TG Telegram Group Link
Channel: محمود فرجامی
Back to Bottom
بخشی از دیباچه کتاب طنز در و بر اسلام
(متن کامل و همینطور منابع و پانویس‌ها را در تصاویر ببینید)

عنوان یا جملات آغازین بسیاری از یادداشت‌ها و مقالات و فصولی از کتاب‌ها که به طنز در اسلام یا طنز در میان مسلمان‌ها می‌پردازد این است که آیا مسلمان‌ها شوخ‌طبعی دارند؟ آیا آن‌ها عاری از حس شوخ‌طبعی و ظرفیت پذیرش طنز هستند؟ حتی گاهی یادداشتی معمولی در تبیین چیزی معمولی‌تر بر خود لازم می‌داند به بود و نبود حس شوخ‌طبعیِ مسلمانان (و اسلام!) گریزی بزند. عنوان یک یادداشت منتشرشده در سال ۲۰۰۷ در وب‌سایت بی‌بی‌سی جهانی: «آیا اسلام حس شوخ‌طبعی دارد؟» و سطرآغازین یادداشت: «مسلمانان اغلب به عنوان کسانی که شوخی سرشان نمی‌شود معرفی می‌شوند.» یا جملۀ آغازین کتاب‌فصلِ فاروق حسن: «مسلمانان معمولاً به عنوان مردمی که شوخی نمی‌فهمند تصویر می‌شوند». و نیز زیرتیتر کتاب‌فصل پژوهشگری چون اولریش مارزلف: «آیا مسلمانان حس شوخ‌طبعی دارند؟»

تقریباً همۀ این نوشته‌ها و پژوهش‌ها در پی رد چنین ادعاها و پیش‌داوری‌هایی هستند. آن‌ها به‌درستی نشان می‌دهند و اعلام می‌کنند مسلمان‌ها هم مثل سایرین از شوخ‌طبعی و طنز بهره‌مند هستند. اما به باور من، پاسخی درست به پرسشی نادرست می‌تواند مهر تأیید غیر مستقیمی بر نادرستی باشد. من پیش‌تر می‌روم و حتی نفس چنین پاسخی را توهین‌آمیز می‌دانم، هرچند استدلال‌ها درست باشند و در پاسخ یا انتقاد به کسانی باشند که چنان تصورات و پیش‌داوری‌هایی دارند. عجبا! چرا کسی باید پاسخ مستدل، علمی و اخلاقی به تصورات و فرضیه‌هایی نادرست را نابجا بداند چه رسد به توهین‌آمیز؟

پاسخ و رد چنین ادعاها و پیش‌داوری‌ها و تصوراتی همان‌قدر برای من نادلپذیر است که مقالاتی دربارۀ رد ادعاها و پیش‌فرض‌هایی مبنی بر بدبو بودن، احمق بودن، کثیف بودن، وسواسی بودن، حس همدردی نداشتن، و ترسو بودن گروه‌های مختلف قومی و جنسی و ملت‌ها ــ مثلاً فرض کنید یهودیان، زن‌ها، بومیان گینۀ نو، ایرانی‌ها، افراد قبیله سوخو و همجنسگرایان ــ نوشته شود. یک مقاله با این عنوان یا موضوع پژوهش را در نظر بیاورید: «آیا [...]ها فاقد [...] هستند؟» یا: «رد کردن علمی این ادعا که [...]ها [...] می‌باشند طبق نظریۀ فلان و مطالعات میدانی».
...
@FarjamiMahmud
می‌توان هولناک تلقی کرد؟
#۱۲۷

بالاخره ویرایش دوم هم رسید. باز هم کمتر از ۲۴ ساعت مانده به شروع نمایشگاه. اینبار در لندن. این که خودت یک طرف دریا باشی، آنطرف کتابت را بدهی چاپخانه‌ای که همه سیستمش فرق دارد و اصلا راست به چپ نویسی هم برایش تعریف نشده باشد... چقدر استرس و دردسر داشت بماند. بعدا شاید بنویسم. الان ترجیح می‌دهم به‌جای چیزهای بد –خصوصا سیل مشهد که بسیار متاسف شدم برای آسیب‌دیدگان– به رونمایی فردا فکر کنم و اجرای پرده‌خوانی کمدی.
سوگند به انجیر و زیتون و طور...
(بخشی از نوشته دکتر صبور سیاسنگ، اندیشمند افغانستانی)

محمود فرجامی نویسندۀ کتاب "طنز در و بر اسلام" این گفتۀ مرا تائید خواهد کرد که کتاب ۸۰۰ برگی او را دو بار - در تموز پارسال و بهار امسال - با سخت‌گیری کین‌توزانه و رشک‌ورزی دشمنانه خوانده‌ام.

نخست همین تکه را بکاوم:
در نگاه امروزی من - به آگاهی کاذب یا صادق بودنش کار ندارم - هر ایدیولوژی‌ طنز است؛ ولی اگر فردا طنز ایدیولوژی شود، کتاب دکتر فرجامی را "مانیفست" آن خواهم نامید.

در سراسر زندگی، کتاب فارسی با این تازگی و پرتوافشانی دارای لایه‌ها و زیرلایه‌های آموزشی نخوانده و نشنیده بودم. ژرف‌نگری موشگافانۀ او، پیش از آن کہ برایم ستودنی باشد، شگفت‌انگیز است. تا کجاها رفته، چه سنگلاخ‌ها و دیولاخ‌ها را چگونه پیموده و از هر فرسنگ چها برچیده باشد تا سپس همه را یکی یکی هنجارمند در هشت‌صد صفحه بیاراید، دم چشم خواننده بگذارد و هنوز نپرسد: "تا کنون اثری با این سوژه دیده بودی"؟

دیگران دیده باشند، من ندیده بودم.

عنوانش باشد به تاق بلند، شیرازۀ این بررسی درازدامن بر تهداب بیش از چهل ستون و صدوبیست دیوار فراتر و فروتر از اسلام استوار است: از پرداختن به نازکی‎‌های کیش یهود، ترسایی، هندو و بودایی تا پندار هم‌جنس‌گرایان، افزون‌خواهان و جهان‌چیرگان؛ از آشوب کارتون‌های دانمارکی و شارلی ابدو، کمیدی الهی دانته، اسلام پژوهی خاوری-باختری و آیات ابلیسی سلمان رشدی تا شوخی‌های محتاطانۀ مردمان پاکستان و افغانستان در سه زبان اردو، فارسی و پشتو، از کیمیاترین یادگارهای ساسانی، روند نهان و آشکار نژادپرستی، دگرپنداری، دگرهراسی و دگرپرهیزی تا ویروس کرونا، باکتری نازیزم، جلوه‌های بی‌خردگرایی، خودکامگی هیولاهای معتاد به افیون مگوها/ مپردازها و بیان این ناگفته که چرا زبان فارسی در سطح جهانی از پرترین انبار ریشخند و تمسخر دینی سرشار است.

درین کتاب برش‌های نابی از بیولوژی، تاریخ، جغرافیا، تا مشق نستعلیق و شکست در گراف اسلام‌شناسی، نمونه‌های طنز انتقادی دینی و الهیات خندۀ اسلامی، هرچه - ولو نخواسته و گم نکرده باشیم - می‌یابیم.

تازه همۀ آنچه برشمردم، اعشاریۀ انبار داشته‌های کتاب به شمار می‌رود. اگر باور نمی‌کنید، برگ پی برگ برگردانید و بیازمایید.

تکانۀ چشم‌گیر این اثر، سرگردانی نوسان پیهم آونگ میان دو گوشۀ "طنز در اسلام" و طنر بر اسلام" است: نویسنده در میلان هر رفت‌وبرگشت می‌نمایاند که پرسش‌های برخاسته از پیش‌داوری توهین‌آمیزی چون "آیا طنز در اسلام می‌گنجد؟ آیا مسلمانان به طنز می‌پردازند؟ آیا مسلمان‌ها با شوخ‌طبعی آشنایند؟ و ... را باید ناشنیده گرفت، زیرا هر گونه پاسخ دادن به همچو هرزواره‌ها مشروعیت بخشیدن به ریشه و ساقۀ انواع تبعیض و خوش‌خدمتی نمودن خواسته/ ناخواسته به درگاه نژادپرستی است.

دکتر فرجامی دست‌کم در چهارصد برگ آغازین ثابت کرده که هوای برانگیختن هیاهو [بالاتر و ویران‌تر از آنچه برانگیخته شده] و دامن زدن به کلیشۀ "آزادی بیان" در پیرامون ماجرای کارتون‌های محمد، کشتار شارلی ابدو و بازتاب خونین آن در چند کشور اسلامی را ندارد. او با تلاش کارشناسانه پرسش‌های کلیدی و جای تهی چند پاسخ‌ را نشان می‌دهد: آیا می‌توانست این‌گونه نشود؟ حالا که شده، چرا شده است؟ پس از افتادن‌ها و افگار شدن‌های پیهم، چه کنیم که دگرباره نیفتیم و انگیزۀ زمین خوردن زنده و مردۀ دیگران نشویم؟

قرآن پژوهی روزن دیگری برای بررسی طنز انتقادی دینی دربارۀ اسلام و باورمندان راستین یا نمایشی آن است. این مبحث که آغازش به آشنایی آتش و خانۀ زنبور و امتدادش به آشتی کبریت و بنزین می‌ماند، رها کردن خیل مورچگان در آستین و پاچۀ پژوهش‌گران فردا خواهد شد.

دکتر فرجامی به جاهایی که شاید بتوان آن را به انگلیسی undecipherable و به فارسی قفل کلید-ناپیدا یا شفر رازگشا-ناپذیر خواند، انگشت نهاده و اگر درست به یادم مانده باشد، کمابیش چنین گفته است: سخن از پارینه‌نگاری و باستان‌زدگی کلمات عتیقه در آیه و سوره و سپاره نیست، دشواری در سردرگمی گیج کنندۀ گنگ بودن افاده است...

شنیدم که برگردان انگلیسی این گنجینه نیز زیر کار است. اگر چنان شود، باور دارم موج فراگیر "طنز در و بر اسلام" مانند شبحی اروپا، کانادا، امریکا و آسترالیا را گشت خواهد زد و "سرمایۀ" روزگار خواهد شد.
از بخت‌یاری‌هام یکی اینست که دوستان بسیار گرانقدری دارم از افغانستان. یکی از بهترین‌های آنها دکتر صبور سیاسنگ است که از خوبی‌اش هر چه بگویم کم گفته‌ام.
برای اجرای لندن صبورجان واسطه فیض شد و چند نفر از دوستان فرهیخته افغان را به اجرای من دعوت کرد. دکتر نادر بیریا یکی از این عزیزان بود. نوشته پایین از اوست و فکر کردم شاید شما هم مثل من از نثر شیرین تاجیکانه‌اش خوش شوید. در تصویر نادر بیریا، ارکیده نادر بیریا، من، عیال (ارکیده‌ای از ارکیده‌های باغ بهشت) را می‌بینید.

------------

ديروز به دعوت دوست عزيز داكتر صبور سياسنگ حوران بهشت را به خود حرام كرده به محفل رونمايي كتاب "طنز در و بر اسلام" دكتور محمود فرجامى عزيز رفتم.

كمتر محفل فرهنگى ايرانى را بر وفق توقع يافته ام البته هدفم تنها از غذا نيست؛ و اما اين بالاتر از هرچه فكر ميكردم بود.

فرجامى پيغمبرزاده چنان در كار شان ماهر بودند كه همه در چوكى ها ميخ شده، قلب ها تا گلو رسيده، چنان با هيجان همه وجود چشم و گوش شده بوديم كه حتى خوراك و نوشاك را فراموش كرديم.

آنچه بالاتر از حوصله دوازده سال نوشتن كتابي به اين ضخامت و استفاده ميتود به مفهوم اصلى ژورناليزم پژوهشى؛ من و ما را مبهوت و ميخكوب كرده بود مهارت مجلس آرايي فرجامى بود كه تجربه بيست و يكسال لكچر دادنم را كمرنگ و بي نمك ساخت.

عكس العمل حاضرين مجلس را با ظرافت هاى مسلكى چنان با داشته هاى كتاب گره ميزد كه فكر ميكرديم ما هم در نوشتن كتاب شريك بوديم.

از فصل هاى كتاب چنان عالى گذر ما ميداد كه فكر ميكرديم پرنده گان درخت تاريخيم و از شاخه ساينس به اجتماعيات، از طنز به سياست و از مذهب به عقيده پرواز ميكنيم و برگها شور نميخورند.

لبخند، خنده، طنز و ظرافت را در چند عكس تشريح كردند و با حركات و استفاده سنتى ترين الفاظ منحصر به فرد؛ ما را به لا لاى صفحات كتاب بردند و آوردند.

اميدورام - فرهنگى- هاى زبان فهم هردو سرزمين از تعصب دست برداشته ازين نعمت استفاده كنند و با بدست اوردن كتاب ؛ فلسفه جديد يك عالم عالى را معرفى شوند.
خبر حادثه برای هلیکوپتر ابراهیم رییسی و همراهانش بازار بعضی جکها و شوخ‌طبعی‌ها را داغ کرده. خودم اهل این کار نیستم اما به عنوان پدیده‌ای اجتماعی آن را می‌فهمم. از دید فنی هم بعضی از چنین شوخ‌طبعی‌هایی را بسیار تحسین می‌کنم. فعلا تا ببینیم چی شده و چه خبر خواهد شد لطفا هر شوخی و جک و میمی در این زمینه که به نظرتان جالب و بامزه آمده را لطفا در کامنت بنویسید تا ثبت شود. اینها حتما در آینده ارزش پژوهشی خواهند داشت.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گلی دیگر از بوستان دینانی.
فکر کردم کمی خنده الان جاش خالیه. فقط کاش استاد «مَتر» خام خنده‌‌مان نمی‌بود در سالهای اخیر و نِوِر اِوِر اپن دهان مبارک ویت نو مایند...
@FarjamiMahmud
عزیزانم
چهارم خرداد که معمولا ۲۵ام ماه مه می‌شود وگاهی مثل امسال ۲۴ام، سالروز تولد من است. هرسال دوستان زیادی در این روز به من تبریک می‌گویند که قدردان همگی هستم و از محبت هر دوست دیده و نادیده‌ای خوشحال می‌شوم. خواستم خواهش کنم اگر امشب و فردا می‌خواهید تبریک بگویید، بجایش یا به همراهش، نظری بنویسید درباره کاری، حرفی، اثری از من که به خاطرتان مانده. امیدوارم آن اولین چیزی که به خاطرتان می‌آید مثبت و خوب باشد، اما بد و ناراحت‌کننده هم باشد برایم مفید است بدانم. بهرحال روی نظر شما تامل می‌کنم و می‌آموزم.
با مهر و سپاس
محمود
🗣سفارش دادن کتاب طنز در و بر اسلام🗣
دوستانی که خواهان این کتاب هستید توجه داشته باشید که الان نسخه‌های اندکی مانده. اولویت با کسانی است که زودتر فرم را پر کرده باشند. اطلاعات بیشتر در لینک آمده است.
https://forms.gle/REMz676wYPXnUnvEA
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
شاعری چیره‌دست، برای سالروز تولد من چنین سرود:

به درد بی‌مکانی مفتخر محمود فرجامی
که شد تبعید و چون ما در به در، محمود فرجامی

خلاف قشر طنازان که بنشینند، سرپا شد
برای طنز سرپایی پدر، محمود فرجامی

برای مجلس ترحیم و عقد و ختنه‌سوران هم
پکیج کاملی از هر نظر محمود فرجامی

اگر هم مجلس رقص و طرب برپاست، جخ بهتر
همیشه حاوی قر در کمر، محمود فرجامی

ادا کن ذکر «یا محمود ادخلنی» که بگشاید
برای رفع شر ذکرش سپر، محمود فرجامی

برای هر غم و دردی شفا بوده‌ست تحقیقاً
به جز کووید، کاینجا بی‌اثر محمود فرجامی

همین یک‌دانه دُر باشد، ولیکن فحش‌خور باشد
لذا افتاده نسلش در خطر محمود فرجامی

شهید مدح نامت من، مدیح ناتمامت من
فراتر بوده از این مختصر، محمود فرجامی

(طاها میرحسینی)

--------------
ضمن تشکر از شاعر عزیز و تاسف از این که دست و بالم بسته است تا بفرمایم دهان و همه حفره‌هایش را از یاقوت و زمرد و الماس پر نمایند؛ چند نکته‌ای را لازم می‌دانم متذکر شوم:

* طنزسرپایی ترجمه شاعر از استندآپ‌کمدی است.
* متاسفانه پکیج من برای ختنه‌سوران هنوز کامل نشده. الکی دعوت نگیرید مشغول ذمه شوم. چوبکاری فرموده‌اند.
* متاسفانه قر در کمر این بنده مدتهاست خشکیده و از ابتدا هم از هنر رقص بی‌بهره بوده‌ام. ولی اگر خانم خیلی جذابی هستید و مثلا با بیکینی در کنار ساحلی مرا دیدید و خواستید به یکی از رقصهای آمریکای لاتین دعوتم کنید تعلل نورزید. همه می‌دانیم در چنان حالتی چوب در رقص آمد و چالاک شد به قول شاعر، من هم که کمتر ز چوبی نیستم حنانه شَم حنانه شم، باز به قول شاعر.
* ذکر «یا محمود ادخلنی» ذومنظورین و خصوصا ذوجهتین است. قبلش خوب فکر کنید مصداق «چی می‌خواستیم چی شد» نشود. البته ضمن احترام به همه تمایلات.
* برای خلاف ادعای شاعر، اینجانب برای کووید هم صاحب اثر بوده به یاری جدم آب دهانم روغن بنفشه می‌بوده باشد. مجرب است.
* بین فحش‌خوری و برافتادن نسل ارتباطی منطقی وجود ندارد. از نظر عملی هم ابطال آن را نشان داده‌ام.
** آن چیزی که سپر شده در کلام و بر زبان شاعر ذِکر است، نه ذَکَر (انشالله). البته رندی شاعر محسوس و ماجور است.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
برادرم مجید که در مشهد زندگی می‌کند از یکی دو دقیقه مسیری که در یک خیابان رانندگی کرده فیلم برداشته و این چیزی‌ست که از اسراف و هدر دادن پول مردم و آسیب‌زدن به محیط‌زیست دیده می‌شود...
نشانه دیگری از تیول دیدن این مملکت و امکاناتش توسط کسانی که انگار به ایلغار آمده‌اند.
چند صدهزار میلیارد تومان باید اینطور حیف و میل شود برای کاری مطلقا بیفایده؟
(ویدیو را استوری کرده در اینستاگرام با توضیحات دیگری. من دانلود کردم و اینجا با توضیح خودم می‌گذارم)
تصاویری که از جنایت اسراییل در رفح منتشر شده بقدری دردناکند که حتی با هشدار هم نمی‌توانم منتشرشان کنم. یکی جسد بی‌سر کودکی را در میانه ارودگاهی که در آتش می‌سوزد به دست گرفته. گوشت تن آدم فرو می‌ریزد. واقعا دیگر چه جنایتی مانده که نکرده باشند؟ همزمان آمریکا اعلام کرده مجازات و تنبیه دادگاه بین‌المللی لاهه که علیه اسراییل رای داده را در دست بررسی دارد. جنایت چنان فجیع و وقاحت چنان عظیم است که آدم می‌ماند چه بگوید.
در فکرم کلاسهای آنلاین آموزش طنز و کمدی‌ام را به زودی برگزار کنم اما شک دارم که ماه‌های ژوئن و ژوییه (حدودا از اواسط خرداد و تیر) زمان مناسبی باشند برای این کار. نظری دارید؟ خود شما اگر قرار باشد در یک دوره آموزشی دلخواه، و صرفا از روی علاقه، ثبت‌نام و شرکت کنید چه زمانی را ترجیح می‌دهید؟
برای خود من «دلخواه» و «علاقه» به «هرزمانی/هرچه‌زودتر بهتر» رهنمون می‌شود ولی خب آدمها معمول عاقل‌تر و بابرنامه‌ترند.
ابتذال شر، شروران مبتذل، رفح

در جریان چند شورش و جنبش مردمی اخیر در ایران، از واژگانی که افتاده بود توی دهان عده‌ای و عین نقل و نبات پرتاب می‌کردند «ابتذال شر» بود. اصطلاح جالب و عمیقی که هانا آرنت در کتاب «آیشمن در اورشلیم» آن را مطرح کرد. آرنت که خودش یهودی و از قربانیان غیرمستقیم هلوکاست بود به بهانه و با بررسی دفاعیات آیشمن (از آمران اصلی هلوکاست) در دادگاه، سعی کرد نشان دهد که شرارت‌های بزرگ در تاریخ بشر را نه متعصبان یا بیماران با مشکلات روانی بلکه مردم عادی رقم زده‌اند. مردمانی عادی که دنباله‌روی استدلال‌های دولت‌ملت‌هایشان شده‌اند و آن باورها و تلقینات را به اجرا درآورده‌اند. به همین دلیل، از نظر این مردم اعمالشان رفتاری طبیعی بوده‌است. یعنی آنها طوری سرسپرده و سودایی شدند که شرارت برای آنها پیش‌پا افتاده و عادی و «امری مبتذل» شد (Banality of evil). مردمانی که به راحتی به آدمکشان بی‌جیره و مواجب بلندپایگان حزب نازی بدل شدند مردمانی بس عادی بودند که عامل شر شدند و ابتذال ماجرا این فرایند بود نه خود شرارت.
ولی برای کسانی که از صبح تا شب، و خصوصا شب تا صبح در شبکه‌های اجتماعی و زیر لحاف صرفا با فحش دادن و اتهام زنی علیه این و آن به مبارزه مشغول بودند این اصطلاح چیزی بود در مایه اینها:
سلبریتی خائن، نایاکی (دقیقا با لحن ساواکی، وقتی قرار بود انقلابیون مسلمان دوآتیشه ۵۷ و ۵۸ بریزند توی خیابان و یکی را بدون این که فرصت حرف زدن داشته باشد تکه پاره کنند)، اسهال‌طلب، چپول، قاسم چک‌مثبت، پرستو (یعنی فاحشه خواندن زنی که از او خوشمان نمی‌آید و آن هم نه فقط جنسی، بلکه مامور اطلاعاتی جمهوری اسلامی...)، استمرارطلب...
اوج ابتذالی که آرنت می‌دید این بود که چطور مثلا یک کارمند بازنشسته و پدربزرگ مهربان، تحت تاثیر ایدئولوژی نازیها به جوخه‌ای می‌پیوندد که کارش کشتن یهودیان فرودست فلان روستاست و این کار را نه جنایت که نوعی مبارزه میهنی می‌بییند.
آرنت اگر زنده بود و می‌دید که گروهی -باز هم آریایی!- مبارزه میهنی‌شان به توجیه جنایت‌هایی شنیع‌تر می‌رسد حتما دنبال واژه‌ای مبتذل‌تر می‌گشت.
واقعیت این است که بسیاری از ما نه از سر سپردگی به باور یا رویایی ملی یا دینی، که از سر لجبازی با سیستمی که نه دینی است و نه ملی، به شروران مبتذل بدل گشته‌ایم. اشراری که از شدت بی‌مایگی، به کشته شدن پانزده هزار کودک قهقهه سر می‌دهند و بعد با وحشت به تاریکی نگاه می‌کنند مبادا کفتار دوروبر باشد! مبارزانی که خیلی مغموم‌طور، عکس کیان پیرفلک را دست گرفته‌اند بروند دور آتش اجساد اطفال ارودگاه رفح برقصند و از ابتذال شر حرف بزنند!
@FarjamiMahmud
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چون دیرزمانی در مغاک در نگری
وحید نیز در تو در می‌نگرد!
HTML Embed Code:
2024/06/02 18:08:52
Back to Top