Channel: Law, Morality, and Right
Forwarded from وبسایت فرهنگی صدانت
دغدغهی نقد نگرشهای حقوقدان محترم، استاد محمد راسخ، به چند سال قبل بازمیگردد؛ زمانی که دانشجوی ارشد حقوق عمومیِ دانشگاه بهشتی بودم و با آثار و تألیفات ایشان به مرور آشنا شدم و به واسطهی علاقهای که به مباحث فلسفهی حقوق و اخلاق داشتم، بارها آثار ایشان را خواندم و ضمن اذعان به اینکه از آثار ایشان بسیار آموختم، اما به واسطهی آشناییِ نسبیای که با حقوق بشر و همچنین فلسفهی اخلاق (به ویژه فلسفهی اخلاقِ کانت) داشتم، همیشه این سؤال برایم وجود داشت که محمد راسخ بنا به چه دلیل و/ یا دلایلی، با استناد به نظام فکریِ کانت در حوزهی اخلاق – که در ادامه به آن اشاره خواهم کرد – مفهوم ”حق“ را جدای از ”اخلاق“ میداند و معتقد است ”حق“ نسبت به ”اخلاق“ لااقتضاء و بیطرف است- یعنی ربط و نسبتی میان این دو مفهوم در نظام فکری کانت وجود ندارد. برای طرح ادعاهایم مبنی بر اینکه پیشفرض ایشان از نظام اخلاقیِ کانت نادرست است، مایلم نگاهی ”سنجشگرانه“ نسبت به آراء ایشان داشته باشم. بر این اساس، میکوشم با نگاهی به آراء ایشان در خصوص ارتباط و/ یا عدم ارتباط دو مفهوم ”حق“ و ”اخلاق“ در منظومهی فکریِ کانت و، همچنین تقریرات و مدعیات ایشان در سایر حوزههای سپهر اخلاق، پیشفرضهای نادرست ایشان را نقد کنم. به طور خلاصه استدلال خواهم کرد که برخلاف پیشفرضهای ایشان، ”حق مدرن“ دارای مبنایی ”اخلاقی“ است و، به تعبیری، حق مفهومی ”غیراخلاقی“/ ”اخلاقگریز“ نیست. در این مجال میکوشم پارهای از مهمترین پیشفرضهای نادرست ایشان را هم در حوزهی ”اخلاق“ و هم در حوزهی ”فرااخلاق“ نشان دهم و، بر همین اساس، به طرح مدعیات مطرحشده از سوی ایشان خواهم پرداخت. دست آخر و، از همه مهمتر، دلایلی را به سود اخلاقیبودن مفهوم ”حق“ – حتی از منظر ”فایدهگرایان“ – اقامه خواهم کرد و، اجمالاً، آسیبهای نگرش و پیشفرضهای این حقوقدان را به بحث خواهم گذاشت.
فارغ از ذکر مطالب فوق، که در ادامه به آنها خواهم پرداخت، گفتنی است دکتر محمد راسخ از استادان برجستهی حقوق و یکی از تأثیرگذارترین حقوقدانان ایرانی است که آثار ارزشمند ایشان، مورد توجه بسیاری از دانشجویان و حقوقدانان دیگر بوده و کمتر کسی است که با نام ایشان، که با فلسفهی حقوق، حقوق عمومی و حقوق بشر عجین شده، آشنا نباشد. اما اعتبار و آثار گرانسنگِ ایشان مانع از آن نمیشود که تحلیلهای مورد مناقشهی وی، مورد نقد و ارزیابی قرار نگیرد. بیتردید نقد و تضارب آراء فضیلتی است که به پویاییِ هر اندیشهای کمک خواهد کرد، و اگر کورکورانه و از روی سوگیریهای شخصی و علاقمندی به اندیشههای فلان شخص، بدون اینکه ذرهای در آراء فلان دانشور و معلم تردید کنیم و بدون هیچ نگرش سنجشگرانهای، قوهی اندیشهورزیمان را به دست آراء اندیشمندان بسپاریم و فقط مقلد آنان، به واسطهی هرچه میگویند و استدلال میکنند، باشیم، یقیناً نه اندیشهای که دارای صدق حقیقی است پدید خواهد آمد و نه راه را برای اصلاح و تعدیل اندیشههای نادرست که نیاز مبرم هر فعالیت آکادمیک است، هموار خواهد کرد. متأسفانه باید گفت فرهنگ نقد در کشور ما شدیداً مهجور مانده و به گمانم یکی از اصلیترین دلایل آن این است که با نقد فلان اندیشه، تصور میشود خصومتی شخصی با صاحب فلان اندیشه وجود دارد. این در حالی است که اگر به برخی از آثار فیلسوفان بزرگ مغربزمین نگاهی داشته باشیم، از تمام منتقدانِ خود بابت پیشنهادهایی که ارائه میکنند تقدیر و، حتی، پیشنهادهای متقن و مستدلِ منتقدان را، با ذکر نامشان، در آثارشان ذکر میکنند. متأسفانه چنین امری در فعالیتهای آکادمیک ما کمتر به چشم میخورد...
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
صدانت
نگاهی نقادانه و سنجشگرانه دربارهی نگرشها و پیشفرضهای محمد راسخ در خصوص مفهوم حق و ارتباط آن با مفاهیم موجود در سپهر اخلاقپژوهی…
حق بر خطا بودن یا به بیان دیگر حقِ بر ”ناحق بودن“ دو جلوه تجلی از مفهوم حق را در خود جای داده است: مفهومی از حق که با فعل داشتن ترکیب ...
Law, Morality, and Right pinned «⬅️ نگاهی سنجشگرانه دربارهی نگرشها و پیشفرضهای دکتر محمد راسخ در خصوص مفهوم حق و ارتباط آن با مفاهیم موجود در سپهر اخلاقپژوهی 👤 سید محمد حسینی دغدغهی نقد نگرشهای حقوقدان محترم، استاد محمد راسخ، به چند سال قبل بازمیگردد؛ زمانی که دانشجوی ارشد حقوق…»
#معیار
#انجمن_علمی_ایرانی_حقوق_اساسی
https://hottg.com/iacl_ir
#مدرسه_مجازی_حقوق_عمومی
https://hottg.com/public_law_school
#صدانت
https://hottg.com/Sedanettv
تیزر برنامه:
”قانونگذاری در رویارویی با دوقطبیها - گذار از حکمرانی پدرانه به حکمرانی مادرانه“
#حسین_دباغ
#کاوه_بهبهانی
دبیر نشست: مهدی یزدانپرست
یوتیوب:
https://youtu.be/dTg4hlj7dNw
اینستاگرام:
https://www.instagram.com/p/C38hNeRr5CD/
فیلم کامل این نشست، شنبه در یوتیوب قرار میگیرد.
#انجمن_علمی_ایرانی_حقوق_اساسی
https://hottg.com/iacl_ir
#مدرسه_مجازی_حقوق_عمومی
https://hottg.com/public_law_school
#صدانت
https://hottg.com/Sedanettv
تیزر برنامه:
”قانونگذاری در رویارویی با دوقطبیها - گذار از حکمرانی پدرانه به حکمرانی مادرانه“
#حسین_دباغ
#کاوه_بهبهانی
دبیر نشست: مهدی یزدانپرست
یوتیوب:
https://youtu.be/dTg4hlj7dNw
اینستاگرام:
https://www.instagram.com/p/C38hNeRr5CD/
فیلم کامل این نشست، شنبه در یوتیوب قرار میگیرد.
Forwarded from تاملات شخصی
✅کارل اشمیت، حقوقدان آلمان نازی
دو نظریه از وی بسیار معروف است،
یکی توضیح امر سیاسی است که بر پایه دوگانه "دوست و دشمن" بنا میشود.
متن این مقاله از اشمیت درسالهای اخیر به فارسی بارها ترجمه شده از جمله در کتاب "قانون و خشونت" و اشتراوس نیز توضیح مهمی دربارهی این مفهوم داده است.
از عجایب روزگار اینکه جویندگانِ دانشِ دینی در قم، نظرات این حقوقدان نازی را خوش آمده است و کنگرهها و همایشها برای فهم مطلب وی برگزار کردهاند.
استادتمام حقوق و فلسفه نیز کتابی از یک انگلیسی ترجمه کرد که در آن کتاب مدام به اشمیت و نظریهی مفهوم امرسیاسی ارجاع شده است و آن نویسنده انگلیسی بعد از سالها تتبع و تالیف به کتابی رسید در رد قانوناساسی گرایی. البته از اشمیت نیز چیزی جز این قابل استنتاج نیست.
مفهوم دیگری که اشمیت آن را دنبال میکند "الاهیات سیاسی" است. به بیان او تمام نهادهای مدرن امروز در عرصه دولت و سیاست، صورتِ عرفی شدهی مباحث الاهیات مسیحی است.
مثلا دولت همان خداست، وضعیت اضطراری همان روز آخرت است و کتاب قانون جای کتاب مقدس را گرفته است و "قدرت فرمانروا فراتر از قانون" همان معجزه است و ... .
آشنایی با اشمیت برای شناخت جریانهای فکری و عملی در داخل کشور بسیار لازم است.
دو نظریه از وی بسیار معروف است،
یکی توضیح امر سیاسی است که بر پایه دوگانه "دوست و دشمن" بنا میشود.
متن این مقاله از اشمیت درسالهای اخیر به فارسی بارها ترجمه شده از جمله در کتاب "قانون و خشونت" و اشتراوس نیز توضیح مهمی دربارهی این مفهوم داده است.
از عجایب روزگار اینکه جویندگانِ دانشِ دینی در قم، نظرات این حقوقدان نازی را خوش آمده است و کنگرهها و همایشها برای فهم مطلب وی برگزار کردهاند.
استادتمام حقوق و فلسفه نیز کتابی از یک انگلیسی ترجمه کرد که در آن کتاب مدام به اشمیت و نظریهی مفهوم امرسیاسی ارجاع شده است و آن نویسنده انگلیسی بعد از سالها تتبع و تالیف به کتابی رسید در رد قانوناساسی گرایی. البته از اشمیت نیز چیزی جز این قابل استنتاج نیست.
مفهوم دیگری که اشمیت آن را دنبال میکند "الاهیات سیاسی" است. به بیان او تمام نهادهای مدرن امروز در عرصه دولت و سیاست، صورتِ عرفی شدهی مباحث الاهیات مسیحی است.
مثلا دولت همان خداست، وضعیت اضطراری همان روز آخرت است و کتاب قانون جای کتاب مقدس را گرفته است و "قدرت فرمانروا فراتر از قانون" همان معجزه است و ... .
آشنایی با اشمیت برای شناخت جریانهای فکری و عملی در داخل کشور بسیار لازم است.
Law, Morality, and Right
Photo
مایلم در مورد دو اصطلاح و عبارتِ مناقشهانگیز در سپهر فلسفهی حقوق، به اختصار، اشارهای داشته باشم.
۱. عبارت philosophy of law به معنای «فلسفهی حقوق» است. این عبارت با اصطلاح jurisprudence متفاوت است و برخی، به اشتباه، این عبارت را معادلِ «فلسفهی حقوق» میگیرند. در مقالات و واژهنامههای خارجی در توضیح این عبارت چنین آمده است: study of law و نیز knowledge of law. ترجمهی این دو، به ترتیب، میشود: «پژوهش/ مطالعهی حقوق» و «دانش/ معرفتِ حقوقی».
«برای مثال، «معرفتشناسی/ epistemology» ترجمهای است از این عبارت: study of knowledge. و یا «اخلاقپژوهی/ ethics» ترجمهای است از این عبارت: study of morality». (ذکر نکات موجود در گیومه را وامدار #کاوه_بهبهانی هستم).
بر این اساس، اصطلاح jurisprudence نه به معنای «فلسفهی حقوق» که به معنای «حقوقپژوهی/ حقوقشناسی» است.
۲. اصطلاح یا عبارتِ مناقشهانگیز و رهزنِ دیگر legal philosophy است که معمولاً به «فلسفهی حقوقی» یا به عبارتی دیگر «فلسفهی حقوق» ترجمه میشود. به اعتقاد #آرش_نراقی تفاوتی میانِ legal philosophy و philosophy of law وجود ندارد. این عدم تفاوت را میتوان به #روبرت_الکسی (#robert_alexy) هم نسبت داد، چه اینکه هر دو را به یک معنا میگیرد. اما برخی دیگر از فیلسوفان حقوق غرب، بر این باورند که legal philosophy ناظر است بر «فلسفهی عملی حقوق»- که برخلاف «فلسفهی نظری حقوق» است. به اعتقاد اینان «فلسفهی نظری حقوق» همان است که ما آن را philosophy of law یا «فلسفهی حقوق» مینامیم.
۱. عبارت philosophy of law به معنای «فلسفهی حقوق» است. این عبارت با اصطلاح jurisprudence متفاوت است و برخی، به اشتباه، این عبارت را معادلِ «فلسفهی حقوق» میگیرند. در مقالات و واژهنامههای خارجی در توضیح این عبارت چنین آمده است: study of law و نیز knowledge of law. ترجمهی این دو، به ترتیب، میشود: «پژوهش/ مطالعهی حقوق» و «دانش/ معرفتِ حقوقی».
«برای مثال، «معرفتشناسی/ epistemology» ترجمهای است از این عبارت: study of knowledge. و یا «اخلاقپژوهی/ ethics» ترجمهای است از این عبارت: study of morality». (ذکر نکات موجود در گیومه را وامدار #کاوه_بهبهانی هستم).
بر این اساس، اصطلاح jurisprudence نه به معنای «فلسفهی حقوق» که به معنای «حقوقپژوهی/ حقوقشناسی» است.
۲. اصطلاح یا عبارتِ مناقشهانگیز و رهزنِ دیگر legal philosophy است که معمولاً به «فلسفهی حقوقی» یا به عبارتی دیگر «فلسفهی حقوق» ترجمه میشود. به اعتقاد #آرش_نراقی تفاوتی میانِ legal philosophy و philosophy of law وجود ندارد. این عدم تفاوت را میتوان به #روبرت_الکسی (#robert_alexy) هم نسبت داد، چه اینکه هر دو را به یک معنا میگیرد. اما برخی دیگر از فیلسوفان حقوق غرب، بر این باورند که legal philosophy ناظر است بر «فلسفهی عملی حقوق»- که برخلاف «فلسفهی نظری حقوق» است. به اعتقاد اینان «فلسفهی نظری حقوق» همان است که ما آن را philosophy of law یا «فلسفهی حقوق» مینامیم.
”حـق حیــات؟“
پرسشهای اخلاقی به ندرت راهحلهای سهل و سادهای پیش پای ما میگذارند. این پرسشها عموماً جامعه را دچار دوگانگی میکند. مباحث مربوط به #سقط_جنین (#abortion) در ایالات متحد مثالی قانعکننده در این باره است. گروههای مسیحیْ عمل سقط جنین را (چهبسا حتی با خشونت) محکوم کرده و به عنوان قتل جنین به آن مینگرند. از سوی دیگر فمنیستها این موضوع را ذیل حق زن بر کنترل بدن خود به عنوان یک مسئلهی بنیادین میدانند ... #رانالد_دوُرکین، به روشنی، این نزاع سبعانهی میان این دو گروه را این چنین توصیف میکند:
”جنگ بین گروههای ضد سقط جنین و مخالفان آنان، روایت جدیدِ آمریکایی از جنگهای دینیِ دهشتناکِ قرن هفدهم اروپاست. نیروهای رقیب در خیابانها راهپیمایی میکنند یا تجمعات اعتراضی خود را، در کلینیکهای سقط جنین، دادگستریها و کاخ سفید، برپا میکنند، فریاد سر میدهند و بر روی یکدیگر خدو میاندازند و نسبت به یکدیگر اعلام انزجار و تنفر میکنند. مسئلهی سقط جنین در حال تکهتکهکردنِ آمریکاست.“
پرسشهای اخلاقی به ندرت راهحلهای سهل و سادهای پیش پای ما میگذارند. این پرسشها عموماً جامعه را دچار دوگانگی میکند. مباحث مربوط به #سقط_جنین (#abortion) در ایالات متحد مثالی قانعکننده در این باره است. گروههای مسیحیْ عمل سقط جنین را (چهبسا حتی با خشونت) محکوم کرده و به عنوان قتل جنین به آن مینگرند. از سوی دیگر فمنیستها این موضوع را ذیل حق زن بر کنترل بدن خود به عنوان یک مسئلهی بنیادین میدانند ... #رانالد_دوُرکین، به روشنی، این نزاع سبعانهی میان این دو گروه را این چنین توصیف میکند:
”جنگ بین گروههای ضد سقط جنین و مخالفان آنان، روایت جدیدِ آمریکایی از جنگهای دینیِ دهشتناکِ قرن هفدهم اروپاست. نیروهای رقیب در خیابانها راهپیمایی میکنند یا تجمعات اعتراضی خود را، در کلینیکهای سقط جنین، دادگستریها و کاخ سفید، برپا میکنند، فریاد سر میدهند و بر روی یکدیگر خدو میاندازند و نسبت به یکدیگر اعلام انزجار و تنفر میکنند. مسئلهی سقط جنین در حال تکهتکهکردنِ آمریکاست.“
”مسئلهی همجنسخواهی و دو رأی متفاوت دیوان عالی فدرال ایالات متحد“
توجه یا عدم توجه به ”اخلاق متعارف“ از نگاه قاضیان دیوان عالی فدرال امریکا:
۱. در پروندهی Browers v. Hardwick (1986) دیوان عالی یکی از قوانین ایالت جورجیا را که اَعمال همجنسخواهانهی دو شخصِ بالغ و از روی رضایت طرفین را جرمانگاری کرده بود مورد تأیید قرار داد و ادعای طرف دعوی، مبنی بر اینکه وی دارای حقی بنیادین برای انجام اَعمال همجنسخواهانه است، را نپذیرفت. برخی از قاضیانِ موافق با این رأی، تأکیدشان بر نگرش منفیِ تاریخیِ این کشور به چنین عملی بود و معتقد بودند که حمایت از همجنسخواهی، چونان حقی بنیادین، نادیدهگرفتنِ تعالیم اخلاقی است. (1)
۲. در نمونهای مشابهِ پروندهی فوق، در سال ۲۰۰۳ دیوان عالی در پروندهی Lawrence v. Texas به لغو قانون منع همجنسخواهی و تمام ایالاتی که چنین قانونی وضع کرده بودند اقدام و وجود چنین قوانینی را خلافِ قانون اساسی اعلام کرد و از اَعمال جنسیِ خاصی که بین دو شریک همجنس در خلوت صورت میپذیرفت جرمزدایی کرد. یکی از قاضیانِ این پرونده، به نام قاضی کِنِدی، در ردّ ”الزام قانونی اخلاق متعارف“ بیان کرد: «این واقعیت که اکثریت حاکم در یک ایالت به طور سنتی عملی را خلاف اخلاق میداند دلیلی کافی برای منع قانونی آن عمل نخواهد بود.» (2)
(1) Waldron, J. (1989). "Particular values and critical morality," California Law Review, 77 (3), pp. 561-2.
(2) Piar, D. F. (2012). "Morality as legitimate government interest," Penn State Law Review, 117 (1), p. 142.
توجه یا عدم توجه به ”اخلاق متعارف“ از نگاه قاضیان دیوان عالی فدرال امریکا:
۱. در پروندهی Browers v. Hardwick (1986) دیوان عالی یکی از قوانین ایالت جورجیا را که اَعمال همجنسخواهانهی دو شخصِ بالغ و از روی رضایت طرفین را جرمانگاری کرده بود مورد تأیید قرار داد و ادعای طرف دعوی، مبنی بر اینکه وی دارای حقی بنیادین برای انجام اَعمال همجنسخواهانه است، را نپذیرفت. برخی از قاضیانِ موافق با این رأی، تأکیدشان بر نگرش منفیِ تاریخیِ این کشور به چنین عملی بود و معتقد بودند که حمایت از همجنسخواهی، چونان حقی بنیادین، نادیدهگرفتنِ تعالیم اخلاقی است. (1)
۲. در نمونهای مشابهِ پروندهی فوق، در سال ۲۰۰۳ دیوان عالی در پروندهی Lawrence v. Texas به لغو قانون منع همجنسخواهی و تمام ایالاتی که چنین قانونی وضع کرده بودند اقدام و وجود چنین قوانینی را خلافِ قانون اساسی اعلام کرد و از اَعمال جنسیِ خاصی که بین دو شریک همجنس در خلوت صورت میپذیرفت جرمزدایی کرد. یکی از قاضیانِ این پرونده، به نام قاضی کِنِدی، در ردّ ”الزام قانونی اخلاق متعارف“ بیان کرد: «این واقعیت که اکثریت حاکم در یک ایالت به طور سنتی عملی را خلاف اخلاق میداند دلیلی کافی برای منع قانونی آن عمل نخواهد بود.» (2)
(1) Waldron, J. (1989). "Particular values and critical morality," California Law Review, 77 (3), pp. 561-2.
(2) Piar, D. F. (2012). "Morality as legitimate government interest," Penn State Law Review, 117 (1), p. 142.
چنین مینماید که مسئلهی کانت در مرحلهی آخر زندگیاش _ یعنی زمانی که انقلاب آمریکا و از آن بیشتر انقلاب فرانسه او را از خواب سیاسی بیدار کرد [...] _این بود که چگونه بین سازماندادن به دولت و اخلاق هنجاری/ اخلاقی سازش برقرار کند، البته در چارچوب اصول خرد. واقعیت تعجبآور اینکه او میدانست فلسفهی هنجار/ اخلاقش در اینجا به وی کمک میکند. به همین دلیل، از اخلاق-بازی دست برداشت و فهمید مسئله این است که چگونه انسان را وادار کند «اگر نه یک آدم اخلاقی/ هنجاری، بلکه چگونه یک شهروند خوب باشد» و اینکه «نباید از هنجار/ اخلاق انتظار قانون اساسیِ خوب داشت، بلکه برعکس زندگی تحت قانون اساسیِ خوب احتمالاً به وضعیت هنجاری/ اخلاقیِ خوب برای مردم بینجامد». این شاید یادآور حرف ارسطو باشد که «انسان خوب فقط در دولت خوب میتواند شهروند خوبی باشد»، جز اینکه کانت اینچنین نتیجه گرفته است (و این تعجبآور است و در جداکردنِ هنجار/ اخلاق از شهروندی به ورای نظرِ ارسطو میرود):
مسئلهی سازماندادن به دولت، هرقدر هم که سخت بنظر برسد، حتی برای قومی از اهریمنان قابل حل است، یگانه شرطش داشتنِ خرد است. مسئله این است: «با توجه به اینکه برای حفظ اکثریت موجودات خردمند قوانین جهانشمول لازم است اما هریک از آنها در خفا میل دارند آن قوانین را زیر پا بگذارند، باید قانون اساسی را به وجهی صورتبندی کرد که بهرغم تخاصم بین تمایلات شخصی، همدیگر را به وجهی خنثی کنند که وقتی انسانها در جهت منافع همگانی عمل میکنند، گویی اصلاً چنان تمایلاتی وجود ندارد».
این فقره تعیینکننده است. آنچه کانت گفت _ در تفاوت با صورتبندی ارسطو _ این است که انسان بد در دولت خوب میتواند شهروند خوبی باشد. تعریف وی از «بد» با فلسفهی هنجاری/ اخلاقیاش مطابقت دارد. حکم مطلق میگوید: همیشه به وجهی عمل کنید که اصل حاکم بر عمل شما بتواند به قانونی کلی تبدیل شود، یعنی «هرگز عمل نمیکنم مگر اینکه اقدامی باشد که اصل حاکم بر آن را بتوان به قانونی کلی تبدیل کرد». نکتهی نهفته در این موضوع بسیار ساده است. در بیان خود کانت، من میتوانم اراده کنم که دروغ بگویم، اما «به هیچوجه نمیتوانم اراده کنم که این دروغ به قانونی جهانشمول تبدیل شود، زیرا با چنان قانونی اصلاً نمیتوان تعهدی برقرار کرد». یا میتوانم میل به دزدی داشته باشم، اما نمیتوانم اراده کنم که دزدی به قانونی کلی تبدیل شود، زیرا با چنان قانونی مالکیت امکان تحقق ندارد. از نظر کانت، انسان بد کسی است که برای خود استثنا میخواهد؛ البته او به دنبال اهریمنی نیست، زیرا به نظر او چنین چیزی غیرممکن است. از اینرو، در اینجا منظورم از «قوم اهریمنان» شیاطین در معنای رایج نیست، بلکه منظورم گروهی است که «در خفا میل به استثنا کردن» خود دارند. نکتهی مهم عبارت «در خفا»ست: آنها نمیتوانند این کار را علناً انجام دهند، زیرا در آن صورت به وضوح در تقابل با منافع عمومی قرار دهند _ دشمن مردم خواهند بود، حتی اگر این مردم قوم اهریمنان باشند. در امر سیاسی، در تمایز با هنجارها/ اخلاقها همهچیز وابسته به «رفتار عمومی» است.
آرنت، هانا (۱۳۹۹). فلسفهی سیاسی کانت [داوری]، به اهتمام و ویراست رونالد بینر، ترجمه و اضافات: فرهنگ رجایی، چاپ دوم، تهران: دمان، صص. ۵-۴۳.
#Hannah_Arendt
#Kant_Immanuel
#Political_philosophy
#Ronald_Beiner
#Farhang_Rajaee
#فرهنگ_رجایی
مسئلهی سازماندادن به دولت، هرقدر هم که سخت بنظر برسد، حتی برای قومی از اهریمنان قابل حل است، یگانه شرطش داشتنِ خرد است. مسئله این است: «با توجه به اینکه برای حفظ اکثریت موجودات خردمند قوانین جهانشمول لازم است اما هریک از آنها در خفا میل دارند آن قوانین را زیر پا بگذارند، باید قانون اساسی را به وجهی صورتبندی کرد که بهرغم تخاصم بین تمایلات شخصی، همدیگر را به وجهی خنثی کنند که وقتی انسانها در جهت منافع همگانی عمل میکنند، گویی اصلاً چنان تمایلاتی وجود ندارد».
این فقره تعیینکننده است. آنچه کانت گفت _ در تفاوت با صورتبندی ارسطو _ این است که انسان بد در دولت خوب میتواند شهروند خوبی باشد. تعریف وی از «بد» با فلسفهی هنجاری/ اخلاقیاش مطابقت دارد. حکم مطلق میگوید: همیشه به وجهی عمل کنید که اصل حاکم بر عمل شما بتواند به قانونی کلی تبدیل شود، یعنی «هرگز عمل نمیکنم مگر اینکه اقدامی باشد که اصل حاکم بر آن را بتوان به قانونی کلی تبدیل کرد». نکتهی نهفته در این موضوع بسیار ساده است. در بیان خود کانت، من میتوانم اراده کنم که دروغ بگویم، اما «به هیچوجه نمیتوانم اراده کنم که این دروغ به قانونی جهانشمول تبدیل شود، زیرا با چنان قانونی اصلاً نمیتوان تعهدی برقرار کرد». یا میتوانم میل به دزدی داشته باشم، اما نمیتوانم اراده کنم که دزدی به قانونی کلی تبدیل شود، زیرا با چنان قانونی مالکیت امکان تحقق ندارد. از نظر کانت، انسان بد کسی است که برای خود استثنا میخواهد؛ البته او به دنبال اهریمنی نیست، زیرا به نظر او چنین چیزی غیرممکن است. از اینرو، در اینجا منظورم از «قوم اهریمنان» شیاطین در معنای رایج نیست، بلکه منظورم گروهی است که «در خفا میل به استثنا کردن» خود دارند. نکتهی مهم عبارت «در خفا»ست: آنها نمیتوانند این کار را علناً انجام دهند، زیرا در آن صورت به وضوح در تقابل با منافع عمومی قرار دهند _ دشمن مردم خواهند بود، حتی اگر این مردم قوم اهریمنان باشند. در امر سیاسی، در تمایز با هنجارها/ اخلاقها همهچیز وابسته به «رفتار عمومی» است.
آرنت، هانا (۱۳۹۹). فلسفهی سیاسی کانت [داوری]، به اهتمام و ویراست رونالد بینر، ترجمه و اضافات: فرهنگ رجایی، چاپ دوم، تهران: دمان، صص. ۵-۴۳.
#Hannah_Arendt
#Kant_Immanuel
#Political_philosophy
#Ronald_Beiner
#Farhang_Rajaee
#فرهنگ_رجایی
A very brief introduction about "Paternalism"
👤Author: #Gerald_Dworkin
قیمسالاری ( #paternalism) مداخلهی دولت یا یک فرد در فعالیت اشخاص دیگر، برخلاف ارادهی آنان، مبتنی بر ادعایی است که فرد یا دولت مداخلهگر، با این انگیزه که شخص را در وضعیت بهتری قرار میدهد یا از آسیب به وی جلوگیری میکند، مورد دفاع واقع شده. موضوع قیمسالاری با توجه به محدودیتهای قانون، مانند قانون مبارزه با مواد مخدر، بستن اجباریِ کمربند ایمنی، و در زمینههای پزشکی با خودداری از اطلاعات مربوط به وضعیت بیمار از سوی پزشکان مطرح میشود. در سطح نظری، قیمسالاری این پرسش را مطرح میکند که زمانی که افراد در شرایطی کاملاً عقلانی به سر نمیبرند، چگونه باید با آنان رفتار کرد.
حکومت مردم را ملزم به مشارکت در نظام بازنشستگی (تأمین اجتماعی) میکند. موتورسواران باید از کلاه ایمنی استفاده کنند. افراد را از شناکردن در سواحل عمومی در صورت عدم حضور منجی غریق منع میکند. فروش انواع داروهایی که تصور میشود مضرند را ممنوع میکند. حکومت اجازه نمیدهد که رضایت فرد به اَشکال خاصی از ضربوجرح و حمله به وی، به عنوان نوعی مقابله، علیه پیگرد قانونیِ [شخصی که به وی حمله کرده]، برای آن ضربوجرح و حمله باشد.
قانون مدنی الزام انواع خاصی از قراردادها را مجاز نمیداند؛ مثلاً بدهیهای مربوط به قمار. قیمسالاری همچنین مستلزم آن است که کودکان، حتی اگر باورهای دینیشان آنان را منع کرده، باید انتقال خون انجام دهند. اگر افراد برای خود خطری داشته باشند، ممکن است از لحاظ مدنی متعهد شوند.
👤Author: #Gerald_Dworkin
قیمسالاری ( #paternalism) مداخلهی دولت یا یک فرد در فعالیت اشخاص دیگر، برخلاف ارادهی آنان، مبتنی بر ادعایی است که فرد یا دولت مداخلهگر، با این انگیزه که شخص را در وضعیت بهتری قرار میدهد یا از آسیب به وی جلوگیری میکند، مورد دفاع واقع شده. موضوع قیمسالاری با توجه به محدودیتهای قانون، مانند قانون مبارزه با مواد مخدر، بستن اجباریِ کمربند ایمنی، و در زمینههای پزشکی با خودداری از اطلاعات مربوط به وضعیت بیمار از سوی پزشکان مطرح میشود. در سطح نظری، قیمسالاری این پرسش را مطرح میکند که زمانی که افراد در شرایطی کاملاً عقلانی به سر نمیبرند، چگونه باید با آنان رفتار کرد.
حکومت مردم را ملزم به مشارکت در نظام بازنشستگی (تأمین اجتماعی) میکند. موتورسواران باید از کلاه ایمنی استفاده کنند. افراد را از شناکردن در سواحل عمومی در صورت عدم حضور منجی غریق منع میکند. فروش انواع داروهایی که تصور میشود مضرند را ممنوع میکند. حکومت اجازه نمیدهد که رضایت فرد به اَشکال خاصی از ضربوجرح و حمله به وی، به عنوان نوعی مقابله، علیه پیگرد قانونیِ [شخصی که به وی حمله کرده]، برای آن ضربوجرح و حمله باشد.
قانون مدنی الزام انواع خاصی از قراردادها را مجاز نمیداند؛ مثلاً بدهیهای مربوط به قمار. قیمسالاری همچنین مستلزم آن است که کودکان، حتی اگر باورهای دینیشان آنان را منع کرده، باید انتقال خون انجام دهند. اگر افراد برای خود خطری داشته باشند، ممکن است از لحاظ مدنی متعهد شوند.
پزشکان به بیمارانشان حقیقت را در مورد وضعیت آنان نمیگویند. فلان پزشک ممکن است به همسر مردی که خودروی وی از روی پل به داخل آب رفته و غرق شده، بگوید که همسرت درجا مرده است، در حالی که حقیقت این است که وی به شیوهای دلخراش جان خود را از دست داده [و پزشک این حقیقت را از همسر متوفی پنهان میکند].
مرد ممکن است قرصهای خوابآور را از دسترس همسر افسردهاش پنهان کند. یک دپارتمان فلسفه ممکن است فلان دانشجو را ملزم به گذراندنِ دورههای منطق کند.
فلان معلم ممکن است در مواردی چندان صداقت به خرج ندهد در گفتن اینکه دانشآموز، توانایی فلسفیِ اندکی دارد.
همهی این قواعد، سیاستها، و اقدامات، ممکن است بنا به دلایل گوناگونی انجام شوند؛ همهی اینها ممکن است با ملاحظات مختلفی توجیه شوند. هنگامی که این قواعد و سیاستها و اقدامات صرفاً به این دلیل توجیه میشوند که فردِ تحت تأثیر واقعشده، در وضعیت بهتری قرار میگیرد، و یا در نتیجهی فلان قاعده، سیاست و غیره، کمتر در معرض آسیب واقع میشود، و شخص مورد نظر ترجیح میدهد با او اینگونه رفتار نشود، ما با مسئلهی قیمسالاری مواجهیم.
همانطور که مثالها نشان میدهند، مسئلهی قیمسالاری یکی از مسائلی است که در بسیاری از حوزههای مختلف زندگی شخصی و عمومی ما مطرح میشود. بدینسان، قیمسالاری قلمرویی است مهم در سپهر اخلاق کاربردی (applied ethics). اما قیمسالاری مسائل نظری خاصی را هم مطرح میکند. شاید مهمترینشان این باشد که: داشتنِ کدام اختیارات و قدرتها برای فلان دولت مشروع است که، هم به صورت اجباری و هم از نظر انگیزههایی که دارد، عمل کند؟ همچنین پرسشهایی را در مورد اینکه راههای مناسبی که افراد، خواه در یک موقعیت و جایگاه صرفاً شخصی و خواه در موقعیت و جایگاهی نهادی (institutional)، باید با یکدیگر ارتباط برقرار کنند، پیش میکشد. اینکه چگونه باید دربارهی خودآیینیِ فردی (individual autonomy) و محدودیتهای آن تأمل کنیم، در حوزهی قیمسالاری مورد بحث است. احترامگذاشتن به شخصبودگیِ (personhood) دیگران چیست؟ در صورت وجود، چه اولویتبندیای بین در نظر گرفتنِ رفاه دیگران از یکسو و احترام به حقوقشان از سوی دیگر، برای تصمیمگیری وجود دارد؟
تحلیل قیمسالاری، دستکم، شامل عناصری به قرار زیر است: قیمسالاری شامل نوعی محدودیت بر آزادی و یا خودآیینی یک عامل است و قیمسالاری، بنا به دلایل خاصی، این محدودیت را بار میکند. چونان بسیاری از مفاهیم و برداشتهای دیگر که در بحثهای هنجارین استفاده میشود، تعیین مرزهای دقیق این مفهوم، یک مسئلهی مناقشهانگیز است.
#Stanford_Encyclopedia_of_Philosophy
* معادلگزینی پارهای از اصطلاحات و واژگان را وامدار فیلسوف فرهیخته #کاوه_بهبهانی عزیز هستم.
مرد ممکن است قرصهای خوابآور را از دسترس همسر افسردهاش پنهان کند. یک دپارتمان فلسفه ممکن است فلان دانشجو را ملزم به گذراندنِ دورههای منطق کند.
فلان معلم ممکن است در مواردی چندان صداقت به خرج ندهد در گفتن اینکه دانشآموز، توانایی فلسفیِ اندکی دارد.
همهی این قواعد، سیاستها، و اقدامات، ممکن است بنا به دلایل گوناگونی انجام شوند؛ همهی اینها ممکن است با ملاحظات مختلفی توجیه شوند. هنگامی که این قواعد و سیاستها و اقدامات صرفاً به این دلیل توجیه میشوند که فردِ تحت تأثیر واقعشده، در وضعیت بهتری قرار میگیرد، و یا در نتیجهی فلان قاعده، سیاست و غیره، کمتر در معرض آسیب واقع میشود، و شخص مورد نظر ترجیح میدهد با او اینگونه رفتار نشود، ما با مسئلهی قیمسالاری مواجهیم.
همانطور که مثالها نشان میدهند، مسئلهی قیمسالاری یکی از مسائلی است که در بسیاری از حوزههای مختلف زندگی شخصی و عمومی ما مطرح میشود. بدینسان، قیمسالاری قلمرویی است مهم در سپهر اخلاق کاربردی (applied ethics). اما قیمسالاری مسائل نظری خاصی را هم مطرح میکند. شاید مهمترینشان این باشد که: داشتنِ کدام اختیارات و قدرتها برای فلان دولت مشروع است که، هم به صورت اجباری و هم از نظر انگیزههایی که دارد، عمل کند؟ همچنین پرسشهایی را در مورد اینکه راههای مناسبی که افراد، خواه در یک موقعیت و جایگاه صرفاً شخصی و خواه در موقعیت و جایگاهی نهادی (institutional)، باید با یکدیگر ارتباط برقرار کنند، پیش میکشد. اینکه چگونه باید دربارهی خودآیینیِ فردی (individual autonomy) و محدودیتهای آن تأمل کنیم، در حوزهی قیمسالاری مورد بحث است. احترامگذاشتن به شخصبودگیِ (personhood) دیگران چیست؟ در صورت وجود، چه اولویتبندیای بین در نظر گرفتنِ رفاه دیگران از یکسو و احترام به حقوقشان از سوی دیگر، برای تصمیمگیری وجود دارد؟
تحلیل قیمسالاری، دستکم، شامل عناصری به قرار زیر است: قیمسالاری شامل نوعی محدودیت بر آزادی و یا خودآیینی یک عامل است و قیمسالاری، بنا به دلایل خاصی، این محدودیت را بار میکند. چونان بسیاری از مفاهیم و برداشتهای دیگر که در بحثهای هنجارین استفاده میشود، تعیین مرزهای دقیق این مفهوم، یک مسئلهی مناقشهانگیز است.
#Stanford_Encyclopedia_of_Philosophy
* معادلگزینی پارهای از اصطلاحات و واژگان را وامدار فیلسوف فرهیخته #کاوه_بهبهانی عزیز هستم.
#Human_Rights
”حقوق بشر حقوقی تلقی میشود که انسانها در همهی زمانها و مکانها به صرف انسان بودن از آنها برخوردارند، نظیر حق آزادی بیان. این حقوق، کلی [= جهانشمول]، مستقل از هرگونه عمل، نظر یا نهاد انسانی، و الزامآور و سلبناشدنی محسوب میشوند و فارغ از اینکه حکومتها آنها را به رسمیت بشناسند یا نه، معتبر به حساب میآید. حقوق بشر امروزه در اخلاق و سیاست تا حدودی همان جایگاهی را دارد که زمانی حقوق طبیعی داشت. این حقوق به جهت اوصافی که دارد ملاک مستقلی به شمار میآید که بر حسب آن قوانین و سیاستها، نظامهای حقوقی و سایر نهادها ارزیابی و نقد میشود. از جمله مسائلی که دربارهی حقوق بشر مطرح است وجود یا عدم وجود آنها، توجیه این حقوق، و کلیت و اعتبار آن است.“
#مسعود_علیا. (۱۳۹۱). فرهنگ توصیفی فلسفهی اخلاق. چاپ نخست، تهران: هرمس.
”حقوق بشر حقوقی تلقی میشود که انسانها در همهی زمانها و مکانها به صرف انسان بودن از آنها برخوردارند، نظیر حق آزادی بیان. این حقوق، کلی [= جهانشمول]، مستقل از هرگونه عمل، نظر یا نهاد انسانی، و الزامآور و سلبناشدنی محسوب میشوند و فارغ از اینکه حکومتها آنها را به رسمیت بشناسند یا نه، معتبر به حساب میآید. حقوق بشر امروزه در اخلاق و سیاست تا حدودی همان جایگاهی را دارد که زمانی حقوق طبیعی داشت. این حقوق به جهت اوصافی که دارد ملاک مستقلی به شمار میآید که بر حسب آن قوانین و سیاستها، نظامهای حقوقی و سایر نهادها ارزیابی و نقد میشود. از جمله مسائلی که دربارهی حقوق بشر مطرح است وجود یا عدم وجود آنها، توجیه این حقوق، و کلیت و اعتبار آن است.“
#مسعود_علیا. (۱۳۹۱). فرهنگ توصیفی فلسفهی اخلاق. چاپ نخست، تهران: هرمس.
”هنر آزادی است“
«هنر گسترهی بارورى است براى تحقق آزادى. وقتى جامعهها از آزادى به هراس مىافتند، هنر قربانى اين هراس مىگردد. هنر تحقق بالاترين سطح آزادى است. آدمى در هنر، بالاترين درجات آزادى را به كار مىگيرد؛ از بند تن در رقص رها مىشود، از بند يكنواختى در موسيقى، از قيد ماده در هنر تجسمى و از مرزهاى زبان روزمره در شعر و ادب. خاصيت ابداع خلاف آمد بودن است، خلاف آنچه راكد و آشنا و سنتى است؛ شكافتن بندها و بستگىها. در هنر، آدمى انسانيت خود را در پيوند با هستى تحقق مىبخشد. هنر، آدمى را از غربتى كه فرهنگ با مفاهيم و آداب و نهادها و ارزشهايش بر او تحميل مىكند بيرون مىآورد. تنها در هنر است كه انسان عالم خود را دوباره مىسازد و فرهنگ خود را از نو شكل مىدهد. به خاطر اين آزادى خلاقانهاى كه جز در هنر يافت نمىشود، همهی گروههاى متعصب (...) از هنر بدشان مىآيد و همهی اشكال ستم و آزار را بر هنر و هنرمندان روا مىدارند و با جديت در راه آنان خار و خطر مىكارند.»
#نصر_حامد_ابوزید (۲۰۱۴). نوآورى، تحريم و تأويل. ترجمهی مهدى خلجى، توانا (آموزشكدهی الكترونيكى براى جامعهی مدنى ايران)، نسخهی پىدىاف، ص ۶۰.
«هنر گسترهی بارورى است براى تحقق آزادى. وقتى جامعهها از آزادى به هراس مىافتند، هنر قربانى اين هراس مىگردد. هنر تحقق بالاترين سطح آزادى است. آدمى در هنر، بالاترين درجات آزادى را به كار مىگيرد؛ از بند تن در رقص رها مىشود، از بند يكنواختى در موسيقى، از قيد ماده در هنر تجسمى و از مرزهاى زبان روزمره در شعر و ادب. خاصيت ابداع خلاف آمد بودن است، خلاف آنچه راكد و آشنا و سنتى است؛ شكافتن بندها و بستگىها. در هنر، آدمى انسانيت خود را در پيوند با هستى تحقق مىبخشد. هنر، آدمى را از غربتى كه فرهنگ با مفاهيم و آداب و نهادها و ارزشهايش بر او تحميل مىكند بيرون مىآورد. تنها در هنر است كه انسان عالم خود را دوباره مىسازد و فرهنگ خود را از نو شكل مىدهد. به خاطر اين آزادى خلاقانهاى كه جز در هنر يافت نمىشود، همهی گروههاى متعصب (...) از هنر بدشان مىآيد و همهی اشكال ستم و آزار را بر هنر و هنرمندان روا مىدارند و با جديت در راه آنان خار و خطر مىكارند.»
#نصر_حامد_ابوزید (۲۰۱۴). نوآورى، تحريم و تأويل. ترجمهی مهدى خلجى، توانا (آموزشكدهی الكترونيكى براى جامعهی مدنى ايران)، نسخهی پىدىاف، ص ۶۰.
Law, Morality, and Right
#حقوق_درآمدی_مختصر سید محمد حسینی #محمد_نجفی_کلیانی #نگاه_معاصر #Raymond_Wacks
بخشی کاملتر از متنِ فوق:
”بهرغم آنکه ایالات متحد بیش از هر کشور دیگری شبیه به انگلستان است اما شخصیت ملیِ آمریکاییها در واقع خلافِ انگلیسیهاست. احترامگذاری، تقدیرباوری، خویشتنداری و عدم پرخاشگری، درست بعیدترین و دورترین ویژگیهایی است که یک شخص میتواند به آمریکاییها نسبت دهد. طرح دعوای حقوقی گونهای از مبارزه است و آمریکاییها در این امر نوعی جنگجو بهحساب میآیند اما انگلیسیهای مدرن، بجز در استادیوم فوتبال که چنین روحیهی جنگجویانهای دارند، اینگونه نیستند ... شخصیت ملی ممکن است بجای علت معلول باشد و شخصیت نظام حقوقی نیز ممکن است صرفاً نتیجهی دیگری از علتی مشابه یا، بهنحوی واقعبینانهتر، مجموعهای از علتهای مشابه باشد. پویایی و تحرک فیزیکی و اجتماعیِ بالا در ایالات متحد، منشاء مهاجرتیِ جمعیتیاش، ناهمگونی قومی و نژادی و ثروت و رفاه مردم این کشور، ممکن است عامل اصلیِ شخصیت فردگرایانه و پرخاشگرِ مردم و مستقلاً عاملی برای تقاضاهای فراوان در خصوص فرآیندهای قضاییِ حلوفصل اختلافات باشد. جامعهای ایستا، یکدست و همبسته ممکن است بهسادگی اختلافات کمتری را در خود داشته باشد، زیرا مردم یکدیگر را بهتر میفهمند، یا احتمال ادامهی روابط یا برخوردهای آتیِ آنان با یکدیگر سبب میشود که اجتناب از تنازع بیشتر باشد، یا از شیوههای غیررسمیِ بهتری برای حل اختلافات استفاده کنند [...]“.
”بهرغم آنکه ایالات متحد بیش از هر کشور دیگری شبیه به انگلستان است اما شخصیت ملیِ آمریکاییها در واقع خلافِ انگلیسیهاست. احترامگذاری، تقدیرباوری، خویشتنداری و عدم پرخاشگری، درست بعیدترین و دورترین ویژگیهایی است که یک شخص میتواند به آمریکاییها نسبت دهد. طرح دعوای حقوقی گونهای از مبارزه است و آمریکاییها در این امر نوعی جنگجو بهحساب میآیند اما انگلیسیهای مدرن، بجز در استادیوم فوتبال که چنین روحیهی جنگجویانهای دارند، اینگونه نیستند ... شخصیت ملی ممکن است بجای علت معلول باشد و شخصیت نظام حقوقی نیز ممکن است صرفاً نتیجهی دیگری از علتی مشابه یا، بهنحوی واقعبینانهتر، مجموعهای از علتهای مشابه باشد. پویایی و تحرک فیزیکی و اجتماعیِ بالا در ایالات متحد، منشاء مهاجرتیِ جمعیتیاش، ناهمگونی قومی و نژادی و ثروت و رفاه مردم این کشور، ممکن است عامل اصلیِ شخصیت فردگرایانه و پرخاشگرِ مردم و مستقلاً عاملی برای تقاضاهای فراوان در خصوص فرآیندهای قضاییِ حلوفصل اختلافات باشد. جامعهای ایستا، یکدست و همبسته ممکن است بهسادگی اختلافات کمتری را در خود داشته باشد، زیرا مردم یکدیگر را بهتر میفهمند، یا احتمال ادامهی روابط یا برخوردهای آتیِ آنان با یکدیگر سبب میشود که اجتناب از تنازع بیشتر باشد، یا از شیوههای غیررسمیِ بهتری برای حل اختلافات استفاده کنند [...]“.
”ایمانوئل کانت (۱۸۰۴-۱۷۲۴)“
متافیزیک اخلاقِ (The Metaphysics of Morals) کانت نظامی جامع را بیان میکند تحت عنوان «اخلاقیات/ morals». این نظام جامع دو بخش را در ذیل خود جای میدهد که عبارتاند از: «اخلاق/ ethics» (= «آموزهی فضیلت/ doctrine of virtue»)؛ و «حق/ right (ius)»/ «عدالت/ justice (recht)» (= «آموزهی حق/ doctrine of right»). کانت در متافیزیک اخلاق بر این باور است که «امر مطلق و نامشروط» تعیین میکند که تکلیف و وظیفهی عامل/ عاملان اخلاقی چیست. تکلیف (obligation)، یا محدودیت (constraint)، میتواند یا صرفاً درونی (internal) (همانطور که در «وظایف فضیلت» آمده و «انگیزه/ motivation» «محرک/ incentive» در آن مدخلیت دارد) باشد یا بیرونی (external) (همانطور که در «وظایف حق/ عدالت» آمده و «انگیزه/ محرک» در آن مدخلیتی ندارد). در مورد هردو وظیفه «امر مطلق و نامشروط» است که این محدودیتِ اخلاقی را بیان میکند. از نظر کانت، وظایف مرتبط با اخلاق، یا همان فضیلت، وظایفی درونیاند که برخلاف «وظایف حق/ عدالت» به هیچوجه نمیتوان وظایف مبتنی بر «فضیلت» را به صورت بیرونی الزام و اجبار (enforcement and coercion) کرد. «وظایف فضیلت» صرفاً موضوعی برای قانونگذاریِ اخلاقی و محدودیتهای درونیِ عامل/ عاملان اخلاقیاند، در حالی که «وظایف قضایی/ juridical duties» (که ترجمان وظایف مبتنی بر «حق/ عدالت»اند) وظایفی به شمار میآیند برای انجام یا عدم انجامِ کنشهای بیرونیِ عامل/ عاملان اخلاقی. این دسته از وظایف مقید به محدودیتهای بیرونی، به ویژه محدودیتهای قانونی، هستند.
متافیزیک اخلاقِ (The Metaphysics of Morals) کانت نظامی جامع را بیان میکند تحت عنوان «اخلاقیات/ morals». این نظام جامع دو بخش را در ذیل خود جای میدهد که عبارتاند از: «اخلاق/ ethics» (= «آموزهی فضیلت/ doctrine of virtue»)؛ و «حق/ right (ius)»/ «عدالت/ justice (recht)» (= «آموزهی حق/ doctrine of right»). کانت در متافیزیک اخلاق بر این باور است که «امر مطلق و نامشروط» تعیین میکند که تکلیف و وظیفهی عامل/ عاملان اخلاقی چیست. تکلیف (obligation)، یا محدودیت (constraint)، میتواند یا صرفاً درونی (internal) (همانطور که در «وظایف فضیلت» آمده و «انگیزه/ motivation» «محرک/ incentive» در آن مدخلیت دارد) باشد یا بیرونی (external) (همانطور که در «وظایف حق/ عدالت» آمده و «انگیزه/ محرک» در آن مدخلیتی ندارد). در مورد هردو وظیفه «امر مطلق و نامشروط» است که این محدودیتِ اخلاقی را بیان میکند. از نظر کانت، وظایف مرتبط با اخلاق، یا همان فضیلت، وظایفی درونیاند که برخلاف «وظایف حق/ عدالت» به هیچوجه نمیتوان وظایف مبتنی بر «فضیلت» را به صورت بیرونی الزام و اجبار (enforcement and coercion) کرد. «وظایف فضیلت» صرفاً موضوعی برای قانونگذاریِ اخلاقی و محدودیتهای درونیِ عامل/ عاملان اخلاقیاند، در حالی که «وظایف قضایی/ juridical duties» (که ترجمان وظایف مبتنی بر «حق/ عدالت»اند) وظایفی به شمار میآیند برای انجام یا عدم انجامِ کنشهای بیرونیِ عامل/ عاملان اخلاقی. این دسته از وظایف مقید به محدودیتهای بیرونی، به ویژه محدودیتهای قانونی، هستند.
HTML Embed Code: