TG Telegram Group Link
Channel: Philosophy Cafe ♨️
Back to Bottom
فکر نکنم برای من هیچوقت آهنگ یکشنبه غمگین قدیمی بشه. یه چیزی توی این آهنگه که آدم رو با خودش میبره. هر دفعه جدیده و هر دفعه انگار که عمری باهاش زندگی کردی و خودت ساختیش.
664. In the use of words, one might distinguish ‘surface grammar’ from ‘depth grammar’. What immediately impresses itself upon us about the use of a word is the way it is used in the sentence structure, the part of its use a one might say a that can be taken in by the ear. —– And now compare the depth grammar, say of the verb “to mean”, with what its surface grammar would lead us to presume. No wonder one finds it difficult to know one’s way about. (PI, 664)

۶۶۴. در کاربرد واژه می¬شود دستور زبان سطحی را از دستور زبان عمیق فرق گذاشت. چیزی که در کاربرد واژه بلافاصله در ذهن ما نقش می¬بندد شیوه به کار بردن آن در ساختار جمله است، همان بخش کاربردش که ـ می-شود گفت ـ با گوش می توان آن را دریافت.-- و حال مقایسه کن دستور زبان عمیقِ مثلاً واژه «مراد کردن» را با آنچه دستور زبان سطحی¬اش باعث می¬شود حدس بزنیم. عجیب نیست که برای آدم سر درآوردن دشوار است.

#ویتگنشتاین

#پژوهش_های_فلسفی

@PhilosophyCafe ♨️
61. ...معنای واژه، نوعی به کارگیری آن است.
زیرا این چیزی است که وقتی واژه جزو زبانمان می شود می آموزیم.

62. از این روست که میان مفاهیم «معنا» و «قاعده» تناظری برقرار است.

#در_باب_یقین

The meaning of a word is constituted by the rules for its employment. (VoW 143)

THE VOICES OF WITTGENSTEIN

@PhilosophyCafe ♨️
🗯 [چند سال پیش داوری اردکانی توی یه جمعی که همایش حقوق‌دان‌ها بود، یه سری سوال فلسفی مطرح کرد که در واقع میشه اون سوالات رو مربوط به حوزه فلسفه حقوق دونست. بازخوردهای خوبی دریافت نکرد. یعنی گویی نه حقوق‌دان‌ها به خوبی متوجه حرف داوری می‌شدن و نه داوری جواب‌های اون‌ها رو قانع‌کننده می‌دونست. خود داوری میگه وقتی توی اون سمینار این سوالات رو مطرح کرد، منظورش این نبود که افراد حاضر در اونجا با استفاده از معلوماتی که دارن جواب داوری رو بدن، چون اصلا این سوالات فلسفی رو نمیشه با اطلاعات رسمی جواب داد. هدف داوری از طرح اون سوالات دعوت به تفکر و نگاه از دریچه جدید بود، وگرنه به قول خودش اطلاعات و معلومات رو میشه از توی کتاب‌ها هم پیدا کرد و نیازی به برگزاری سمینار نیست. متن خود داوری رو ببینیم که چرا این نوع بحث‌ها بین افرادِ دو حوزه دانشی مختلف به مشکل می‌خوره و اصطلاحا دو طرف زبون هم رو نمی‌فهمن:]

🖋 مشکل و اختلافی که در این قبیل بحث‌ها پیش می‌آید مربوط به اختلاف در زبان و مخصوصا خلط میان زبان فلسفه با زبان رسمی و زبان علم است. ویتگنشتاین فیلسوف اتریشی-انگلیسی درس بزرگی به جهان داده و با درس خود دامنه امکان هم‌زبانی را وسعت بخشیده است. او زبان را مجموعه بازی‌هایی دانسته است که هر یک قاعده و صورتی خاص دارد و قواعد بازی‌ها را نباید با هم درآمیخت. دین و فلسفه و علم و سیاست و اخلاق و فقه و حقوق و اقتصاد هر کدام زبانی دارند. مطالب سیاسی و حقوقی و فقهی را به زبان فلسفه نمی‌توان گفت و فلسفه را به زبان سیاست و حقوق و فقه نباید برگرداند.

🖋 وقتی در مجلس حقوق‌دانان زبان فلسفه می‌گشایی و پرسش می‌کنی، طبیعی است که پاسخ حقوقی بشنوی و اگر پرسش را بی‌وجه دانستند، تعجب نکنی و آزرده نشوی. پرسش در مجلس علمی باید به زبان علم باشد. پرسش فلسفی هم جای خود را دارد (اگر چه شاید در هیچ جا تحمل نشود). پرسش فلسفه با پرسش رسمی چه تفاوت دارد؟ در پرسش رسمی چیزهایی را که نمی‌دانیم از کسانی که می‌دانند، می‌پرسیم و آن‌ها پاسخ حاضر و آماده دارند و نیاز پرسش‌کننده را برمی‌آورند؛ اما پرسش فلسفه از چیزی که مخاطب آن را از پیش می‌دانسته است و می‌داند، نیست بلکه دعوت به تأمل و ورود به ساحتی دیگر غیر از ساحت آموزش و انتقال معلومات است.

📚 بخشی از مقاله «تأملی در مالکیت فکری و معنوی»، نوشته رضا داوری اردکانی 📚

@philosophycafe
در مورد فرد عادی آنچه او می پسندد نه تنها برای خود او دلیل قانع کننده ای است بلکه تنها میزانی است که برای قضاوت در همه ی امور اخلاقی و سلیقه ای و نیک و بد چیزهایی که در آن باره رسماً در تعلیمات دینی او گفته نشده است در دست دارد و حتی در آن قسمت نیز راهنمای معتبر او همان پسند شخصی اوست. عقاید مردمان در خصوص نیک و بد تحت تأثیر عوامل متعددی است که در امیال آنان درباره ی رفتار دیگران مؤثر است و تعداد این عوامل همان قدر زیاد است که تعداد عواملی که در سایر امیال ایشان مؤثر است. این عوامل گاه جنبه ی عقلانی دارند و گاه جز اغراض و خرافات چیزی نیستند و اغلب انگیزههای اجتماعی و گاه ضد اجتماعی از قبیل رشک و حسد و گستاخی و کینه توزی اما اغلب این عوامل از مقوله ی بیمها و امیدها و سودهای مشروع و یا غیر مشروع شخصی آنهاست سودهای مشروع و یا نامشروع شخصی، باعث میشود که یک طبقه اجتماعی بر طبقات دیگر تفوق و تسلط پیدا کند. وقتی یک طبقه اجتماعی بر طبقات دیگر تفوق و تسلط پیدا میکند اصول اخلاقی آن کشور از منافع و هوسهای این طبقه ناشی می شود. برای مثال می توان اصول اخلاقی را که بین اسپارتیها و غلامان یا بین زمین داران و بردگان یا بین شاهزادگان و اتباعشان یا بین نجبای زمین دار و رعایایشان یا بین مرد و زن حکمفرما بوده است در نظر گرفت. در همه ی این موارد حس برتری که در طبقه ی حاکم وجود دارد در روابط افراد طبقه حاکم با یکدیگر نیز تأثیر می گذارد. از طرف دیگر وقتی طبقه ای که سابقاً برتری داشته است برتری خود را از دست داده است یا دیگران در برتری او شک کرده اند، در اخلاقیات عمومی طغیان و نفرت از برتری طبقاتی دیده میشود.


#درباره‌ی_آزادی(ص۴۱_۴۲)
#جان_استوارت_میل
#ترجمه_محمودصناعی

@PhilosophyCafe
66. Don’t say: “They must... don’t think, but look!

PI: 66

@PhilosophyCafe ♨️
371. ماهیت یا ذات در دستور زبان بیان شده است.

371. Essence is expressed in grammar. (PI, Part I)

373. دستورزبان می گوید که چیزی چه نوع شیئی است. (الاهیات به عنوان دستور زبان)

373. Grammar tells what kind of object anything is. (Theology as grammar.) (PI, Part I)

315. من می توان بدانم دیگری چه فکر می کند، نه من دارم چه فکر می کنم.
درست است گفتن اینکه «من می دانم تو داری چه فکری می کنی»، و غلط: «من می دانم من دارم چه فکر می کنم.»
(ابر کاملی از فلسفه در قطره ای دستورزبان متراکم می شود.)

315. I can know what someone else is thinking, not what I am thinking.
It is correct to say “I know what you are thinking”, and wrong to say “I know what I am thinking”.
(A whole cloud of philosophy condenses into a drop of grammar.) (PI, Part II)

#Wittgenstein

#Philosophical_Investigations

@PhilosophyCafe ♨️
۱۲۶. فلسفه همه چیز را صرفاً مقابل ما میگذارد، و هیچ چیز را نه تبیین می کند نه استنتاج.— چون همه چیز آشکار آنجا است، هیچ چیز هم برای تبیین نیست. زیرا آنچه هم پنهان باشد مورد علاقه ما نیست.
«فلسفه» می شود هم آنچه را نامید که قبل از همه کشفها و ابداع ها ممکن است.

۱۲۷. کار فیلسوف گرد آوردن یادها است برای غرضی خاص.

۱۲۸. اگر کسی می خواست در فلسفه آرائی طرح کند هرگز نمی شد دربارۀ آنها بحثی در بگیرد، چون همه با آنها موافق میبودند.

۱۳۳. نمی خواهیم نظام قواعد را برای کاربرد کلماتمان به شیوه ای ناشنیده تهذیب یا تکمیل کنیم. زیرا وضوحی که ما در پی اش هستیم البته وضوحی کامل است. ولی این فقط :یعنی مسائل فلسفی باید کاملاً محو شوند.
کشف حقیقی آن است که مرا قادر می کند فلسفه ورزیدن را قطع کنم هر وقت که میخواهم.— کشفی که فلسفه را آرامش می بخشد به نحوی که دیگر از پرسش هایی در عذاب نیست که خودش را در معرض پرسش قرار می دهند.— در عوض، با مثال هایی یک روش نشان داده می شود و دنباله این مثال ها را می توان قطع کرد.—
مسائل حل میشوند (دشواری ها برطرف می شوند) نه یک مسئله.
«یک روش در فلسفه وجود ندارد، بلکه روش هایی وجود دارد، می شود گفت درمانهایی مختلف.»

۱۲۳. مسئله فلسفی به این شکل است: «سر در نمی آورم.»

۱۲۴. فلسفه نباید در کاربرد واقعی زبان به هیچ نحوی دخالت کند، یعنی در نهایت فقط می تواند آن را توصیف کند.
زیرا نمی تواند آن را مدلل هم کند.
همه چیز را همان طور که هست باقی می گذارد.
309. هدف تو در فلسفه چیست؟— به مگس راه خروج از بطری مگس گیر را نشان دادن.

109. ... و نباید هیچ نظریه ای بپرورانیم. در بررسی های ما نباید هیچ چیزِ فرضی باشد. هر تبیینی باید کنار برود، و فقط توصیف جایش را بگیرد.

.....................................................................................................................................................................................................

حال آنچه این سیر تحقیق را برای ما دشوار می سازد این است که ما طالب کلیتیم.

... طلب کلیت سرچشمه اصلی دیگری هم دارد: دلمشغولی ما به روش علوم طبیعی. (کتاب آبی، 18)

133. ... ولی این فقط :یعنی مسائل فلسفی باید کاملاً محو شوند. (PI, 133)

@PhilosophyCafe ♨️
در نبرد میان سوفسطائیان و افلاطون، راهی ایجاد می‌شود که تا قرن‌ها گریبان بشر را گرفته بود، سوفیست‌ها با شک گرایی محض‌ خودشان و عدم دلالت‌پذیری و نسبی‌گرایی زبان موجب به وجود آمدن این امر شدن که اگر بخواهیم راهی بیابیم تا از این نسبی‌گرایی نجات یابیم باید امری مورد دلالت وجود داشته باشد، با سایه خواندن امور طبیعی توسط افلاطون، دلالت امور فیزیکی سایه‌وار به امور متافیزیکی مطلق منتقل می‌شود، هر چند ظاهراً خود افلاطون هم می‌دانست که نظریه وی در باب جهان مثل دارای مشکل بود ولی نظریه‌ای بهتر نداشت، ارسطو با کنار گذاشتن جهان مثل دلالت را نه امر متافیزیکی و بلکه به سمت ذات منطقی پیش برد و با تعریف کلی‌ها سعی در رفع این مشکل نمود. بعدها نومینالیست‌ها هم اضافه شده و همان روش را در پی گرفتند. در واقع امر مشترک میان همه این فلاسفه نه پاسخ مشترک و بلکه روش مشترک پاسخ به یک شبه‌پرسش بوده است. یعنی پرسش «معنا چیست؟» در جهان معاصر نیز بسیاری به سمت روانشناسی‌گری و ذهنی پنداشتن معنا رفتن که باز هم قدم در همان راه و روش گذاشتند. در واقع «دلالت یابی» و «دلالت بینی» امر مشترک روشی و مایه سردرگمی همه این افراد در طول همه این زمان‌ها بوده است. اما برای ویتگنشتاین این پرسش نابه‌جایی است. پرسش درست این است که «ما معنا را چگونه به دست می‌آوریم؟». برای ویتگنشتاین معنا در کاربرد است. این نکته‌ای است که پیش از این گفته شده است. اما باید گفت که نه تنها معنا در کاربرد است و بلکه گرامر و ذات هم در کاربرد است. گرامر در نظر ویتگنشتاین با گرامر اصحاب دستور زبان متفاوت است و ذات هم چیزی نیست که ازلی و ابدی باشد و بلکه در کاربرد نهفته است و روش به دست آوردن این گرامر و ذات در توصیف است. ما با توصیف یک بازی زبان گرامر و ذات آن را به دست می‌آوریم. به همین خاطر گرامر امری کلی نیست و باید گفت که گرامر در کیس (case، مورد) نهفته است. یعنی برای هر سردرگمی فلسفی باید کار توصیفی انجام بدهیم و از یک مورد به مورد دیگر این سردرگمی ممکن است تفاوت داشته باشد. چرا که گرامر یک بازی زبان با گرامر بازی زبان دیگر متفاوت است.

#امید_نادری

@PhilosophyCafe ♨️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ایران در اواخر دوران احمد شاه
کلیپی دیده نشده و تاًثیر گذار از اواخر دوران احمدشاه قاجار و دوران نخست وزیری رضاخان میرپنج آلاشتی. فیلم از کجا آمده، فیلمبردار کیست و با چه دستگاهی برداشته شده است؟ هیچ کس نمی داند! در تصاویر شاه عبدالعظیم و گنبد مسجد دیده می شود لذا احتمال می رود که محل فیلمبرداری چهارراه سیروس تهران باشد. تصویر ها بسیار تاثر برانگیز است.توجه داشته باشید که هیچیک از آدمهای حاضر در فیلم حتی آن کودک در آغوش پدر هم اینک زنده نیستند. موسیقی متن از زنده یاد استاد مرتضی نی داوود خواننده ترانه تحت عنوان دختران سیروس( کورش) بانوی روان شاد ملوک ضرابی شعر از مرحوم ایرج میرزا متن شعر بسیار جسورانه و نسل ها از افکار زمان خود پیشتر است.

نقل از Science Admins
https://lnkd.in/eNC8D_Xh

@PhilosophyCafe ♨️
از صفر تا بیست چه نمره ای به کانال می دهید؟
public poll

16-20 – 28
👍👍👍👍👍👍👍 70%

11-15 – 6
👍👍 15%

6-10 – 5
👍 13%

1-5 – 1
▫️ 3%

👥 40 people voted so far.
Philosophy Cafe ♨️ pinned «از صفر تا بیست چه نمره ای به کانال می دهید؟ public poll 16-20 – 28 👍👍👍👍👍👍👍 70% 11-15 – 6 👍👍 15% 6-10 – 5 👍 13% 1-5 – 1 ▫️ 3% 👥 40 people voted so far.»
1. One can imagine an animal angry, fearful, sad, joyful, startled. But hopeful? And why not?
A dog believes his master is at the door. But can he also believe that his master will come the day after tomorrow? a And what can he not do here? a How do I do it? a What answer am I supposed to give to this?
Can only those hope who can talk? Only those who have mastered the use of a language. That is to say, the manifestations of hope are modifications of this complicated form of life. (If a concept points to a characteristic of human handwriting, it has no application to beings that do not write.) (PPF, 1)

1. می توان حیوانی را خشمگین، ترسو، اندوهگین، شاد، وحشت زده تصور کرد. ولی امیدوار؟ و چرا نه؟
سگ باور دارد صاحبش کنار در است. ولی آیا می تواند هم باور داشته باشد صاحبش پس فردا خواهد آمد؟— و آن وقت چه کاری را او نمی تواند؟ —مگر من چطور آن کار را می کنم؟—چه پاسخی بدهم؟
آیا فقط کسی می توانند امیدوار باشد که می تواند سخن بگوید؟ فقط کسی که به کاربرد یک زبان تسلط دارد. یعنی ظهوراتِ امیدوار بودن حالت های تغییر یافته ای هستند از این شکل زندگی پیچیده. (اگر مفهومی ناظر به مشخصه ای از دستخط انسان باشد، آن وقت درمورد موجوداتی که نمی نویسند کاربستی ندارد. )

....................................

ویتگنشتاین پرسش جالبی انجام می دهد. این پرسش را بدین شکل می توان پرسید. آیا امیدوارم بودن یک خصیصه بیولوژیکی و یا حیوانی است؟ به نظر وی یک سگ نمی تواند چنین خصیصه ای را داشته باشد چرا که این خصیصه در نتیجه شکل زندگی ما به وجود آمده است که در زبان نمود پیدا کرده است. همانطور که خط یک خصیصه بیولوژیکی نیست، امیدواری نیز یک خصیصه بیولوژیکی نمی بشد و همانطور که حیوانات نمی توانند خط را درک کنند و برای آن ها این موضوع نامفهوم است، امیدوار بودن هم برای آن ها غیرقابل درک و نامفهوم است. امیدوار بودن کاری است که ما انجام می دهیم، به مانند فکر کردن، به مانند قصد کردن. نه امری ذهنی و نه امری بیولوژیکی و بلکه یک فعالیت است. مانند بر دار کردن یک قالی برای برگشتن معشوق،روز شماری کردن فرزندی برای برگشتن پدر و یا مادرش و کارهای دیگر. این کارهای در شکل های متفاوت زندگی ممکن است به گونه های متفاوتی انجام شوند.

#امید_نادری

@PhilosophyCafe ♨️
Philosophy Cafe ♨️
در نبرد میان سوفسطائیان و افلاطون، راهی ایجاد می‌شود که تا قرن‌ها گریبان بشر را گرفته بود، سوفیست‌ها با شک گرایی محض‌ خودشان و عدم دلالت‌پذیری و نسبی‌گرایی زبان موجب به وجود آمدن این امر شدن که اگر بخواهیم راهی بیابیم تا از این نسبی‌گرایی نجات یابیم باید امری…
گفتیم که برای ویتگنشتاین ذات در گرامر نهفته است و گرامر نیز در بازی زبان و بازی زبان بخشی از زبان و یک فعالیت و بخشی از شکل زندگی است. برای ویتگنشتاین این نکته را باید اضافه کرد که ویتگنشتاین نیز مثل هر منطق دان و یا فیلسوف دیگری بر مشکلات زبانی آگاه بوده است و این موضوع از افلاطون و مخصوصا ارسطو که با نگارش کتاب های منطق سعی در نشان دادن راه و روش درست استدلال کردن بودن است وجود داشته است. این موضوع در میان فلاسفه و منطق دانان تاریخ ادامه پیدا می کند تا به قرن بیستم افرادی همچون فرگه و راسل با نوع نگاه خود سعی در پالودن زبان و به وجود آوردن زبانی خالی از این مشکلات دارند. ویتگنشتاین متقدم نیز با نگارش کتاب رساله منطقی_فلسفی نیز گام در همین راه می نهد، اما بعد مدتی و با اشکالاتی که افرادی همچون فرانک رمزی و دیگران به کار وی وارد می کنند و با تعمق بیشتر خود وی متوجه مش شود راهی که وی در پیش گرفته است یعنی همان راهی که چند هزار سال فلسفه بر آن مسیر رفته است اشتباه می باشد. در ادامه ویتگنشتاین مشکلات زبانی (نامی که تا آن زمان رایج بوده است) را انکار و به گرفتاری های می پردازد. از نظر وی زبان طبیعی یک زبان کامل است و نیازی به پالوده شده و ساخت زبان ایده آل نمی باشد. اما می توان به رجوع اجتماع و «دیدن و نه پرسیدن» این گرفتاری ها را نا با حل کردن و بلکه با توصیف کردن زدود. زدودن به این معنا که آن ها همچون یک مه صبحگاهی با طلوع آفتاب از بین می روند. این افتاب صبحگاهی چیزی نیست جزء دیدن و توصیف کردن. اما توصیف کردن و دیدن چه چیزی؟ پاسخ به این پرسش درک بهتری از کاری ویتگنشتاین به ما می دهد. برای ویتگنشتاین همانطور که گفتیم گرامر در بازی زبان نهفته است و همینطور نیز باید گفت که منطق در بازی زبان ما نهفته است. در واقع برای فهم منطق به جای اینکه ما شروع به محاسبات بر روی کاغذ بنمائیم باید به میان مردم رجوع کنیم و منطقی را که در هر بازی زبان وجود دارد توصیف نمائیم. پس کار ویتگنشتاین در واقع عبور از منطق فرمال و رجوع به منطق بازی زبان بوده است. در واقع باید این کاری وی را کمکی به منطق و حساب دانست تا محدودیت هایی که در اثر فرمال گرایی بر آن ها حاکم شده بوده است را کنار گذاشته و و همچنین از مشکلاتی که گریبانگیر این نوع تفکر بوده است رها سازد تا با دریچه جدیدی روبه رو شوند. پس منطق برای ویتگنشتاین یک امر صوری نمی باشد و بلکه بخشی از زبان و می توان آن را معادل با گرامر در نظر گرفت:
(“everything that is business in logic must be said in grammar” (Ms109, 122))
که در کنش و در بازی زبان رخ می دهد و با توصیف می توان آن را نمایاند:
«آنچه آزمون کافی برای گفته ای به شمار می آید، جزو منطق است. جزو توصیف بازی زبانی است.» (OC, 82)
... چراکه اگر جزو توصیف بازی زبانی است، پس جزو منطق است. (OC, 628)

4.003 بیشتر گزاره ها و پرسش هایی که درباره موضوعات فلسفی نوشته شده اند غلط نیستند، بلکه مهمل اند. از این رو پرسش هایی از این نوع را اصلا نمی توانیم پاسخ بدهیم. بلکه فقط می توانیم حکم به مهمل بودن آنها دهیم. بیشتر پرسش ها و گزاره های فیلسوفان ناشی از این هستند که ما منطق زبانمان را نمی فهمیم. ... و تعجب آور نیست که عمیق ترین مسائل به راستی مسئله نیستند. (TLP 4.003).

Merely recognizing the philosophical problem as a logical one is progress. The proper attitude and the method accompany it. (LW, 256)

Strange as it may sound, in all these investigations I’m practising logic. Even if I do it ineptly & the logical significance of what I say is difficult to see. (Ms136a, 72a).

89. With these considerations we find ourselves facing the problem: In what way is logic something sublime?
For logic seemed to have a peculiar depth a a universal significance. Logic lay, it seemed, at the foundation of all the sciences. a For logical investigation explores the essence of all things. It seeks to see to the foundation of things, and shouldn’t concern itself whether things actually happen in this or that way. —– It arises neither from an interest in the facts of nature, nor from a need to grasp causal connections, but from an urge to understand the foundations, or essence, of everything empirical. Not, however, as if to this end we had to hunt out new facts; it is, rather, essential to our investigation that we do not seek to learn anything new by it. We want to understand something that is already in plain view. For this is what we seem in some sense not to understand. (PI, 89)

بخش دوم

#امید_نادری

@PhilosophyCafe ♨️
Philosophy Cafe ♨️
گفتیم که برای ویتگنشتاین ذات در گرامر نهفته است و گرامر نیز در بازی زبان و بازی زبان بخشی از زبان و یک فعالیت و بخشی از شکل زندگی است. برای ویتگنشتاین این نکته را باید اضافه کرد که ویتگنشتاین نیز مثل هر منطق دان و یا فیلسوف دیگری بر مشکلات زبانی آگاه بوده…
بخش اول


108. We see that what we call “proposition”, “language”, has not the formal unity that I imagined, but is a family of structures more or less akin to one another. —– But what becomes of logic now? Its rigour seems to be giving way here. a But in that case doesn’t logic altogether disappear? a For how can logic lose its rigour? Of course not by our bargaining any of its rigour out of it. a The preconception of crystalline purity can only be removed by turning our whole inquiry around. (One might say: the inquiry must be turned around, but on the pivot of our real need.
The sense in which philosophy of logic speaks of sentences and words is no different from that in which we speak of them in ordinary life when we say, for example, “What is written here is a Chinese sentence”, or “No, that only looks like writing; it’s actually just ornamental”, and so on.
We’re talking about the spatial and temporal phenomenon of language, not about some non-spatial, atemporal non-entity. [Only it is possible to be interested in a phenomenon in a variety of ways]. But we talk about it as we do about the pieces in chess when we are stating the rules for their moves, not describing their physical properties.
The question “What is a word really?” is analogous to “What is a piece in chess?” (PI,108)

Wittgenstein, Ludwig. 1982. Last Writings in the Philosophy of Psychology, Preliminary Studies for Part II of Philosophical Investigations. Edited by H. Nyman and G. H. von Wright. Oxford: Basil Blackwell. (LW)

@PhilosophyCafe ♨️
🗯 اولی: داری چیکار می‌کنی؟
دومی: دارم خبرا رو چک می‌کنم. اوضاع خیلی داغونه. هر لحظه ممکنه جنگ بشه.
اولی: آره. منم نگرانم. امروز تو خبرا خوندم ایران گفته اسراییل کوچیک‌ترین کاری بکنه، پاسخ سختی میده.
دومی: اتفاقا منم امروز دیدم اسراییل گفته جنگ اجتناب‌ناپذیره.
اولی: پشمام. الان روسیه اعلام کرده آمریکا کوچیک‌ترین دخالتی بکنه، به اروپا حمله می‌کنه.
دومی: راست می‌گی؟ عه آره. منم تازه خبرشو دیدم. شبکه ۱۲ اسراییل خبرشو اعلام کرده.

🗯 اولی: حاجی برگام. اسراییل گفته می‌خواد بره سراغ سلاح هسته‌ای.
دومی: حاجی پشمام. بره سراغ هسته‌ای، ایران هم بمب می‌زنه. نه؟
اولی: قطعا دیگه. ایران سلاح‌های هسته‌ای‌ش رو وصل میکنه به نوک موشک و پرت می‌کنه سمت اسراییل.
دومی: واااااای. همین الان ارتش اسراییل اعلام کرد توی ۳ ساعت آینده، ۱۷ نقطه توی ایران رو خواهد زد.
اولی: حاجی پشمام دیگه. این دیگه جنگه. قطعا جنگه. باید بریم پناه بگیریم. ببین کره‌شمالی چی گفته؟ گفته می‌خوام امشب تست کنم موشک‌هام به اسراییل می‌رسه یا نه.
دومی: حاجی! ببین چی شده. ایران اعلام کرده یه سری از موشک‌هاش از اون موقع تا الان توی اسراییل قایم شده بودن. الان قراره دوباره راه بیفتن و برن بخورن به هدف.

🗯 اولی: واقعا میگی؟ برگ‌هایم. قطعا جنگ جهانی سوم در راهه. ببین شبکه ۱۲ اسراییل چی گفته. گفته ایران دستش بخوره به دکمه موشک، عکس‌های نود سیاستمداران روسی رو منتشر می‌کنیم.
دومی: اوه اوه. ببین جنگ رو تا حوزه‌های ناموسی پیش بردن. فکر کنم ایران کوتاه بیاد، چون مسئله حجابه. ایران روی حجاب حساسه.
اولی: نه بابا. اینا روی حجاب ما حساسن. بی‌حجابی روس‌ها ایرادی نداره.
دومی: پسر، پشمااااااام. ایران گفته موشک‌هاش بلند شده و داره توی خاک اسراییل می‌چرخن.
اولی: به نظرم دیگه اسراییل تا ۲ ساعت دیگه اون بمب‌های مغناطیسی خودش رو می‌فرسته سمت ایران.

🗯 دومی: بمب مغناطیسی چیه؟
اولی: بمب مغناطیسی یه چیزیه که اگه پرتاب بشه، تمام گوشی‌ها و لپ‌تاپ‌ها و کامپیوترها از کار می‌افته. میشیم مثل انسان‌های اولیه.
دومی: وااااای. حاجی، اینطوری که خیلی بده. نیمه‌نهایی اروپا رو نمی‌تونیم ببینیم.
اولی: همین دیگه. جنگ سخته. جنگ سختی‌های خودشو داره. یکی از سختی‌هاش اینه که نیمه‌نهایی اروپا رو از دست میدیم. پدرامون راست می‌گفتن که جنگ سخته.
دومی: اوه اوه. ببین. ویدئوهای اصابت بمب اتم به اسراییل منتشر شده. فکر کنم روسیه وارد عمل شد. آخ آخ. ببین پوتین چطوری زده ننه‌شون...
اولی: وزیر فرهنگ اسراییل گفته مجوز یه حمله بزرگ رو به کل کشورهای مسلمون در اختیار داریم. ببین دیگه جنگه. این اتفاقی که داره میفته، توی تاریخ بشریت بی‌سابقه‌ست.

📢 دومی: من الان دارم توی توییتر می‌چرخم، گویا چند تا بمب اتم توی اسراییل فرود اومده.
اولی: یه صدایی نشنیدی تو؟ صدای موشک نبود؟ آخ. اسراییل لعنت بهت. زدی بالأخره. آقا شروع شد. بریم توی پناهگاه.
دومی: نه نه. الان ویدئوی جدید اومده. لحظه پرتاب بیش از ۷۰ بمب اتم به سمت تل‌آویو. اوه اوه. ترکیه هم وارد جنگ شده.
اولی: اونور آلمان و چک و عربستان از اسراییل حمایت کردن. برزیل رو ببین چی گفته؟ موشک شلیک کرده.
دومی: ببین العربیه تیتر زده دیگه تمومه. تیترش همینه: «دیگه تمام است. جنگ جهانی سوم آغاز شد».

نقد و نظر: @Ali_soltanzadeh
«بچه‌ها یه دست بزنین واسه خاله لیلا...» (برادرای لیلا / ساسی)

@philosophycafe
HTML Embed Code:
2024/04/20 00:59:50
Back to Top