Channel: Azadism
من به خوشبینی اعتقادی ندارم.
تاریخ اثبات کرده در مواقع بحرانی مثل جنگها، اسارت، روزهای دشوار اقتصادی و ... افراد خوشبین زودتر از بقیه از پا در میآیند.
از طرفی اساسا تحمل مسائل تحمل ناپذیر هم خود دیوانه کننده است. و اگر صادق باشیم دوام آوردن به هر قیمتی احمقانه هم هست.
من نمیخواهم بگویم باید در چنین شرایطی چه کرد. استفاده از گفتارهای انگیزشی هم که خود جهل و حماقت است پس تنها میتوان بیشتر تاریخ خواند تا بتوانیم حدس بزنیم در نهایت چه اتفاقی خواهد افتاد.
@ForAzadism
تاریخ اثبات کرده در مواقع بحرانی مثل جنگها، اسارت، روزهای دشوار اقتصادی و ... افراد خوشبین زودتر از بقیه از پا در میآیند.
از طرفی اساسا تحمل مسائل تحمل ناپذیر هم خود دیوانه کننده است. و اگر صادق باشیم دوام آوردن به هر قیمتی احمقانه هم هست.
من نمیخواهم بگویم باید در چنین شرایطی چه کرد. استفاده از گفتارهای انگیزشی هم که خود جهل و حماقت است پس تنها میتوان بیشتر تاریخ خواند تا بتوانیم حدس بزنیم در نهایت چه اتفاقی خواهد افتاد.
@ForAzadism
همهی ما در یک دیوانه خانه به سر میبریم اما هیچیک خودمان را یکی از آن دیوانگان نمیدانیم.
@ForAzadism
@ForAzadism
یک نوع جنگ هم هست
که نه میدانی از کجا میآید، برای چیست و چه فایده یا نتیجهای خواهد داشت.
قبل از اینکه بخواهی یا بفهمی شروع شده و معلوم هم نیست چه زمان پایان یابد.
این جنگ حتی معلوم نیست به بقا ربط دارد یا نه اما هست، چه بخواهی چه نخواهی هست...
@ForAzadism
که نه میدانی از کجا میآید، برای چیست و چه فایده یا نتیجهای خواهد داشت.
قبل از اینکه بخواهی یا بفهمی شروع شده و معلوم هم نیست چه زمان پایان یابد.
این جنگ حتی معلوم نیست به بقا ربط دارد یا نه اما هست، چه بخواهی چه نخواهی هست...
@ForAzadism
ایجاد شرایطی برای مهاجرت از سر اجبار بزرگترین جنایتی است که یک حکومت میتونه نسبت به مردم کشورش انجام بده.
@ForAzadism
@ForAzadism
لطفا وقتی پیر میشید سعی کنید از تجارب زندگی در راستای افزایش شعور و فرهنگ اجتماعی استفاده کنید نه برعکس!
@ForAzadism
@ForAzadism
روزگاری با گربهای
روزگاری گربهای بود
همسایهام
که نامش نهاده بودم
برایان
شب و روز به اشتیاق
یکدگر
میسوخت زمان از برای
رجعت
در که باز میکردم از این
ماشین بزرگ
برایان میگرفت مرا به آغوش
چو برادر
گربهای بود لاغر با اندکی
شکم
حنایی و لوس با میو های
بلند
دلم میکشید هر شب از
برایش
صدایش میزدم؛ برایان کجایی
میجست به آغوشم
همه شب همین بود آن
خوشبختی دور
آن خوشبختی نیمه کاره
مرسوم
نوازش نخست از برای
او
مابقی شب در آغوش آن اعجاز.
بلفی لوس
اما رفت بیخبر آن
دوران
نیامد دیگر صدای میو هایش از آن
پنجره باز
گفت ترک مرا بدون هیچ
احساس.
بی خبر و بی نشانی از
هر اعلان
در دلم با خویش میروم کلنجار
هنوز
که خوشحال و زنده هنوز جایی میکند
میو
یادش نرفت هیچدم از دلم
بیرون
تاکه روزی فرستاد از جانب خویش
یک دوست
دیگری داشت نام بئاتریس بر
خویش
محبوب جان دانته بود در
زندگی پیش
بئاتریس زیبا با دیدگانی
سبز
مرا داشت آرام کمی از یادِ
برایان
ولی نیست، روزگارِ کوتاهی
او هم
در فراغش میخراشد یادش
روانم
بلفی کوچکم این روزها
چه تنهاست
میکشد به دوش این روان پریشان را
تنها.آه
دلم تنگ است از برایتان گربههای
خیابان
هنوز غذا هرشب برایتان
همانجاست
به قول آن خوشبینی حافظ
اما
شاید بازگردد روزی
یوسف به کنعان
(م.آزاد)
#مهدی_آزاد
@ForAzadism
روزگاری گربهای بود
همسایهام
که نامش نهاده بودم
برایان
شب و روز به اشتیاق
یکدگر
میسوخت زمان از برای
رجعت
در که باز میکردم از این
ماشین بزرگ
برایان میگرفت مرا به آغوش
چو برادر
گربهای بود لاغر با اندکی
شکم
حنایی و لوس با میو های
بلند
دلم میکشید هر شب از
برایش
صدایش میزدم؛ برایان کجایی
میجست به آغوشم
همه شب همین بود آن
خوشبختی دور
آن خوشبختی نیمه کاره
مرسوم
نوازش نخست از برای
او
مابقی شب در آغوش آن اعجاز.
بلفی لوس
اما رفت بیخبر آن
دوران
نیامد دیگر صدای میو هایش از آن
پنجره باز
گفت ترک مرا بدون هیچ
احساس.
بی خبر و بی نشانی از
هر اعلان
در دلم با خویش میروم کلنجار
هنوز
که خوشحال و زنده هنوز جایی میکند
میو
یادش نرفت هیچدم از دلم
بیرون
تاکه روزی فرستاد از جانب خویش
یک دوست
دیگری داشت نام بئاتریس بر
خویش
محبوب جان دانته بود در
زندگی پیش
بئاتریس زیبا با دیدگانی
سبز
مرا داشت آرام کمی از یادِ
برایان
ولی نیست، روزگارِ کوتاهی
او هم
در فراغش میخراشد یادش
روانم
بلفی کوچکم این روزها
چه تنهاست
میکشد به دوش این روان پریشان را
تنها.آه
دلم تنگ است از برایتان گربههای
خیابان
هنوز غذا هرشب برایتان
همانجاست
به قول آن خوشبینی حافظ
اما
شاید بازگردد روزی
یوسف به کنعان
(م.آزاد)
#مهدی_آزاد
@ForAzadism
یکی از بهترین تجربیاتم طی این دو سال بهم زدن روابطم با دیگران بود.
وقتی اون فردهای غریبه که قبلا آشنا بودن رو دوباره میبینی و مثل گرد و غبار از کنارت میگذرن حس خوبی پیدا میکنی.
@ForAzadism
وقتی اون فردهای غریبه که قبلا آشنا بودن رو دوباره میبینی و مثل گرد و غبار از کنارت میگذرن حس خوبی پیدا میکنی.
@ForAzadism
اکنون خصومت شدیدی به فضیلتها و وظایف طبقه متوسط (بورژوا) در خود احساس میکننم گاهی وقتها از احساسات "ملی نیز فراتر میروم.
#نیچه خطاب به دوستش رود
فوریه ۱۸۷۴
مدتی پس از ایجاد نارسایی بینایی و نگارش کتاب تأملات نابهنگام.
نیچه در این دوران با چند بیماری از جمله ضعف بینایی و سر دردهای مضمن نیز کلنجار میرفت.
@ForAzadism
#نیچه خطاب به دوستش رود
فوریه ۱۸۷۴
مدتی پس از ایجاد نارسایی بینایی و نگارش کتاب تأملات نابهنگام.
نیچه در این دوران با چند بیماری از جمله ضعف بینایی و سر دردهای مضمن نیز کلنجار میرفت.
@ForAzadism
Azadism
یکی از بهترین تجربیاتم طی این دو سال بهم زدن روابطم با دیگران بود. وقتی اون فردهای غریبه که قبلا آشنا بودن رو دوباره میبینی و مثل گرد و غبار از کنارت میگذرن حس خوبی پیدا میکنی. @ForAzadism
تصور کن زندگی بدون یک دوست چگونه میتواند باشد!آیا میشود آن را تحمل کرد؟ آیا کسی تا بحال آن را تحمل کرده است؟ شک دارم.
#نیچه خطاب به بارون کارل فون گورسدورف
آوریل ۱۸۷۴
@ForAzadism
#نیچه خطاب به بارون کارل فون گورسدورف
آوریل ۱۸۷۴
@ForAzadism
گویيد به نوروز كه امسال نیاید
دركشور خونین كفنان ره نگشاید
بلبل به چمن نغمه ی شادی نسراید
ماتمزدگان را لبِ پُر خنده نشاید
خون می دمد از خاك شهیدان وطن وای
ای وای وطن وای
گلگون كفنان را چه بهار و چه زمستان
خونین جگران را چه بیابان، چه گلستان
دركشور آتش زده، درخانه ی ویران
كس نیست زنًد بوسه به رخسارِ یتیمان
كس نیست كه دوزد به تنِ مُرده : كفن، وای
ای وای وطن وای
از سینه ی هرسنگِ تو خون می دًمد امروز
از خاك تو مستی و جنون می دًمد امروز
آن لاله چه دیده كه نگون می دمد امروز؟
وان سبزه چرا زرد و زبون می دًمد امروز؟
سرخ است به خون پا و سًرِ سرو و سمن وای
ای وای وطن وای
خلیل الله خلیلی
شاعر افغانستانی
@ForAzadism
دركشور خونین كفنان ره نگشاید
بلبل به چمن نغمه ی شادی نسراید
ماتمزدگان را لبِ پُر خنده نشاید
خون می دمد از خاك شهیدان وطن وای
ای وای وطن وای
گلگون كفنان را چه بهار و چه زمستان
خونین جگران را چه بیابان، چه گلستان
دركشور آتش زده، درخانه ی ویران
كس نیست زنًد بوسه به رخسارِ یتیمان
كس نیست كه دوزد به تنِ مُرده : كفن، وای
ای وای وطن وای
از سینه ی هرسنگِ تو خون می دًمد امروز
از خاك تو مستی و جنون می دًمد امروز
آن لاله چه دیده كه نگون می دمد امروز؟
وان سبزه چرا زرد و زبون می دًمد امروز؟
سرخ است به خون پا و سًرِ سرو و سمن وای
ای وای وطن وای
خلیل الله خلیلی
شاعر افغانستانی
@ForAzadism
در آرزوی همهی چیزهایی بودم که خیلی وقت پیش تمام شده بودند.
#اوسامو_دازای
از کتاب صبح خاکستری
@ForAzadism
#اوسامو_دازای
از کتاب صبح خاکستری
@ForAzadism
چرا باید کتاب انقدر گرون باشه؟
دولت اصلا براش اهمیت داره علاقهمندان به کتاب در ایران اکثرا از طیفهای غیر سرمایهدار هستند و همین نرخ قیمت کتابها داره اون رو تبدیل به یک کالا لوکس میکنه؟!
@ForAzadism
دولت اصلا براش اهمیت داره علاقهمندان به کتاب در ایران اکثرا از طیفهای غیر سرمایهدار هستند و همین نرخ قیمت کتابها داره اون رو تبدیل به یک کالا لوکس میکنه؟!
@ForAzadism
انسان یک موجود گلهای است، یعنی نیاز به زیست جمعی دارد و به تنهایی توان بقا در نظام طبیعت را ندارد.
و درست در این نقطه این پرسش مطرح میگردد؛ پس چرا انسان مدرن معتقد است هیچ مسئولیتی در قبال دیگر افراد ندارد و تنها باید به خویش بیاندیشد.
@ForAzadism
و درست در این نقطه این پرسش مطرح میگردد؛ پس چرا انسان مدرن معتقد است هیچ مسئولیتی در قبال دیگر افراد ندارد و تنها باید به خویش بیاندیشد.
@ForAzadism
Azadism
صبح خاکستری نوشته اوسامو دازای 👇 @ForAzadism
صبح خاکستری
نوشته اوسامو دازای
صحبت از دازای برای من همیشه هیجان انگیز است و به همان اندازه دشوار. دازای برای خیلیها تنها یک نویسنده بی اخلاق و هرز جو بود که چند کتاب خواندنی نوشت. اما... اما برای من دازای نه تنها نویسنده مورد علاقهام در میان ژاپنیها بلکه فردی است که توانست تمام و کمال با خویش مواجه و دست به خودشناسی زند. دازای به شکل وحشیانهای در قبال خود بیرحم بود و مدام خویشتن را به مسلخ میفرستاد.
آنچه دازای در آثار خود برای خواننده به جا میگذارد خیلی بیشتر از یک رمان و داستان است او به چیزهایی اعتراف میکند که ما شاید تحت بدترین شکنجهها نیز به آن اعتراف نکنیم. در واقع میتوان گفت او با چاقو جراحی به جان خویش افتاده و روان رنجور و پریشان خود را از کالبد بیرون و بعد آن را ذره به ذره میخراشد، میآزارد و بعد اگر چیزی از آن باقی میماند رهایش میکرد تا مثل زخمی چرکین بیشتر او را بی آزارد.
کتاب صبح خاکستری هم چیزی جز این نیست.
گرچه این کتاب کوتاه به غایت دو کتاب شایو و نه آدمی دیده نشد و یا پرداخت بیشتری نداشت اما کم از آنها ندارد. کتاب داستان دختر دبیرستانیای است که بین افکار، غمها و خواستهای اجتماعی جامعه سنتی ژاپن گیر کرده و روان رنجورش مدام دچار دو گانگی آزار دهی و بعد پریشانی از پشیمانی است.
او سگ چلاق را آزار میدهد و بعد شب با فکر آن به رختخواب رفته و دچار حس ترحم و پشیمانی میگردد. وقتی رختها را زیر نور ماه میشوید دلش برای خود و تمام دختران جهان میسوزد و وقتی شکستن مادرش را میبیند از بدیهای خود بیزار میگردد.
این کتاب نیز چون شایو با روایت یک زن در باب خویش و جامعه پیرامونش میگذرد و برای من این فهم دازای از روحیات زنانه معجزه گونه میماند.
در نهایت باید از خانم آزاده سلحشوری برای ترجمه خوب اثر و پاورقیهای بجا آن، که بسیار فهم کتاب را برای مخاطبانی که ژاپن را کمتر میشناسند تشکر داشت. این کتاب به کوشش نشر نیماژ و تنها در تیراژ پانصد نسخه منتشر گشته که باعث تاسف و خوشحالی است.
صبح خاکستری اولین کتاب امسال من بود و لااقل سال را با کتاب خوبی آغاز نمودم.
#مهدی_آزاد
#اوسامو_دازای #صبح_خاکستری
@ForAzadism
نوشته اوسامو دازای
صحبت از دازای برای من همیشه هیجان انگیز است و به همان اندازه دشوار. دازای برای خیلیها تنها یک نویسنده بی اخلاق و هرز جو بود که چند کتاب خواندنی نوشت. اما... اما برای من دازای نه تنها نویسنده مورد علاقهام در میان ژاپنیها بلکه فردی است که توانست تمام و کمال با خویش مواجه و دست به خودشناسی زند. دازای به شکل وحشیانهای در قبال خود بیرحم بود و مدام خویشتن را به مسلخ میفرستاد.
آنچه دازای در آثار خود برای خواننده به جا میگذارد خیلی بیشتر از یک رمان و داستان است او به چیزهایی اعتراف میکند که ما شاید تحت بدترین شکنجهها نیز به آن اعتراف نکنیم. در واقع میتوان گفت او با چاقو جراحی به جان خویش افتاده و روان رنجور و پریشان خود را از کالبد بیرون و بعد آن را ذره به ذره میخراشد، میآزارد و بعد اگر چیزی از آن باقی میماند رهایش میکرد تا مثل زخمی چرکین بیشتر او را بی آزارد.
کتاب صبح خاکستری هم چیزی جز این نیست.
گرچه این کتاب کوتاه به غایت دو کتاب شایو و نه آدمی دیده نشد و یا پرداخت بیشتری نداشت اما کم از آنها ندارد. کتاب داستان دختر دبیرستانیای است که بین افکار، غمها و خواستهای اجتماعی جامعه سنتی ژاپن گیر کرده و روان رنجورش مدام دچار دو گانگی آزار دهی و بعد پریشانی از پشیمانی است.
او سگ چلاق را آزار میدهد و بعد شب با فکر آن به رختخواب رفته و دچار حس ترحم و پشیمانی میگردد. وقتی رختها را زیر نور ماه میشوید دلش برای خود و تمام دختران جهان میسوزد و وقتی شکستن مادرش را میبیند از بدیهای خود بیزار میگردد.
این کتاب نیز چون شایو با روایت یک زن در باب خویش و جامعه پیرامونش میگذرد و برای من این فهم دازای از روحیات زنانه معجزه گونه میماند.
در نهایت باید از خانم آزاده سلحشوری برای ترجمه خوب اثر و پاورقیهای بجا آن، که بسیار فهم کتاب را برای مخاطبانی که ژاپن را کمتر میشناسند تشکر داشت. این کتاب به کوشش نشر نیماژ و تنها در تیراژ پانصد نسخه منتشر گشته که باعث تاسف و خوشحالی است.
صبح خاکستری اولین کتاب امسال من بود و لااقل سال را با کتاب خوبی آغاز نمودم.
#مهدی_آزاد
#اوسامو_دازای #صبح_خاکستری
@ForAzadism
بن بست روانی و فکری چنان در کشور به اوج خودش رسیده که حتی وقوع یک جنگ هم برای جامعه بی اهمیت کرده.
در چنین حالتی چه کسی حتی توان ابراز اندیشه داره؟
@ForAzadism
در چنین حالتی چه کسی حتی توان ابراز اندیشه داره؟
@ForAzadism
جریان روشنفکری در ایران تقریبا هیچگاه مجالی نیافته که خودی نشان دهد.
تقریبا در تمام دورهها روشنفکرها به شکل سیستماتیک حذف و یا با برخوردهای خشن ساکت میشدند.
فرقی هم نمی کند چه کسی در رأس کار بوده. اینکه جریان روشنفکر ایران در این برهه اینقدر کم بضاعت و خسته است ناشی از آن است که نه تنها میداند صدایش به جایی نمیرسد بلکه دچار نوعی بی رمقی گشته که سخن راندن را کاملا بی فایده میداند.
ایشان تنها (تقریبا) برای خود میاندیشند و حداقل تمایل را برای ارائه نظر (نه راهکار) در خویش میبینند.
@ForAzadism
تقریبا در تمام دورهها روشنفکرها به شکل سیستماتیک حذف و یا با برخوردهای خشن ساکت میشدند.
فرقی هم نمی کند چه کسی در رأس کار بوده. اینکه جریان روشنفکر ایران در این برهه اینقدر کم بضاعت و خسته است ناشی از آن است که نه تنها میداند صدایش به جایی نمیرسد بلکه دچار نوعی بی رمقی گشته که سخن راندن را کاملا بی فایده میداند.
ایشان تنها (تقریبا) برای خود میاندیشند و حداقل تمایل را برای ارائه نظر (نه راهکار) در خویش میبینند.
@ForAzadism
گاهی با خود میگوییم
یا باید چند نفری را از سر راه بر داریم یا خود کنار کشیم.
فرد عاقل از حذف دیگری نمیترسد اما نمیدانم فرد عاقلتر کدام راه را میرود.
@ForAzadism
یا باید چند نفری را از سر راه بر داریم یا خود کنار کشیم.
فرد عاقل از حذف دیگری نمیترسد اما نمیدانم فرد عاقلتر کدام راه را میرود.
@ForAzadism
HTML Embed Code: