محیط غیرعلمی است، وقتی طب بی‌بها و اصل زیبایی و لاغری است و وقتی زندگی هر روز دشوارتر از پیش می‌شود؛ گاه یک پر کاه، یک دادگاه پزشکی قانونی، یک جمله ناصواب از همکار، یک نیشخند تمسخرآمیز بیمار، مرگ ناخواسته یک بیمار وقتی خود را مسئول او می‌پنداری و... می‌تواند روح ظریف و ظریف‌ترشده‌ای را از هم بپاشد.
انجمن روان‌پزشکان ایران برای چندمین بار به‌طور تخصصی در مورد خودکشی پزشکان خطاب به دولت اعلام خطر کرده است . این اخطار می‌تواند مقدمه بازنگری بر بسیاری امور عقل‌گریزانه جاری در کار طب و غیرطب باشد، اما نه‌تنها دولت، بلکه بسیاری از نهادهای غیردولتی و مردمی هم واکنشی نشان نداده‌اند. نه‌تنها مسئولانی که به تخصص به‌عنوان بخشی از دیانت نمی‌نگرند، واکنش نشان نداده‌اند، بلکه نهادهای غیردولتی‌ای هم که به هر موضوع کوچکی از زاویه سیاسی واکنش‌های اغراق‌آمیز نشان می‌دهند، موضوع را جدی نمی‌گیرند.
کسی توجه نمی‌کند که اگر فرهیخته‌ترین جوانان و کسانی که می‌باید شیوه زندگی‌شان الگو و آمال کودکان باشد، فقط به مهاجرت و گاه حتی به مرگ می‌اندیشند؛ امید به حیات ایرانیان، فرقی نمی‌کند خارج یا داخل ایران، چگونه خواهد بود؟



https://hottg.com/bzyad
یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی pinned «خواستم در مورد خودكشي خانم دكتر جوان مطلبي بنويسم يادم آمد همين اخيرا در مورد خودكشي مشابهي مطلبي نوشته بودم كار از زبان به در آمده ديكر جيزي براي نوشتن نمانده👇👇»
مرگ خانم دكتر جوان
چه بايد كرد ؟
يك خانم دكتر جوان ديگر كه به جرم تخصص در قلب و عروق محكوم به طي دوره كاري در يك شهرستان شده بود خودكشي كرد . اين چندمين خودكشي پزشكان در ماههاي اخير ميباشد . اين رويدادها معلول عوامل متعددي است كه از سالها پيش جامعه جوان و تحصييلكرده كشور و بخصوص پزشكان جوان را به سوي نااميدي ميبرد هر حادثه كه در اخرين لحظه به چنين فاجعه اي بيانجامد مثل پر كاهيست كه بر اثر تراكم و سنگيني مشكلات ميتواند پشت شتري را بشكند اين مطلب قبلا گفته شده است اما در اين يادداشت ميخواهم بپرسم در مقابله با جنين وضعي و درحالي كه جامعه كيلومتر ها بيراهه در تاريكي رفته راهي شني كه باد راه را پوشانده براي باز گشت بازگشت به عقل چه بايد كرد
-اولين و مهم ترين كار آن است كه از انتشار تحسين أميز خبر خودكشي در شرايطي كه بسياري ديكر در امواج سرگشتگي دست و پا ميزنند بايد اجتناب كرد خانم دكتر نبايد خود را ميكشت حال كه دست از جان شسته بود بايد انچه ميتوانست در اصلاح امور براي خود و ديگران با پرداخت هزينه هر چقدر بود تلاش ميكرد خودكشي نه راه درستي است و نه راهنمايي درستي زندگي د. سخت ترين شرايط راه حل بهتري است
- يك بار براي هميشه بايد به قوانين پايه حقوق بشر در مورد پزشكان باز گشت . استفاده از قانون و اجبار براي استفاده از كار پزشكان را بايد خاتمه داد . هركس حق دارد هر جا كه ميخواهد كار كند و اگر تعهدي داده تعهد بيگاري و برده داري كه نداده تعهد كرده در ازاي حقوق كار كند و اگر سازمان نظام پزشكي از او حمايت نميكند اگر قانونا حق اعتصاب از او سلب شده ادامه كار به شكل برده دارانه مسيوليت سنگين مديراني است كه او را به كار گرفته اند و اگر روز ب همين هيات انتظامي نظام پزشكي ( ونه بيشتر ) او را براي تخطي از مصالح سلامت مردم جلب كند ( به دليل استفاده برده دارانه از پزشكان ) قطعا اشاره به دستورات و بخشنامه هاي بالادستي و عرف رايج چندين وزير و وزارت پاسخ مقبولي نبوده عذر بدتر از كناه خواهد بود
يك بار براي هميشه بايد قوانين اقتصاد را در سلامت هم به رسميت شناخت سلامت بالاتر هزينه بالاتري دارد و اين تنها به دستمزد پزشكان مربوط نميشود بيش از نود درصد آن هزينه وسايل و امكاناتي است كه براي سلامت لازم است . محيطي كه هزينه هاي روز آمد سلامت در آن ديده شده باشد قطعا باعث نشاط و اميدواري بيشتري خواهد شد .يك پزشك جوان ممكن است هركونه مشقتي را در ازاي كار در يك محيط اكادميك كاملا روزامد ، تحمل كند .
تعرفه ها و خقوق هاي پايين ، قوانين برده داري كار بي ترديد روح هر انساني را ميفرسايد اما معضل بزرگ پزشكان جوان را نميتوان به اقتصاد تقليل داد . پزشكان جوان ايران بر اساس سنت هايي كه از دهها سال پيش در كشور جا افتاده بر اساس پيشرفته ترين دانش پزشكي دنيا اموزش ديده امتحان ميدهند . گسترش عامدانه طب سنتي كه يكي از اهدافش كاستن از اين وسواس علمي بود هم نتوانست بر اين روحيه و آرزوهاي بلند پزشكان جوان ايراني فاىق آيد .
سرگشتگي ambivalence جامعه جوان پزشكي بيش از هرچيز بخاطر فاصله و تضاد رو به تزايد سيستم بزشكي و اموزش پزشكي كشور با سيستم روزآمد آن در سطح جهان است كه اين روزها بيدريغ از طريق فضاي مجازي حصارهاي اين انزواي بين الملي را شكسته چون اواز خشت در آب به گوش تشنگان ميرسد
بنابراين
راه حل اسان اما در عمل به غايت دشوار است . تا شرايط پيش گفته تغيير نكند در بر همين پاشنه خواهد چرخيد .كميته ها جلسات اگر در جهت رتق و فتق امور با حفظ چارچوب هاي پيشكفته تلاش كنند راه به جايي نخواهند بود مگر انكه هدف اصلاح اين چارچوب ها باشد ولو در يك برنامه دراز مدت و البته رفرم هايي براي كاستن از فشار در كوتاه مدت

https://hottg.com/bzyad
یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی pinned «مرگ خانم دكتر جوان چه بايد كرد ؟ يك خانم دكتر جوان ديگر كه به جرم تخصص در قلب و عروق محكوم به طي دوره كاري در يك شهرستان شده بود خودكشي كرد . اين چندمين خودكشي پزشكان در ماههاي اخير ميباشد . اين رويدادها معلول عوامل متعددي است كه از سالها پيش جامعه جوان…»
يادداشت روز سه شنبه شرق
تعرفه ١٤٠٣
شايد برخي باور نكنند ! اما اگر براي خريد به سوپرماركت ميرويد ميزان پولي كه همراه ميبريد كميت و كيفيت چيزي را كه مي خريد تعيين ميكند . بنابراين اگر به يك پيك دويست هزار تومان پول با ليستي بلند بالا براي يك شام عالي بدهيد نه تنها از شما نخواهد گرفت بلكه حاضر است مبلغي هم بپردازد تا از دست چنين ادم پرتي خلاص شود .اين موضوع تنها براي شام وسوپر ماركت صدق نميكند در همه جا صادق است إلا سلامت .هيچ چيز عجيب تر از اين نيست كه بسياري از مردم و مسيولين تصور ميكنند سلامت نيازمند هزينه نيست .
هر ساله مبلغي اندك را براي تعرفه هاي پزشكي تصويب ميكنند . عالم و ادم ميدانند تنها ده درصد آن دستمزد پزشكان وبقيه براي تهبه وسايل و امكانات لازم ميباشد . اما جالب اينحاست كه همه مثل همان خريد سوپر ماركت وسايل لازم براي يك شام حسابي را سفارش ميدهند اما از پول خبري نيست . امسال اما يك نكته ديگر هم به غرابت اوضاع مي افزايد . وزارت بهداشت يعني مسئول اصلي درمان بيماران در كشور يعني دقيقا همان پيك موتوري ( بلانسبت ) كه قرار است خريد ها را انجام دهد نه تنها اين مسيوليت بزرگ اخلاقي ( درمان مردم بدون بودجه كافي ) را بدون كمترين واهمه ميپذيرد حتي از احتمال افزايش تعرفه ها تا همان مختصري كه شواريعالي بيمه مصوب كرده هم آنقدر نگران ميشود كه تا تعطيلات به پايان نرسيده از فضاي مجازي استفاده كرده پيام ميزساند كه خير تعرفه ها تا ٥٠ درصد افزايش پيدا نكرده اند مبادا سيستم سلامت هم به اندازه يك سرانگشت به قوانين اقتصاد تمكين كند !
نميدانم تا بحال در تاريخ سابقه داشته است كه سرداري در شروع جنگ نگران افزايش بودجه اي باشد كه در اختيار او گذاشته ميشود ؟ معلوم نيست وزارت بهداشت و درمان كشور هستند يا وزارت صرفه جويي در درمان ؟!
تعرفه درمان در كشور سالهاست با فريب افكار عمومي و خلط هزينه اي كه دولت بايد براي درمان مردم بپردازد با درامد پزشكان ، كه بخش كوچكي از ان تعرفه است و با تحريك احساسات عمومي بر عليه پزشكان پايين نگه داشته شده است . واقعي كردن تعرفه هاي پزشكي البته نيازمند تكنولوژي و تمهيدات نظارتي پيشرفته ايست كه از وظايف وزارت ميباشد ! عدم وجود سيستم نظارتي اي كه در صورت واقعي كردن تعرفه ها بتواند بر اعمال بهينه ان نظارت كند مصداق بارز ناكار امدي مزمني است نه در اين دوره كه از دوره هاي قبل بجا مانده است . ناكارامدي موجود در نظارت بر كيفيت درمان حاصل نظام فشلي است كه قادر نيست ميزان اهميت و ضرورت كارهاي پزشكي را ارزيابي و به ميزان اهميت ، دشواري و روزآمدي ايشان ارزشگزاري كند . تنها چشم ها ي نشسته و به عادت ، غبار گرفته ميتوانند كل خدمات پزشكي را فارغ از كيفيت و ضرورت انها تنها با يك درصد ان هم بطور كل براي دستمزد و امكانات ، قاطي ، بالا پايين ببرد . تعرفه كاري كه در اصل يك كيفيت است در هر شرايطي با هر امكاناتي و توسط هر فردي با هر ميزان تجربه تنها يك عدد ثابت ميباشد سالهاست سيستم حتي توان اين را نداشته كه اين رقم اندك را حداقل به شكل يك طيف اعلام كند . مثلا فلان كار تخصصي حداقل اينقدر و حداكثر انقدر.
كيفيت سلامت مهم ترين فاكتور امنيت ملي است حتي بيش از خوراك و مسكن چراكه با غذا و مسكني بدون كيفيت هم ميتوان زنده ماند اما سلامت بدون كيفيت نقض عرض است . درست است كه دنيا سكته مغزي حاد را در همان ساعات اول درمان ميكند اما چنين درماني با كيفيت پايين بدون امكانات لازم نقض غرض است .
توضيح رعايت خير عموم يا خير ديگري ممكن است براي بسياري افراد دشوار باشد .بايد اينطور گفت ؛ممكن است برخي از بستگان و نزديكان در حال يا اينده امكان استفاده از امكانات درماني خارج از كشور را نداشته باشند از اين رو بدنيست نگاهي هم به آنچه مردم نياز دارند داشته باشيد بعلاوه سكته مغزي تنها در سه ساعت اول قابل درمان است و بعد از ان ساعات كشور هاي خارج هم كمكي نميكنند

https://hottg.com/bzyad
يادداشت روز چهارشنبه شرق

تعرفه و دسته هاي موزيك كشتي تايتانيك

بعد از مدتي طولاني وزارت فخيمه بهداشت تعرفه خدمات درماني سال جديد را به ميزاني باور نكردني اعلام كرد .
و سهم بودجه سلامت در كشور از ٩ درصد بي سروصدا به ٤/٥ درصد كاهش يافت .
در چنين شرايطي وقتي صحبت سلامت پيش مي آيد ووقتي ميخواهي به هر مطلبي در ارتباط با سلامت از اموزش پزشكي گرفته تا تحقيقات و اورژاتس ها و….صحبت كني بطور طبيعي خود را موظف ميبيني ابتدا تكليف خود را با تعرفه ها روشن كني ! ميزان تعرفه ، كيفيت آجر سلامت را تعيين ميكند و بدون توجه به آن هيچ بحث ديگري معنا ندارد . بنابراين عجيب ترين پديده آن است كه هنوز هم با اين همه شواهد ،عرصه عمومي ( شامل مردم و فرهيختگان غير پزشك) ارتباط بين تعرفه ها و كيفيت سلامت را در نمييابند و تصور ايشان از تعرفه آنسوي آخرين ويزيتي كه پرداخت كرده اند نميرود و پوزخند زيركانه اي كه حتي هنگام خواندن اين متن با كشف نيت باطني نگارنده در كسب درآمد بيشتر ! و مخفي كردن آن زير الفاظ علمي ! بر لب ها و اذهان ظاهر ميشود تبديل به نگاهي هراسناك به حال و آينده وخيم سلامت نمي كردد ؟
چرا عرصه عمومي ارتباط بين كيفيت درمان و بودجه اختصاص داده شده بِه ان را كه بر اساس واحد تعرفه وسايل و دستمزد محاسبه ميشود درك نميكند ؟ يا مثل بسياري مسايل ديگر كه نبايد به ان انديشيد مكتوم ميگذارد .
هنوز طرح خودگرداني بيمارستان ها لغو نشده ، يعني بودجه لازم براي چرخش امور بيمارستان هاي دولتي بايد تماما توسط خود انها از درامدهايشان تامين گردد. از اين رو بودجه كافي در اختيار بيمارستان هاي دولتي و اموزشي قرار نميگيرد . بودجه كافي بر اساس تعرفه خدمات بايد تعيين گردد . اورژانس ها بخش ها و راهروها و اي سي يو هاي بيمارستان هاي دولتي اكنده از بيماران ناتواني است كه هيچ پناه ديگري ندارند . متمولين هم ديگر براي "بيماري " به مفهوم مطلق آن و قطع نظر از اقدامات عملي لازمه جايي در بيمارستان هاي خصوصي پيدا نخواهند كرد طب داخلي در اينگونه بيمارستان ها منسوخ شده است .صاحبان مكنت و قدرت خيال خام استفاده اززسيستم سلامت كشورهاي پيشرفته براي سلامت خود خانواده شان را بهتر است از سر به در كنند .سيستم سلامت هر كشور تنها در خود آن كشور كارايي دارد . في المثل براي يك عمل جراحي ميتوان به خارج از كشور رفت اما همان عمل جراحي هم اگر كوچكترين عارضه اي پيدا كند بلافاصله تبديل بِه يك بيماري داخلي ميشود كه ممكن است سالها نيازمند مراقبت باشد . هريك از ما وبخصوص هريك اززبزرگان تنها در كشور خود حياتي معنوي و عاطفي ويژه دارد در يك كشور اروپايي تنها كالبدي است كه تازه خارجي هم هست . در اورژانس هاي مغزي و ايضا قلبي هم درمان تنها در دقايق و ساعات اوليه امكان پذير است كه اشكار است نميتوان به خارج رفت . بنابراين اصلاح سيستم سلامت كشور را همه مسيولين براي خود و خانواده شان هم كه شده بايد وجهه همت خود قرار دهند . كار بجايي رسيده است كه تصوير يك بيمارستان ارام و مدرن آنچه در همه جاي دنيا مرسوم است نه در اذهان مردم ونه حتي در اذهان پزشكان معالجشان وجود ندارد همه ذره ذره به سيستمي كه به غايت نارسا بي كيفيت ونازيياست عادت كرده ايم و اعتراضي هم اگر هست به صورت دستياري كه ان شب در كشيك اجباري ( بدون دريافت اضافه كاري ) است نواخته ميشود .
كدام منطق ميپذيرد كه تعرفه ويزيت يك متخصص دانشگاهي در بيمارستان خودگردان دانشگاهي براي درمان ،آموزش و تحقيق ٩٠ هزار تومان باشد كه شصت هزار تومان آن را هم شش ماه بعد بدهند و مبلغ پرداختي بيمار ١٥ هزار تومان و دستمزد استاد چند ده هزار تومان باشد ؟ بحز ويزيت يك متخصص دانشگاهي در شهر تهران با ١٥ هزار تومان چه چيز ديكري ميتوان خريد ؟
وقتي واحد دستمزد پزشكان براي خدمات درماني چنين باشد چكونه ميتوان براي سيستم ارجاع ، پزشك خانواده ، آموزش ووتحققات پزشكي و هزار مسيله ديگر برنامه ريزي كرد و آيا در چنين شرايطي برنامه ريزي و نوشتن بروتوكل هاي بهداشتي درماني مطول براي بيشگيري و درمان بيماري هايي كه هر روز بيچيده تر از گذشته و در نتيجه پر هزينه تر ميشوند بيهوده نيست ؟ و آيا دواير و كميسيون ها و كارشناساني كه با دقت مشغول چنين برنامه ريزي هايي هستند اجراي دقيق فلان سمفوني بتهوون توسط دسته موزيك كشتي تايتانيك در حال غرق شدن را به ذهن متبادر نميكنند ؟


https://hottg.com/bzyad
یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی pinned «يادداشت روز چهارشنبه شرق تعرفه و دسته هاي موزيك كشتي تايتانيك بعد از مدتي طولاني وزارت فخيمه بهداشت تعرفه خدمات درماني سال جديد را به ميزاني باور نكردني اعلام كرد . و سهم بودجه سلامت در كشور از ٩ درصد بي سروصدا به ٤/٥ درصد كاهش يافت . در چنين…»
HTML Embed Code:
2024/04/25 21:52:40
Back to Top