شبا که از خواب میپرم سی ثانیه اولشو خیلی دوست دارم
چون تو اون تایم یادم نیست که رفتی و فک میکنم هنوز دارمت:))

‏من واقعا هیچی از پارتنر آیندم نمیخوام، فقط بیاد با هم ادامه بدیم، با هم تلاش کنیم، با هم درستش کنیم، با هم جلو بریم، با هم پیشرفت کنیم، با هم برسیم و با هم بمونیم، همین.

🩵.

ناراحتیایی که گفته نشد، به پرش پلک، لرزش دست و پا و معده درد تبدیل شد.

هیچوقت تاحالا با همچین ورژنی از خودم که بعد از کلی صبوری، یهو تو یک لحظه، تموم چیزایی که با چنگ و دندون نگهشون داشته بودمو رها کنم و برم، روبرو نشده بودم.

نوشته بود: «همه ما زخم‌هایی داریم که خودمون ایجاد نکردیم اما خودمون باید التیامشون بدیم.»

🤍.

یه شبم تو با فکر کردن به من گاییده میشی
ولی من اون شب میکاپمو پاک کردم و دارم میرم بخابم.

اون خارکصه ای که حس ناکافی بودن بهت داد خودش کافی بود؟